eitaa logo
واجب فراموش شده
79 دنبال‌کننده
35 عکس
8 ویدیو
1 فایل
همه با هم برای قیام مولا قیام می کنیم... زیر نظر گروه واجب فراموش شده ...
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام امروز دو تا دختر دبیرستانی دیدم یکی شون با مقنعه ی افتاده داشت خیلی راحت توی پیاده رو می رفت رسیدم بهشون دو تا بسته گیره و کارت درآوردم گفتم سلااااام اینم هدیه من به شما رو کردم به اون یکی گفتم عزیزم مقنعه ات رو سرت کن بدون هیچ کلامی سرش کرد گفتم بوس بهتون و اومدم چقدر راحت با یک هدیه هر چند کوچک پذیرفت و گارد نگرفت مردم هم داشتن نگاه می کردن
۳۰۸ سلام وارد گلستان شهدا که میشم ناخودآگاه از سمت چپ میرم سمت انتهای گلستان ی سَری به شهید خیراب می زنم و ی سر هم سر مزار حاج آقا رحیم ارباب دلم اما 😍 دلم که می گیره حالم از زمین و زمون و خودم که می گیره از دست که می خوام کنم پناه میارم به اینجا وقتی اومدم اینجا سه تا دختر با ظاهر متفاوت 😍 سر مزار همین شهید باطنی نشسته بودن و داشتن از حاجت هاشون می گفتن مدیون هستید فکر کنید می خواستم بشنوما😁😜 ولی خب شنیدم ... بعدش پا شدن برن ، باز شنیدم که گفتن بریم سر مزار یوشع نبی 😍❤️ اومدن که برن صداشون کردم و از کارت ها و گیره روسری های پویش فرشتگان سرزمین من بهشون هدیه دادم چقدر ذوق کردن ❤️ یکی شون گفت ... خیلی خوب بود ممنون گفتم اگه می دونستم انقدر خوشحال میشی که یک دسته گل بزرگ هم برات می آوردم 😘 گفت گاهی ی چیز کوچیک آدمو خیلی زیاد خوشحال می کنه گفتم گاهی هم ی جمله کوچیک ی نفر منو خیلی دلگرم می کنه 😘 گفتم الهی حاجت روا بشین گفتن شما هم .... با علامت قلب بدرقه شون کردم ❤️😘 چه حس خوبی به هم دیگه دادیم
۳۰۹ سلام دندون پزشکی بودم اول کار که معاینه شدم یهو حرف رفت سر بچه آوردن خانم دندان پزشک گفت من واقعا دلم بچه می خواد اما متولد ۷۳ هستم و زوده باید تخصص بگیرم و اینا گفتم دیر میشه سن تون میره بالا مادر هر چی جوون تر ، بهتر گفت ببین توی این مملکت آینده ای نداره گفتم هر بچه ای رزقش رو با خودش میاره گفت حداقل امکانات رو که باید داشته باشه اون طرف خیلی بهتره 🤔 گفت من اعتقادی ندارم رزق می رسه خودش گفتم بله تلاش لازم داره اما حالا ی بچه پر از امکانات نباشه ... نمیشه؟؟؟ گفتم مگه خدای اون طرف و این طرف یکی نیست؟ دیگه چیزی نگفت اما برای خودم جالب بود که در فکر فرو رفت... شاید قبول نکرد اما تلاش کردم با جملات کلیدی و کوتاه، به فکر بیفته
