eitaa logo
واجب فراموش شده
79 دنبال‌کننده
35 عکس
8 ویدیو
1 فایل
همه با هم برای قیام مولا قیام می کنیم... زیر نظر گروه واجب فراموش شده ...
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۸۰ سلام‌ امروز عصر پسری رو دیدم سیگار می کشید و هم زمان بیسکویت می خورد 😳 اولش ی نگاه کردم خودش فهمید دلم نیومد چیزی نگم گفتم آقا ببخشید برگشت گفتم ماه رمضان هست و حرمت داره سیگار و بیسکویت ؟؟؟؟!!!!! گفت عهههههه ببخشید و خودش رو جمع و جور کرد منم اومدم 😢😁 @vajebefaraamooshshodeh
٢٨١ سلام دیروز عصر خانمی رو دیدم که صندلی کنار راننده نشسته بود ماشین پارک بود و درب باز و داشت با همسرش حرف می زد و هم زمان بچه شیر می داد.😐 همسرش بیرون از ماشین ایستاده بود . روسری این خانم کامل افتاده بود ایستادم و به اون خانم نگاه کردم ده ثانیه گذشت ، نگاه کرد به من . من چادرم رو به نشانه سر کردن آوردم جلو . شوهرش هم دید و به خانمش گفت سرت کن خانمه هم سرش کرد
۳۰۴ سلام امروز توی یکی از پارک های اصفهان در فعالیت چهره به چهره به خانمی برخوردم که چادری بود و نشسته بود کنار پارک سلام کردم و بهش ی دونه از این شیشه های کوچولو با نماد حاج قاسم دادم گرفت گفتم میشه بخونید نظر بدین ؟ گفت کیه؟ گفتم حاج قاسم گفت آهان همین که شهید شد کاش بودش گفتم الان اگه بود فکر می کنید چی می گفت؟ نظرتون راجع به انتخابات چیه ؟ گفت من تا حالا شرکت نکردم شناسنامه ام سفیده 😢 گفتم خب اگه شرکت نکنیم دو حالت میشه یا بقیه برامون تصمیم می گیرن و میشه همون روندی که هشت سال داشتیم یا مشارکت پایین میاد خارج نشین ها پررو میشن 😉 و اون ها تصمیم می گیرن و .... ی کم گذاشتم حرف بزنه از اینکه ۴ ساله طلاق گرفته و با ی بچه چقدر زجر کشیده 😔 گفتم منم از همین مردم هستم و بخاطر این که از این وضعی که دولت درست کرده خسته شدم اومدم جلو می خوام به ی اصلح رای بدم گفت میگن رئیسی رای میاره انتخاب شده گفتم اگه می خواستن انتخاب کنن مطمان باشید روحانی انتخاب نمیشد که انقدر مخالف با اهداف نظام بود رای تک تک ما اثر داره گفت انتخابات کی هست ؟!!! گفتم جمعه گفت کجاها رای گیری می کنن؟ گفتم مساجد و مدارس نزدیک خونه تون . گفت حالا شما به کی رای میدی؟😎 گفتم به کسی که تا الان کارنامه ی خوبی داشته شعار نداده گفتم من به رئیسی رای میدم اینجا دیگه آخر قضیه رو باز گذاشتم و تشکر کردم و خداحافظی ❤️😍
۳۰۵ سلام داخل مغازه کفش فروشی بودیم اشاره کردم به یکی از اعضای خانواده گفتم از فروشنده بپرس به کی رای میدی؟ ایشون هم در کمال زرنگی گفتن آقا سعید به کی رای بدیم ؟😝 مغازه دار گفت خسته شدیم از این اوضاع ، به آقای رئیسی رای میدیم😁 یک آقای دیگه هم داخل مغازه بود گفت معلوم میشه حالا ۴ سال دیگه بهتون میگم مغازه دار شروع کرد به توضیح دادن از اقدامات آقای رئیسی 👌👌👌👌👌 وسط بحث دیگه خرید ما تموم شده بود اومدیم
