eitaa logo
واجب فراموش شده 🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
4.4هزار ویدیو
131 فایل
💕 #خُداونـدا #بی_نگــاهِ لُطفــــِ #تــــُ هیچ ڪاری #بـــــِ سامان نمیرِسَــد 😍 نگــاهَـــت را از مــا نَــگـــیـر 🌸 ارتباط با مدیر کانال ↶ ↶ @man_yek_basiji_hastam 🌸 تبادلات ↶ ↶ @Sarbazeemam110 @mahaimohmmade.
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم 🔰 همـــایـــش مجازی و بزرگ ❓چگونه با امر به معروف و نهی از منکر ، امام زمان عجل الله را یاری کنیم ؟ آشنایی با واجبی که عمل به آن زمینه ساز ظهور است و پاسخ به سوالاتی از جمله: چرا باید امر به معروف کنیم؟ امر به معروف با این همه فساد مگر اثر دارد؟ اگر امر به معروف نکنیم و به همه سلیقه‌ها احترام بذاریم چه بدی دارد؟ امر به معروف مگه فقط حجاب است؟ و ... سخنران: استاد ارجمند کشوری آقای علی تقوی مدرس حوزه و دانشگاه زمان: یکشنبه 19 مرداد ساعت 17 تا 19 جهت ثبت نام مشخصات زیر را فقط به یکی از آی دی ها در پیام‌رسان‌های ایتا، سروش و بله بفرستید. ✅نام و نام خانوادگی ✅شماره تماس ثبت نام برادران: @Man_yek_Basiji_hastam ثبت نام خواهران: @Ensanmosleh 🌺 @Zghane 🌺 @ensan_mosleh 🌺 @Golenarjees # بی_تفاوت_نباشیم سلام عزیزان دل لینک ورود به جلسه آنلاین 👇👇👇👇 https://www.skyroom.online/ch/mouod/hamayesh ⭕️عزیزان حتما از مرورگر فایر فاکس یا کروم استفاده کنید ⭕️مرورگرها باید به روز رسانی شده باشند وگرنه نمیتونید وارد بشید. ⭕️بعد از بارگزاری گزینه مهمان را زده و وارد جلسه بشید ⭕️بعد از ورود به جلسه نام و نام خانوادگی خود را بنویسید و ارسال کنید .
♥️ 💠در فرودگاه دمشق نماز جماعت خواندیم. نماز که تمام شد، یک نفر از پشت سر گفت: نماز دوم را با تاخیر بخوانیم؛ حاج قاسم بود. ... 👆 🌷 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 0⃣2⃣#قسمت_بیستم 💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را می‌شنیدم و تل
❣﷽❣ 📚 💥 1⃣2⃣ ویکم 💠 در را که پشت سرش بست صدای مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد. دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود. 💢 رفت اما خیالش راحت بود که یوسف از گرسنگی دست و پا نمی‌زند زیرا با اشک زمین به فریادمان رسیده بود. چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به کار افتاد و با حفر چاه به رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرین‌تر بود که حداقل یوسف کمتر ضجه می‌زد و عباس با لبِ تَر به معرکه برمی‌گشت. 💠 سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانی‌ام را با موهایم بپوشانم تا کسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و می‌ترسیدم اشک از چشمانم چکه کند که به آشپزخانه رفتم. پس از یک روز روزه‌داری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی که از برای حیدر ضعف می‌رفت. 💢 خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا کام دلم را از کلام شیرینش تَر کنم که با شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما باز هم موبایلش خاموش بود. گوشی در دستم ماند و وقتی کنارم نبود باید با عکسش درددل می‌کردم که قطرات اشکم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش می‌چکید. 💠 چند روز از شروع می‌گذشت و در گیر و دار جنگ فرصت هم‌صحبتی‌مان کاملاً از دست رفته بود. عباس دلداری‌ام می‌داد در شرایط عملیات نمی‌تواند موبایلش را شارژ کند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم. 💢 همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را می‌لرزاند. شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم :«بله؟» اما نه تنها آنچه دلم می‌خواست نشد که دلم از جا کنده شد :«پسرعموت اینجاس، می‌خوای باهاش حرف بزنی؟» 💠 صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بی‌خبرم! انگار صدایم هم از در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت :«البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!» لحظه‌ای سکوت، صدای ضربه‌ای و ناله‌ای که از درد فریاد کشید. 💢 ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه به جان دلم افتاد :«شنیدی؟ در همین حد می‌تونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!» 