۳۱۰ سلام دوستان توی سیاحت بعدی گروه مون جمعه رفتیم پارک ناژوان( جاده سلامت ) خب من انتظار وضعیت خیلی بدتر داشتم اما خب در همین حد هم بد بود خانم ها با گرم کن و شلوار و کلاه 🤨🤔 یکی از گل پسرهای ۷ ساله ی جمع مون اذان گفت ... و جمعیت بود که ما رو متعجب نگاه می کردن 😳 بعدا هم جاتون خالی نماز جماعت برقرار شد که بعد از نماز متوجه شدیم ی خانواده ی دیگه که صدای اذان رو شنیده بودن اومده بودن پشت سر ما و ایستاده بودن به نماز 😍 بعد از نماز جماعت هم جاتون خالی شلغم و لبو برده بودیم کاسه کاسه کردیم و نذری دادیم ❤️ اینم خیلی تشکر کردن آخر سر من دیدم ی دختر قد بلند روسری شو انداخته موهاشو دم اسبی بسته و تا کمرش اومده موهاش🧐دیدم زیاد هم هستن و خانوادگی خدایا چیکار کنم وسایلی که دستم بود رو گذاشتم رفتم جلو ی کارت و گیره هدیه دادم بهش گفتم عزیزم موهات خوشگله چشم می خوریا😅😐 روسری خوشگلت رو سرت کن گفت چشم منم برگشتم... الحمدلله روز خوبی بود
سلام امروز با خانواده رفته بودیم پارک یهو دیدم ی آقایی با یک سگ وارد پارک شد 😒 اومد سمت اسباب بازی بچه ها رفتم جلو گفتم آقا لطفا سگ رو ببرید این بچه ها می ترسن گفتم کدوما؟ گفتم همه شون 🤨 دیدم انگار معتاد هست نموندم دیگه صحبت کنم 😕 دیدم داره رژه میره اومد این طرف تر زنگ زدم ۱۱۰ گزارش دادم هر چند می دونستم به این راحتی نمیان😡 گفت اعزام می کنیم از اون بار یاد گرفتم که جلوی فردی که سگ داره نباید زنگ زد 😂 پلیس اون بار بهم گفت اصلا نفهمن ممکنه صدمه بزنن ‼️‼️اما ای دل غافل که ناخودآگاه صدای من رو یک اکیپ از آقایان شنیدن که فکر می کنم از دوستانش بودن البته بعدا که اومدم متوجه شدم دو نفر هم از خانواده ی خودم بهش تذکر داده بودن و مجبور شده بود دورتر بشه خلاصه اون جمع بهش رسوندن که پلیس داره میاد و خودشون هم که بساط قلیان و کارت شون جور بود به یک دقیقه نخورد که توی اوج خداحافظی کردن و رفتن 😁 من سر خیابون منتظر پلیس بودم و می دونستم تا ی عالم پیگیری نکنم نمیاد😣 اما بالاخره این نشون می داد که واقعا زنگ زدم😎 که یهو دیدم دارن صدام می کنن که برگرد دیدم که اون آقا سگ رو گذاشته ی جا و داره دنبال من می گرده🧐 اومد که بیاد سمت من یهو خانواده ی من اومدن اطرافم و اون آقا ترجیح داد دور بشه نمی دونم به چه قصدی اومد جلو اما استرس واقعا بالایی بود 😂😐 الحمدلله دیگه سگش رویت نشد و هم چنین خودش
۳۱۳ سلام امروز با خانواده رفته بودیم پارک یهو دیدم ی آقایی با یک سگ وارد پارک شد 😒 اومد سمت اسباب بازی بچه ها رفتم جلو گفتم آقا لطفا سگ رو ببرید این بچه ها می ترسن گفتم کدوما؟ گفتم همه شون 🤨 دیدم انگار معتاد هست نموندم دیگه صحبت کنم 😕 دیدم داره رژه میره اومد این طرف تر زنگ زدم ۱۱۰ گزارش دادم هر چند می دونستم به این راحتی نمیان😡 گفت اعزام می کنیم از اون بار یاد گرفتم که جلوی فردی که سگ داره نباید زنگ زد 😂 پلیس اون بار بهم گفت اصلا نفهمن ممکنه صدمه بزنن ‼️‼️اما ای دل غافل که ناخودآگاه صدای من رو یک اکیپ از آقایان شنیدن که فکر می کنم از دوستانش بودن البته بعدا که اومدم متوجه شدم دو نفر هم از خانواده ی خودم بهش تذکر داده بودن و مجبور شده بود دورتر بشه خلاصه اون