۳۰۶ هم‌ من اشک ریختم هم‌ او وقتی از جمع خانواده محجبه جدا شدم، وقتی گیره های روسری رو به دخترکانشون هدیه دادم و وقتی مادرها دختران نوجوان شان را نشانم دادند تا برای آنها هم‌ گیره ببرم (همانها که در بدو ورودم به پارک، شیطنت و صدایشان گوش فلک‌ را کر کرده بود) ؛ چشمم افتاد به خانمی که حجابش‌مثل ما نبود. حس‌کردم تمام‌ حرف‌هایم را شنیده. شاید اصلا در ختم صلوات شهدا شرکت نکند ، چرا که باب صحبتم راجع به انتخابات باز میشود! اما این سفیدخوانی ذهن را باید کنار گذاشت... اجازه خواستم، کنارش نشستم روی چمن ها همین کاری که متنفرم! راه رفتن‌و نشستن روی چمن ها... حرف زدیم. نمیخواست رای بدهد. آخر بار هم قانع صد در صدی نشده بود. به یاد زهرا سادات جانم آخر داستان را باز گذاشتم. خودش باید با خودش کنار می آمد. از درد و رنج نداشتن یارانه که گفت حرفی نداشتم. فقط برایش شماره پیامک آقای جلیلی را فرستادم، تا مشکلش را پیامک کند. گفت اگر جواب پیامک آمد شرکت‌ میکنم. گفتم عزیزم این‌ شماره بصورت سیستمی است. پیامها ثبت میشود و بعدا توسط مسئول مربوطه به دکتر منتقل می شود. گفتم اگر آقای ه. روی کار بیاید، شاید دیگر مشکل حجاب نداشته باشیم... توی کیفش را خوووب بررسی کرد؛ سه تا شکلات پیدا کرد و تعارفم کرد😔 فدای محبتش. قبول نکردم. حرفم که تمام شد گفت: اگر وضع زندگی ما درست شود، چادر هم‌ بگویند می پوشم. به ظاهرش نمیخورد خیلی فقیر باشند. یعنی من اصلا این را نفهمیدم. اما همین که این‌ را گفت چشمانم پر از اشک شد. چشمانش پر از اشک... لعن‌ کردم مسئول ملعونی که با سفره مردم بازی کرد و دین شان را به یغما برد. به امید انقلاب جمعه، انقلابی به وسعت ۴۲ سال سیطره بعضی آقایان و آقازاده ها پسران و پدران دیروز جنگیدند و آقایان سر سفره انقلاب چنان چپاول کردند، که دیگر مردم باور نمی کنند حساب اینها از انقلاب جداست... انقلاب در انقلاب جمعه‌صبح پای صندوق ها با تاسی به حضرت آقا ۸ صبح ان‌شاالله
۳۰۸ سلام وارد گلستان شهدا که میشم ناخودآگاه از سمت چپ میرم سمت انتهای گلستان ی سَری به شهید خیراب می زنم و ی سر هم سر مزار حاج آقا رحیم ارباب دلم اما 😍 دلم که می گیره حالم از زمین و زمون و خودم که می گیره از دست که می خوام کنم پناه میارم به اینجا وقتی اومدم اینجا سه تا دختر با ظاهر متفاوت 😍 سر مزار همین شهید باطنی نشسته بودن و داشتن از حاجت هاشون می گفتن مدیون هستید فکر کنید می خواستم بشنوما😁😜 ولی خب شنیدم ... بعدش پا شدن برن ، باز شنیدم که گفتن بریم سر مزار یوشع نبی 😍❤️ اومدن که برن صداشون کردم و از کارت ها و گیره روسری های پویش فرشتگان سرزمین من بهشون هدیه دادم چقدر ذوق کردن ❤️ یکی شون گفت ... خیلی خوب بود ممنون گفتم اگه می دونستم انقدر خوشحال میشی که یک دسته گل بزرگ هم برات می آوردم 😘 گفت گاهی ی چیز کوچیک آدمو خیلی زیاد خوشحال می کنه گفتم گاهی هم ی جمله کوچیک ی نفر منو خیلی دلگرم می کنه 😘 گفتم الهی حاجت روا بشین گفتن شما هم .... با علامت قلب بدرقه شون کردم ❤️😘 چه حس خوبی به هم دیگه دادیم