💠احساس نمی‌کردم، یقین داشتم قلبم آتش گرفته و به‌جای نفس، خاکستر از گلویم بالا می‌آمد که به حالت خفگی افتادم. ناله حیدر همچنان شنیده می‌شد، عزیز دلم درد می‌کشید و کاری از دستم برنمی‌آمد که با هر نفس جانم به گلو می‌رسید و زبان عدنان مثل مار نیشم می‌زد :«پس چرا حرف نمی‌زنی؟ نترس! من فقط می‌خوام بابت اون روز تو باغ با این تسویه حساب کنم، ذره ذره زجرش میدم تا بمیره!» 💢از جان به لب رسیده من چیزی نمانده بود جز هجوم نفس‌های بریده‌ای که در گوشی می‌پیچید و عدنان می‌شنید که مستانه خندید و اضطرارم را به تمسخر گرفت :«از اینکه دارم هردوتون رو زجر میدم لذت می‌برم!» و با تهدیدی وحشیانه به دلم تیر خلاص زد :«این کافر منه و خونش حلال! می‌خوام زجرکشش کنم!» ارتباط را قطع کرد، اما ناله حیدر همچنان در گوشم بود. 💠 جانی که به گلویم رسیده بود، برنمی‌گشت و نفسی که در سینه مانده بود، بالا نمی‌آمد. دستم را به لبه کابینت گرفتم تا بتوانم بلند شوم و دیگر توانی به تنم نبود که قامتم از زانو شکست و با صورت به زمین خوردم. پیشانی‌ام دوباره سر باز کرد و جریان گرم را روی صورتم حس کردم. 💢از تصور زجرکُش شدن حیدر در دریای درد دست و پا می‌زدم و دلم می‌خواست من جای او بدهم. همه به آشپزخانه ریخته و خیال می‌کردند سرم اینجا شکسته و نمی‌دانستند دلم در هم شکسته و این خون، خونابه است که از جراحت جانم جاری شده است. 💠 عصر، حیدر با من بود که این زخم حریفم نشد و حالا شاهد زجرکشیدن عشقم بودم که همین پیشانی شکسته جانم شده بود. ضعف روزه‌داری، حجم خونی که از دست می‌دادم و عدنان کارم را طوری ساخت که راهی درمانگاه شدم، اما درمانگاه دیگر برای مجروحین شهر هم جا نداشت. 💢گوشه حیاط درمانگاه سر زانو نشسته بودم، عمو و زن‌عمو هر سمتی می‌رفتند تا برای خونریزی زخم پیشانی‌ام مرهمی پیدا کنند و من می‌دیدم درمانگاه شده است... 🍃🌹🍃🌹 @Vajebefaramushshode
❣*✨💫✨*❣✨💫✨*❣ 💥در این های 🌟بن بست نفس،پرواز 🕊ممکن نیست 💥باید چگونه بیاموزیم 🌟از آنان که گمنام رفتند. 🥀 🌙 🍃🌹🍃🌹 @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🍃🍃🌸🍃🍃✨ ❣ ❣ 💖چشمهای دل من در پی ✨نیست 💖در فراق تو بجز گریه مرا ✨کاری نیست 💖سوختن در طلب زهرا ✨عشق است 💖بنازم به چنین که تکراری نیست 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
🍀🌿✨🍀🌿✨🍀 ☘💥 🍁دلت که با رفیقی در دو دل کن که آسمانی باشد... ☘این ها در کار خود مانده اند... :) 🌷 🌷 🍃🌹🍃🌹 @Vajebefaramushshode
این تویی که باید انتخاب کنی☝️ لایک بی ارزش عابد🤔 یا محبوبیت نزد معبود😍 . . فقط اگر مصداق این ضرب المثل... برایت اتفاق افتاد🧐 ناراحت نشوی ها🤷‍♀️ نو که اومد به بازار، کهنه میشه دل آزار😕 صورتت ممکنه کهنه شود.... حتی با هزار قلم آرایش💄😑 اما سیرتت چه بانو🤔 یادت باشد... آخرتت را ارزان نفروشی🙃 به بهای عطر بهشت بفروش... نه بهای لایک❤️ خود دانی بانو💗 @Vajebefaramushshode
حجاب دلیل کمبود ویتامین دی بانوان نیست چون👇👇👇 1⃣عوامل ژنتیکی و چاقی نیز از علل کمبود ویتامین D به شمار می‌رود؛ چراکه این ویتامین محلول در چربی بوده و در بافت چربی ذخیره می‌شود همچنین مصرف ماهی و غذاهای دریایی،‌تخم‌مرغ و بعضی از لبنیات می‌تواند تا حدودی این مشکل را جبران کند(١) 2⃣ دلیل کمبود ویتامینD در کشور نیاز به تحقیقات زیاد دارد واینکه برخی مدعی هستند پوشش زنان سبب کمبود این ویتامین می‌شود، بر اساس تحقیقات جهانی قابل قبول نیست و این مسئله از لحاظ علمی رد شده است.(٢) 3⃣ کمبود ویتامین D در برخی از کشورهای غربی که زنان آن پوشش ندارند، و نیز میان کودکان و آقایان نیز شیوع بالایی دارد❗️(٣) 4⃣جالب اینجاست کسانی نگران جذب ویتامین دی بانوان محجبه شدند که نگرانی بابت ظلم به مسلمانان بی گناه، تحریم های غذایی و دارویی آنها و قتل عام زنان و کودکان مسلمان فلسطینی، یمنی، هندی و نیجریه و سایر مسلمانان ندارند❗️ 5⃣ گاهی بانوان از پارک‌های ویژه بانوان و مکان‌های اینچنینی می‌توانند استفاده کنند. 6⃣قطعا خالقی که دستور حجاب را داده است، از همه دلسوزتر است نسبت به بندگان. اگر باور کنیم که خداوند برای ساده‌ترین مسائل، همه عالم هستی را درنظر گرفته است، دیگر دنبال بهانه نمی‌رویم، سعی کنیم که با حرف‌های دیگران به دستورات خدا بدبین نشویم.(۴) (١_٣)احمد اسماعیل زاده استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران _پایگاه خبری صراط (۴)حجت الاسلام ماندگاری @Vajebefaramushshode