جمع بهش رسوندن که پلیس داره میاد و خودشون هم که بساط قلیان و کارت شون جور بود به یک دقیقه نخورد که توی اوج خداحافظی کردن و رفتن 😁 من سر خیابون منتظر پلیس بودم و می دونستم تا ی عالم پیگیری نکنم نمیاد😣 اما بالاخره این نشون می داد که واقعا زنگ زدم😎 که یهو دیدم دارن صدام می کنن که برگرد دیدم که اون آقا سگ رو گذاشته ی جا و داره دنبال من می گرده🧐 اومد که بیاد سمت من یهو خانواده ی من اومدن اطرافم و اون آقا ترجیح داد دور بشه نمی دونم به چه قصدی اومد جلو اما استرس واقعا بالایی بود 😂😐 الحمدلله دیگه سگش رویت نشد و هم چنین خودش
۳۱۵ سلام‌ توی بیمارستان بودم ی خانمی نون و کباب خریده بود و اومد نشست رو صندلی انتظار و قشنگ لقمه می گرفت و می خورد😳 رفتم جلو سلام کردم گفتم طاعات تون قبول گفتم عزیزم اگه به هر دلیلی روزه نیستید لطفا جایی برین که خلوت باشه الان ماه مبارک هست و حرمتش باید حفظ بشه گفت خب مسافر هستیم همه مثل ما هستن دیگه گفتم خیلی ها روزه هستن حتی اگر نباشن نمیشه این جوری چیزی خورد همون موقع نوبت من شد و من خداحافظی کردم و رفتم برگشتم دیدم دیگه نیست خیلی زود از اونجا رفته بود 😘😍
۳۱۶ سلام دیشب توی گلستان شهدای اصفهان ی مورد بود دو تا دختر که ظاهر مناسبی نداشتن خیلی آروم ایستادم و صحبت کردیم و قانع هم شدن ی دختر دیگه بود حدود ۱۲ ساله روسری رو انداخته بود صداش زدم که بیاد گفتم بیا در گوشت ی چیزی بگم خودش روسری رو سر کرد و اومد جلو گفتم همین رو می خواستم بگم بهت که روسری رو سر کنی رفت و بعد از افطار سه تا نون جو آورد 😋😎 برامون . همین طور که نشسته بودم دیدم ی خانم و آقا اومدن از جلومون رد شدن 😱 سریع رفتن و من بهشون نمی رسیدم آخر شب دوباره اومدن رد بشن این بار با گیره روسری و کارت رفتم گفتم ببخشید خانوم 😅 هر دو برگشتن گفتم طاعات تون قبول دیدم که خیلی خانوم و خوشگل هستید گفتم این هدیه رو بدم گفت خیلی ممنونم گفتم خب حالا که انقدر خانم هستید به حرمت اینجا کمی رعایت کنید لطفا روسری تون رو بیارید جلوتر شلوارتون هم خیلی رفته بالا گفت چشم شوهرش هم گفت چشم و بعد گفت خیلی ممنونم و خداحافظی کردیم و اومدم
۳۱۷ کلا یک ربع شد ... ۴ تا تذکر سلام سوار بی آر تی شدم دیدم یک آقا روی صندلی خانم ها نشسته 🤨گفتم آقا ببخشید اگر ممکنه از صندلی قسمت آقایان استفاده کنید گفت چشم و بلند شد از اتوبوس پیاده شدم دیدم یک نوجوان پسر داره در جمع دوستان خودش ، جرعه جرعه نوشیدنی می خوره... گفتم آقای محترم ... ماه مبارک رمضانه و حرمت داره سریع جمع کرد اومدم سوار پله برقی بشم چشمم افتاد به دختری که کلاه نقاب دار داشت و موهای بافته از هر طرف 😞 گذاشتم جلوتر بره گفتم ببخشید ی لحظه میشه وسایل من رو بگیرید گفت بله 😊 دستام آزاد شد ... ی گیره و کارت درآوردم از کیفم وسایلم رو گرفتم گفتم بفرمائید