واجب فراموش شده 🇵🇸
💟 ظرافت های #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر در خانواده و نزدیکان #ظرافت 6⃣ ✅ نترسیدن از ملامتِ دیگران
💟 ظرافت های
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
در خانواده و نزدیکان
#ظرافت 7⃣
✅ استفاده از سالارها
💥 ببینیم در هر خانواده، چه کسی سالار است؟
* مثلا این خانواده، مرد سالار است
* و آن خانواده زن سالار
* امروزه اکثر خانواده ها، فرزند سالار هستند.
👌 می توانیم از نفوذ و کلام آن فرد، استفاده کنیم و بگوييم تذکرمان را آن فردِ سالار بگويد.
✍ برگرفته از سلسله مباحث استاد علی تقوی با موضوع "کانون مهرورزی"
@Vajebefaramushshode
🍃🍂🍃
⏪ایمان را در فرزندانتان تقویت کنید:
👈امام صادق علیه السلام می فرمایند:
احادیث اسلامی را به فرزندان خود هر چه زودتر بیاموزید، قبل از آنکه مخالفین بر شما سبقت گیرند و دل های کوکان شما را با سخنان نادرست خویش اشغال نمایند.
👈پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
وای بر فرزندان آخرالزمان از روش ناپسند پدرانشان، پدران مسلمانی که هیچ یک از فرائض دینی را به فرزندان نمی آموزند.
به ناچیزی از امور مادی درباره آنها قانع اند.
من از این مردم بری و بیزارم.
@Vajebefaramushshode
امروز فهمیدم شبکهای مثلا اجتماعی وجودداره بهاسم #لایکی
کنجکاو شدم ببینم چیه، رفتم نصب کردم، باید بگم چیزی که دیدم فراتر از فاجعه اینستاگرام بود!
ورق بزنید و کپشن را با هر صفحه بخوانید:
۱. محتوایی که توسط کاربرا تولید میشه دابسمش و ساخت کلیپهای کوتاهِ.
یعنی تنها فاکتور مهم و راه پیشرفت اینهکه باید خودتو نشون بدی و تا میتونی باید تو به عرضه گذاشتن خودت خلاق باشی.
اگه جنس مخالفت جور باشه که برندهای..
۲.مورد اول این بود که کاربرها مثل سایر شبکهها از طیف و سلایق و طرز فکرهای مختلف نیستند!
۳.سن تقریبا صددرصد کاربرها متاسفانه از نُهسال [حتی کمتر] شروع میشه و نهایت به بیستودو سه ختم میشه!
یعنی حدود هفتاد درصد دانشآموزن...
۴.سن کم کاربرا دردناکترین قسمت این شبکهست، بچههایی که مثل خمیر هر جور شکلشون بدی به همون شکل در میان.
اینجا مقصر شبکه نیست، معلوم نیست خانواده چه فکری کرده که اجازه داده بچه معصوم وارد چنین جنگ خطرناکی بشه.
۵.سن بچهها، رل ، سینگل ...
بچه های معصومی که خودشون نمیدونن اینجا دنبال چی هستن و علاوه بر کودکی که حروم خودنمایی میشه به طور قطع تو آیندشون تاثیری ابدی میزاره...
۶.اینکه یه بچه دهساله چه شناخت و تعریفی از عشق داره موضوع لاینحل دیگهس، طبعا نحوه آشنایی اینها بواسطه آهنگهاییه که باز بر میگرده به عدم کنترل خانوادهها!
بلوغ زود رس و خطرات دیگههم خودتون تصور کنید...
۷.نکته بعدی همون وضع مالی خانوادههاست که با کمی جستجو به راحتی میشه فهمید این تومور بیشتر تو خانوادههای پولدار رشد کرده که کاملا معلومه تو خانواده غربزده زندگی میکنن و...
۸.بچههای خانوادههای متوسط و ضعیف هم برای عقب نموندن از رقابت وارد این گود شدند، عدم کنترل خانوادهها هنوز پابرجاست.