۳۰۹ سلام دندون پزشکی بودم اول کار که معاینه شدم یهو حرف رفت سر بچه آوردن خانم دندان پزشک گفت من واقعا دلم بچه می خواد اما متولد ۷۳ هستم و زوده باید تخصص بگیرم و اینا گفتم دیر میشه سن تون میره بالا مادر هر چی جوون تر ، بهتر گفت ببین توی این مملکت آینده ای نداره گفتم هر بچه ای رزقش رو با خودش میاره گفت حداقل امکانات رو که باید داشته باشه اون طرف خیلی بهتره 🤔 گفت من اعتقادی ندارم رزق می رسه خودش گفتم بله تلاش لازم داره اما حالا ی بچه پر از امکانات نباشه ... نمیشه؟؟؟ گفتم مگه خدای اون طرف و این طرف یکی نیست؟ دیگه چیزی نگفت اما برای خودم جالب بود که در فکر فرو رفت... شاید قبول نکرد اما تلاش کردم با جملات کلیدی و کوتاه، به فکر بیفته
۳۱۰ سلام دوستان توی سیاحت بعدی گروه مون جمعه رفتیم پارک ناژوان( جاده سلامت ) خب من انتظار وضعیت خیلی بدتر داشتم اما خب در همین حد هم بد بود خانم ها با گرم کن و شلوار و کلاه 🤨🤔 یکی از گل پسرهای ۷ ساله ی جمع مون اذان گفت ... و جمعیت بود که ما رو متعجب نگاه می کردن 😳 بعدا هم جاتون خالی نماز جماعت برقرار شد که بعد از نماز متوجه شدیم ی خانواده ی دیگه که صدای اذان رو شنیده بودن اومده بودن پشت سر ما و ایستاده بودن به نماز 😍 بعد از نماز جماعت هم جاتون خالی شلغم و لبو برده بودیم کاسه کاسه کردیم و نذری دادیم ❤️ اینم خیلی تشکر کردن آخر سر من دیدم ی دختر قد بلند روسری شو انداخته موهاشو دم اسبی بسته و تا کمرش اومده موهاش🧐دیدم زیاد هم هستن و خانوادگی خدایا چیکار کنم وسایلی که دستم بود رو گذاشتم رفتم جلو ی کارت و گیره هدیه دادم بهش گفتم عزیزم موهات خوشگله چشم می خوریا😅😐 روسری خوشگلت رو سرت کن گفت چشم منم برگشتم... الحمدلله روز خوبی بود
۳۱۱ سلام داشتم از پیاده رو رد می شدم دیدم ماشین ها زحمت کشیدن کلا راه پیاده رو رو بستن یکی از ماشین ها راننده داشت ایستادم دیدم بقیه مردم به زحمت خودشون رو رد می کنن از وسط ماشین ها 🤔😒 ی نگاه کردم به راننده ... اشاره کردم که آقا راه رو بستید 🤨 ی آقای دیگه که داشت به زحمت رد میشد گفت بعله آقا راه رو چرا بستی؟ دو سه تا دیگه هم صداشون در اومد پیاده رو شلوغ بود راننده شیشه رو آورد پایین گفت بله درسته چشم ببخشید روشن کرد رفت عقب تا رد بشیم به ملت گفتم برا چی دارین می بینید راه رو بسته بی تفاوت رد میشین؟!