این خدمت شما حیف شما و خوشگلی هاتون که همه لذت ببرن 😜 گفت ممنونم گفتم منم دعا کن گفت منم التماس دعا دارم به صورت خودجوش کلاه سوئی شرتش رو کشید روی کلاهش و رفت اومدم اون طرف خیابون از کنار مادی داشتم رد میشدم دیدم دو تا دختر اون طرف مادی ، گرم صحبت هستن که یکی شون مقنعه ی مدرسه رو گذاشته بود روی شونه🤔 ایستادم گفتم خوشگل خانوم 😘 هر دو نگاه کردن گفتم عزیزم مقنعه ات رو سر کن گفت چشم اما سر نکرد گفتم من موندم تا سر کنی همین طور که داشت سر می کرد گفتم چه صدای قشنگی هم داری هول شد اصلا کل موهاشو پوشوند 😂😁 خلاصه که
۴۰۱ سلام امروز داشتم از خط عابر پیاده رد می شدم ی دفعه صدای سگ اومد از داخل یک ماشین برگشتم چشمم خورد به یک آقا گفتم آقا اجازه ندارید سگ تون رو بیرون بیارید گفت چشم ☺️ اومدم سوار بی آر تی شدم ی دختر روسریش رفته بود تا منو دید سرش کرد ایستگاه بعد ی خانواده سوار شدن دختر های ۱۱ ساله حدودا و ۹ ساله بدون روسری بودن بهشون گیره و کارت دادم و گفتم خوشگل خانوم دیگه بزرگ شدین و دفعه بعد حتما روسری سر کنید از گرفتن گیره خوشحال بودن و تا آخر که برسیم همین طور نگاهم می کردن😎✌️
۴۰۲ سلام ی گروهی دارم که تبلیغات می گیرم ی خانمی دیروز برای کانال لباس ایرانی بهم پیام دادن نگاهی به پوستر کردم دیدم عکس چهره ها با آرایش و بدون روسری و اندام ها مشخصه بهشون گفتم شرمنده جزء قوانین تبلیغ ما نمیشین . ی نگاهی هم به کانال شون انداختم اون بدتر 😢 با اینکه به نظر می رسید کانال بی قیدی نباشه و مثلا برای مناسبت های مذهبی استیکر و اینا گذاشته بودن . گفتن باید چیکار کنم؟ گفتم محتوای کانال رو درست کنید عکس سر رو کات کنید اعضای بدن رو محو کنید ترجیحا هم لباس رو تنها بگذارید بدون اینکه کسی پوشیده باشه گفتن که نمی تونم و بهانه آوردن گفتم هر طور صلاح می دونید اگر انجام دادین تخفیف خوبی میدم برای تبلیغ و قیمت تبلیغ رو تا حد زیادی کمتر گفتم 😋 چند ساعت بعد پیام دادن که کانال رو چک کنید . چک کردم پاکسازی کرده بود گفتم خیلی عالی بود برای شروع پوستر جدید رو بفرستید و شماره کارت دادم طبق قولی که داده بودم کمتر گرفتم امیدوارم روندش همین طور بمونه 👌 😍
۴۰۴ سلام جهاد تبیین واقعا جهاده ها جهاد هم که سخت😂 اما کار امروز من ج از جهاد هم نبود خیلی مونده تا بتونم جهادگر باشم امروز داشتم از پل عابر روی اتوبان رد میشدم ی دختر با دوچرخه داشت از روبرو میومد روسری رو هم انداخته بود🧐 گفتم بگم ... نگم ... خلاصه سلام کردم و گفتم سلام عزیزم صبح تون بخیر گفت وااااای ممنونم روزم رو ساختیدخانوم ☺️ من میگی😳 گفتم پیش خودم ای دل غافل اینا هم بهشون گفتن تا ی خانم سلام کرد، شما هم با روی خوش استقبال کنید 😂😂 بلدن😒🤨 گفتم من که هنوز چیزی نگفتم 😂 گفت خب همین لبخند و همین کلام عالی بود گفتم پس روسری تون رو هم سر کنید 😁 گفت نه دیگه ... خرابش نکن 😐 ... و اینجا بود که یک به یک شبهه مطرح می کرد و من گوش می کردم و بعضا جواب می دادم گاهی تایید می کردم و گاهی میگفتم نه ....