ممکنه ما دیگه هیچوقت مثل گذشته نباشیم ، ولي هیچوقت یادم نمیره که چقدر باعث خوشحالیم شدي .
گمشدم، نمیدونم کجا فقد میدونم اونجایي که میخوام باشم نیستم، نه خودم نه افکارم :) .
نمیدونم واقعا چمه در عین حال که میخندم همونقدرم حالم بده و ممکنه هر لحظه بزنم زیر گریه .
دقیقا نمیدونم کِي ، ولي مطمئنم یه شب از همه دل میکنمو واسه همیشه میرم ، میرم .
آدما، نه با ایموجي ، نه با تایپ هیچیو نمیتونن نشون بدن . چون نه چشاشونو میبیني، نه تغییر حالت صداشونو ، نه یخ کردن دستاشونو .
نمیدونم مشکل از منه که کل وجودم از خستگي فریاد میزنه ولی بازم میخندم یا مشکل از اطرافیانمه که کاري میکنن از خودم و ازین زندگي مزخرف خسته بشم .