۹.موضوع مهم دیگه پایبند نبودن به اصول اخلاقی خانوادهس که معلومه منشا بیشتر این بیاخلاقیا خود پدرو مادرهان و بهنوعی خیلی هم بدشون نمیاد از این رفتارها.
۱۰. تو این فضا (خیلی عذرمیخام) باید دوستدختر یا دوست پسر داشته باشی تا به حساب بیای!
برگرفته از توییت "تات"
پ.ن: میگن اینستاگرام خوب نیست، شبکه های ایرانی چطورن خدایی؟؟
سری به روبیکا و روبینو زدید؟
اونا لااقل طبق قوانین خودشون، واقعا با بی قانونی برخورد میکنن، هزاران پیج بعد از شهادت حاج قاسم بسته شد !!
کاش مسئولین مجازی ما هم طبق قوانین خودمون توانایی کنترل فضای مجازی را داشته باشند
@Vajebefaramushshode
❣✨❣✨❣✨❣✨❣
🌸🍃مولای من،
🌸🍃حال و احوال #دل💞ها ؛
به #خدا خوب نیست ؛
🌸🍃ای پیٖرترین #جوانِ تاریخ ، بیا ؛
صاحِبُ الْفَتْحِ وَ ناشِرُ رایَةِ الْهُدى ....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🍃
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 5⃣#قسمت_پنجم 💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشی
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
6⃣ #قسمت_ششم
💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و میتوانستم به چشم #همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم.
💢از سکوت سر به زیرم، عمق #رضایتم را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظهای که زندهام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!»
💠 او همچنان #عاشقانه عهد میبست و من در عالم عشق #امیرالمؤمنین علیهالسلام خوش بودم که امداد #حیدریاش را برایم به کمال رساند و نهتنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد.
💢 به یُمن همین هدیه حیدری، #13رجب عقد کردیم و قرار شد #نیمه_شعبان جشن عروسیمان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود.
💠 نمیدانستم شمارهام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه میخواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو میبینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!»
💢 نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم.
💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچهام دارم میام!»
💢 پیام هوسبازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریختهام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمیخواستم بترسونمت!»
💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانهام را گرفت و صورتم را بالا آورد.
💢 نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانهام را روی انگشتانش حس میکرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیامگیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند.
💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم میرسید که صدای گریه زنعمو فرشته نجاتم شد.
💢 حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زنعمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بیقراری گریه میکند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداریاش میداد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟»
💠 هنوز بدنم سست بود و بهسختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بیصدا گریه میکنند.
💢 دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانهای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :«#موصل سقوط کرده! #داعش امشب شهر رو گرفت!»
💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پلههای ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :«#تلعفر چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم.
💢 بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از #ترکمنهای شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میکرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است.
💠 عباس سری تکان داد و در جواب دلنگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.»
💢 گریه زنعمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزادهها به تلعفر برسن یه #شیعه رو زنده نمیذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.
💠 دیگر نفس کسی بالا نمیآمد که در تاریک و روشن هوا، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد.
💢 همه نگاهش میکردند و من از خون #غیرتی که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریهام گرفت.
💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا میآمد، مردانگیاش را نشان داد :«من میرم میارمشون.»
💢زنعمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم میزنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
🍁🍁🍁🍁
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌾اگر چه روز من و روزگار می گذرد
دلم 💕خوش است كه با #یاد یار می گذرد
🌺چقدر خاطره #انگیز و شاد و رویایی
است قطار عمر كه در انتظار می گذرد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
🌺☘🌺☘
🌼نگاه کن ❗️
چه زیبا از خستگی خوابش برده ...
ای#شهید❤️
🌸دعایی کن ما از خستگیِ #گناه
خوابمان نبرد
واز قافله ی #مهدےِ فاطمه(علیهما السلام) جا نمانیم😔
#سلام_صبحتون_شهدایی🌸🍃
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
🔴 زمان شاه هم #اعدام میکردند ولی اعتراضی نمیشد....
@Vajebefaramushshode