قبول ندارم. گفت شما از این وضعیت اقتصادی راضی ؟؟؟ گفتم من به این اقتصاد اعتراض دارم اما به این نوع اعتراض هم انتقاد دارم 😎 رفتم تو فاز اون شعره🤣 گفت این حکومت کودک کش دستش رو شد گفتم منبعت چیه؟ گفت مادرش گفت گفتم اگه به حرف مادرشه که بعدا هم تکذیب کرد گفت تحت فشار صدا و سیما گفتم اولش هم تحت فشار افراد دیگه اون جوری حرف زد 😁 گفت ما پیشرفت نکردیم گفتم ی مثال همین چند وقته ‌... این همه بچه بیمار پروانه ای رو آمریکا کشت دارو نداد 😭 همین چند وقت ما داروش رو کشف کردیم این اگه پیشرفت نیست چیه؟؟؟😌 اصلا نمی دونست 😳 گفت این روسری من نماد اعتراض منه آزادی می خوام گفتم فرض کن منم آزادی رو توی لخت شدن می بینم گفت چیه هی همه تون می ترسید از لخت شدن❗️حد و حدود براش تعیین میشه ‼️ گفتم الانم به خدا حرف من همینه همین حد و حدود خب اسلام همین حد رو تعیین کرده آزادی برای هر کسی ی معنایی داره اون موقع هم آزادی همدیگه رو سلب می کنیم گفت من به شما میگم روسری تو بردار ؟ گفتم من دارم به قانون کشورم عمل می کنم شما می تونی بگی من چراغ قرمز رو رد می کنم چون دوس دارم می خوام آزاد باشم؟ گفت چه ربطی داره گفتم قانون قانونه😉 گفت تو آمریکا و اروپا هم حدود تعریف شده گفتم واسه همینه با هم جنس و با حیوان هم هستن 😱 گفت جلو بچه این حرف رو نزن گفتم ببین خودت حتی از این واژه ها خجالت می کشی گفت ایران باید توسط ی شورا اداره بشه گفتم دیدم اعتراض شون توی خارج سر اینکه کی پرچم رو بالاتر بگیره و فقط پرچم خودش باشه چه جوری نثار هم می کردن 😒 گفت دانشجوها رو سرکوب کردن گفتم دانشجویی که اموال دانشگاه رو خراب کنه ، حرف زشت بزنه... چیکارش کنن ؟ ( یادم رفت بگم ی اسم بیار که زندان باشه مگر اینکه دیگه لیدر بوده باشن ) ی جا گفت مبنای من قرآنه گفتم پس حتما برو بخون که حجاب از همون قرآنه بعدش گفت قرآن تحریف شده 😳 (باید می گفتم بالاخره قرآن رو قبول داری یا نداری) نشد صدای خودم رو ضبط کنم چون حس کردم باید بهتر جواب می دادم خیلی حرف زدیم اما یادم نیست بقیش😕 گفت که دانشجوئه آخر سر از اینکه خوب گوش داد و احساسی برخورد نکرد ، ازش تشکر کردم و شکل قلب براش نشون دادم و اینا😋😉 گفت من از شما ممنونم که خیلی صحبت کردید و با لبخند و روی باز برخورد کردین 😌 نمی دونم چرا شمارمو نگرفت😒😒 منتظر بودم بگه بیا منو بیشتر تبیین کن اما نگفت ☹️😒 منم‌نگفتم عوضش😁 نمی خواستم این طوری تموم بشه ها😅 خلاصه که در کل خوب بود اما بهتره به شبهات مسلط تر باشم 😎 ملت همیشه در صحنه هم هی رد میشدن و به ما که می رسیدن آروم تر می رفتن که بشنفن😂 https://ble.ir/khaterate_amre_be_maroof