۳۱۲ سلام امروز رفته بودم توی مطب و منتظر بودم که نوبتم بشه تا رسیدم یک خانم روسریش افتاده بود که به محض ورود من ، سرش کرد نشستم اون یکی شون روسریش افتاد به اون یکی اشاره کردم بهش بگو سر کنه بهش گفت میگه سر کن گفت کی میگه ؟ ماسک رو آوردم پایین با لبخند گفتم من 😜😋 خنده تلخی زد و سرش کرد باز ده دقیقه بعد افتاد ( یا انداخت 🤔) پا شدم رفتم به منشی که خودش هم ، هم تیپ اون دختر بود گفتم لطفا به اون خانم بگین اینجا مکان عمومی هست و روسری شو سر کنه چون من یک بار گفتم باز دوباره ... با اون یکی منشی وارد بحث شدن که دیدم سرش کرد چون فکر کنم متوجه شد من گفتم به منشی. دیگه آروم و قرار نداشت تا نوبتش بشه کلا هم رفت ی جا نشست که من رو نبینه 😜 ی خانم‌چادری کنارم بود گفتم چرا بقیه هم تذکر نمیدن که این جوری جرات نکنن🧐 گفت می ترسن خیلی بد دهن هستن خدا بهمون رحم کنه گفتم خودمون هم باید به خودمون رحم کنیم 😊
۴۰۲ سلام ی گروهی دارم که تبلیغات می گیرم ی خانمی دیروز برای کانال لباس ایرانی بهم پیام دادن نگاهی به پوستر کردم دیدم عکس چهره ها با آرایش و بدون روسری و اندام ها مشخصه بهشون گفتم شرمنده جزء قوانین تبلیغ ما نمیشین . ی نگاهی هم به کانال شون انداختم اون بدتر 😢 با اینکه به نظر می رسید کانال بی قیدی نباشه و مثلا برای مناسبت های مذهبی استیکر و اینا گذاشته بودن . گفتن باید چیکار کنم؟ گفتم محتوای کانال رو درست کنید عکس سر رو کات کنید اعضای بدن رو محو کنید ترجیحا هم لباس رو تنها بگذارید بدون اینکه کسی پوشیده باشه گفتن که نمی تونم و بهانه آوردن گفتم هر طور صلاح می دونید اگر انجام دادین تخفیف خوبی میدم برای تبلیغ و قیمت تبلیغ رو تا حد زیادی کمتر گفتم 😋 چند ساعت بعد پیام دادن که کانال رو چک کنید . چک کردم پاکسازی کرده بود گفتم خیلی عالی بود برای شروع پوستر جدید رو بفرستید و شماره کارت دادم طبق قولی که داده بودم کمتر گرفتم امیدوارم روندش همین طور بمونه 👌 😍
۴۰۳ باسلام...چند روز پیش کنار موسسه قرانمون منتظر پدرم بودم که دوتا خانم یکی کم حجاب و یکی چادری کنار خونه بغلی موسسمون از هم خدافظی کردن ...ازونجایی که چند وقت بود که امر به معروف نکرده بودم و ی جورایی پشتم باد خورده بود،تو دلم میگفتم اصلا من اون خانومه رو ندیدم😳🤕اصلا اون خانم چادریه حتما بهش گفته🙊و خلاصه که نوشتن برا خودم که ی لحظه🔱❕❓ی حدیث یادم اومد که امر به معروف مثله جهاده،گفتم خب کسی میره جهاد از همه چیزش میگذره پس من ی جای کارم میلنگه که نمیتونم این کارو کنم خلاصه بدونه هیچ فکری به خانومه گفتم شما خونتون اینجاس؟(از بچه های اینجا یاد گرفتم اولش صحبت متفرقه کنم😁)گفتن اره عزیزم گفتم خوش به سعادتتون بغله موسسه قرآنی هستین گفت قربانت عزیزم سلامت باشی منم دعا کن و اینا و شالشو کشید جلو(ولی موهاش هنوز پیدا بود)دوباره نفسم شروع کرد که اره دیگه کشید جلو ولش کن تموم شد 😞😤حله که یاده جمله ی بنده خدایی افتادم که میگفت بهتره تا رفع منکر تلاش کرد،که گفتم میشه ی خواهشی ازتون کنم اومدن جلو و گفتن بله حتما عزیزم گفتم میشه خواهش کنم هروقت از خونه میاین بیرون ی کم موهاتونو بپوشونین گفتن اررره عزیزممم حتمماااا به ی شرط گفتم چی گفتن به شرطه اینکه همیشه منو دعا کنی گفتم حتما، محتاجیم،گفتن من همیشه موهامو میپوشونم فقط اینبار چون از باشگاه اومدم دیگ راسش حال نداشتم ولی حتما چشم من اینو به فال نیک میگیرم تو فرستاده خدا بودی که داش جو میگرفتم😌🤓که گفتم ما فقط وسیله ایم🤨🙃 و از هم خدافظی کردیم خلاصه که اصلا توقع همچین برخوردی نداشتمو خودمو برا بدترین چیزا آماده کرده بودم که بااین برخورد مواجه شدم و کلی خداروشکر کردم