eitaa logo
واجب فراموش شده 🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
124 فایل
💕 #خُداونـدا #بی_نگــاهِ لُطفــــِ #تــــُ هیچ ڪاری #بـــــِ سامان نمیرِسَــد 😍 نگــاهَـــت را از مــا نَــگـــیـر 🌸 ارتباط با مدیر کانال ↶ ↶ @man_yek_basiji_hastam 🌸 تبادلات ↶ ↶ @Sarbazeemam110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 کانون انقلاب اسلامی برگزار می کند: 🔻 دوره تربیت مربی جمعیت؛ با محوریت: 🔹 تبیین جایگاه مادری و اهمیت فرزندآوری 🔹 ویژه بانوان دغدغه مند در حوزه خانواده 🔻 با حضور ارزشمند: حجت الاسلام والمسلمین نظافت ✍ جلسه اول: چهارشنبه ۴ خرداد ماه ⏰ زمان: ساعت ۱۶:۳۰ (صدور گواهی پایان دوره از سازمان تبلیغات اسلامی) 🔸 جهت ثبت نام و دریافت اطلاعات به شماره یا آیدی زیر در پیام رسان ایتا یا واتساپ پیام دهید‌.👇 @banooymehr_135 ۰۹۳۹۲۷۰۰۴۳۰ به ما بپیوندید👇 •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زخمۍ‌ام‌التیام‌میخواهم التیام‌ا‌ز‌امام‌میخواهم😭💚 🕊 چهارشنبه های رضوی به ما بپیوندید👇 •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«مقام معظم رهبری» 🔶 پرچم آرمان خواهی و مطالبه گری را زمین نگذارید! به ما بپیوندید👇 •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
🔻خطر گناه مسئولان جامعه! یکسری از گناه ها، کلید است! یک وقت یک پادشاهی یک کسی را خواست و گفت: سه تا کار هست یکی را قبول کن: ۱- بیا معلم بچه‌های من باش، معلم خصوصی ۲- قاضی القضات باش،رئیس قوه قضائیه باش. ۳- اگر معلم بچه‌های من نمی‌شوی و قوه قضائیه را هم قبول نمی‌کنی لااقل یک ناهار با ما بخور. فکر کردیم ناهار کاری ندارد، یک ناهار می‌خوریم. بهتر از این است که قاضی حکومت ظلم شویم یا معلم بچه‌های شاه شویم. گفت: ناهار را می‌خوریم. ناهار که خورد دید خیلی خوشمزه است. خانه شاه بود، گفت: اگر اجازه می‌دهید آن دو شغل را هم قبول می‌کنم. هم قاضی می‌شوم و هم معلم بچه‌هایت می‌شوم. یعنی این لقمه او را منحرف کرد. ✍ استاد قرائتی به ما بپیوندید👇 •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
تجربه ای جالب👇🏻 چند متر اون طرف تر از محل استقرارمون تو تفریگاه پنج تا خانوم نشسته بودن که چهارتاشون کشف حجاب کرده بودن. قلبم به تپش افتاد، خیلی با خودم کلنجار رفتم که برم بهشون یه تذکری بدم، همه ی حرفها، احادیث و آیات قرآن از جلو چشمم رد می‌شدند منتها متأسّفانه اصلا شجاعت و جرأت رفتن و تذکر دادن رو نداشتم، بالاخره اونا چهارنفر بودن و من ..... در همین حین مردهای خانواده آماده ی درست کردن آتیش و ذغال برای تهیه ی نهار شدن... ما از قبل ذغال آماده نخریده بودیم و چوب از منزل آورده بودیم محل درست کردن آتیش هم نزدیک به اون چند تا خانم بود و چوب‌ها هم همینطور که میسوخت حسابی دود راه انداخته بود و باد هم اومد به کمک ما و همه ی دود هارو می‌برد سمت خانومها... تا اینکه بالأخره صدای اعتراض خانومها بلند شد: خانومها: آقایون یه خرده ذغال می‌خریدین و مارو اینقدر دود نمی‌دادین... ما و آقایون: سکوت......‌‌ خانومها: لااقل به روی خودتون بیارین منم که بهترین فرصت واسم فراهم شده بود و ابر و باد و دود همه به یاری من اومده بودن فرصت رو غنیمت شمرده و رفتم داخل جمعشون من: ببخشید خانومها سلام، همینقدر که این دود فضای اینجا رو آلوده کرده و باعث اذیت و سخت نفس کشیدن شما شده، روسری سر نکردن شما هم داره مارو اذیت میکنه و باعث آلوده گی این فضا شده! خانومها: شما چشماتون رو ببندین و نگاه نکنین! ولی ما ازین دود داریم اذیت میشیم!🙄 من: شما هم جلو دهانتون رو بگیرین و نفس نکشین!🤭 و یه سری صحبت‌های دیگه بلافاصله اومدم و با کمک بقیه مشغول درست کردن غذا شدم ولی زیرچشمی هواسم به خانوم ها بود، یه چند دقیقه ای که گذشت دیدم چهارتاشون روسریهاشون رو سرشون کردن😊 وقتی می‌خواستیم بریم، دوباره رفتم نزدیکشون و گفتم خانومها یه عذر خواهی بابت دودی که راه انداختیم و یه تشکر بابت اینکه روسری هاتون رو سر کردین...‌‌ به ما بپیوندید👇 •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا