#خاطره
🔻یکی دو روز اصلا از او خبری نبود، با او تماس گرفتم اما گوشی اش را خاموش کرده بود روز سوم خودش تماس گرفت گفت: بخاطر تصادف در بیمارستان بستری بوده ام و بخاطر اینکه کسی را به زحمت نیندازم گوشی ام را خاموش کرده ام.
بعد از نماز مغرب رفتم خانه شان، در اتاق پذیرایی با پای گچ گرفته دراز کشیده بود از او پرسیدم: چه شده؟!
گفت: با موتور داشتم میرفتم که یکدفعه پیرزنی سر راهم ظاهر شد، بخاطر اینکه با او برخورد نکنم فرمان موتور را به سمت بلوار منحرف کردم و زانویم محکم با بلوار برخورد کرد.
بنده ی خدا خیلی درد داشت تا اینکه بعد از چند ماه عمل جراحی کرد و خاطرم هست تا یکی دو سال مشکلاتی در دویدن و بلندکردن اجسام سنگین داشت.
اکنون که این خاطره را بیان میکنم یاد این جمله ی قشنگ میافتم که "تا آدم در زندگی اش شهید نشود، در جبهه شهید نمیشود"
راوی: دوست شهید
#شهیدمدافع_حرم
#علیرضا_حاجیوند_قیاسی
#دزفول
@varesan_shohada_dezful
۱۵ سالش بود که برادرم از آلمان ۱ دست لباس مارک دار آدیداس برایش فرستاد
یک بار هم نپوشید!
گفتم: چرا؟!
بیدرنگ جواب داد: من تابلوی استعمار نمیشوم…
شهید علیاکبر رکابساز🕊🌷
#دزفول
@varesan_shohada_dezful
دلت دریا مینوشت ؛
و نگاهت طوفان میسرود ...
فرمانده گردان بلالحبشی لشکر۷ولیعصر(عج)
در عملیات کربلای۴، اولین نیروی غواص بود
که از اروند گذشت و به خط دشمن زد و
در همان جا آسمانی شد...
#شهید_سردار_سیدجمشید_صفویان
#روحش_شاد_باصلوات
#دزفول
@varesan_shohada_dezful
#سالگرد_شهادت
💢صحبتهایی شنیدیی از مادر شهید علیرضا حاجیوند قیاسی:
علیرضا هفتمین فرزندم بودند. ادب و احترامش به من و پدرش خیلی خوب بود. هیچ وقت جلوی پدرش حرفی نمی زد که باعث رنجش پدر شود. در کل اینطور نبود که جواب حرفِ من، پدر یا خواهر و برادرهایش را بدهد و یا با صدای بلند صحبت کند. علاوه بر احترام پدرش و من، احترام خواهر و برادرهایشم را همیشه حفظ میکرد. گاهی که بر سر موضوعاتی اختلاف نظر داشت، با لبخندش ما را متوجه نظر مخالف خودش میکرد. هیچوقت این را نمیخواست که حتما با نظرش موافقت شود و “چشم” بشنود؛ همیشه هم در مقابل خواسته های ما میگفت: چشم. حتی گاهی به او میگفتم: زود نگو چشم. اول ببین حرف درست هست یا نه! بعد بگو چشم
📸شهید مدافع حرم
#علیرضا_حاجیوند_قیاسی
#دزفول
🗓شهادت ۱۳ بهمن ۹۴
@varesan_shohada_dezful
#سالگرد_شهادت
🔻میگفت: «حسین بدجوری بیتاب بود. قرار به سینه نداشت. میگفت: سید! دری باز شده است برای شهادت! هشت سال دنبالش بودیم که راهمان بدهند برویم آن طرف که نشد. من باید بروم. نمی خواهم این بار جا بمانم! خیلی دلتنگ بچه ها هستم!»
وقتی خواست برود گفت: سید! من میروم و آن قدر میمانم تا شهید شوم! کوله بار را انداخت روی شانه اش و رفت....
برایم عجیب و غریب نبود دل کندن و رفتنش و پشت پا زدنش به دنیایی که سال ها پیش دل کنده بود از آن! آن دل بی قرار و آن آتشفشان فروخفته باید روزی جوشش و غلیان میکرد و به قول سید مرتضی آوینی: «حرم عشق کربلاست و چگونه در بند خاک بماند آنکه پرواز آموخته است و راه کربلا می شناسد و چگونه از جان نگذرد، آنکس که می داند جان بهای دیدار است...»
📸شهید مدافع حرم جاوالاثر
#عبدالحسین_سعادتخواه
#دزفول
@varesan_shohada_dezful
شهیدحسین ناجی:« حضرت سبزقبا رو فراموش نکنید! من تا حالا هر مشکلی داشتم همین آقای بزرگوار برام گره اش رو باز کرده!» بعد لبخندی انداخت روی لبش تا جو را عوض کند وگفت: «ببین نیاز نیست که حتماً بری توی حرمش! همین از سر چهارراه هم که مشکلت رو بگی، برات حلش میکنه! من سفارش آقا سبزقبا رو بهتون میکنم! حرمتش رو داشته باشید و مدام به زیارتش برید!»
دهم ذی القعده روز بزرگداشت حضرت محمدبن موسی الکاظم آقا سبزقبا(ع)
#سبزقبا
#دزفول
@varesan_shohada_dezful
وارثان شهدا
شهید مهدی سخایی تولد : ۱۳۴۴ شهادت: ۲۱ /۱۲/ ۱۳۶۳ عملیات : بدر _منطقه شرق دجله مزار: گلزار شهدای
قسمتی ازوصیتنامه شهیدمهدی سخایی:
پدر و مادر برادران و خواهران دوستان و آشنايان و ملت عزيز سعي كنيد هر كاري را كه انجام مي دهد از روي اخلاص و براي خدا باشد از كينه توزي و انتقام جويي بپرهيزيد.
و با گذشت و فداكاري نفستان را زينت دهيد و در كارها مقاوم باشيد و خلاصه اينكه زندگيتان جوري باشد كه از زيانكاران نباشيد در مورد نماز كوشا باشيد و آن را سبك نشمارده و سعي كنيد به جماعت برگزار كرده و در نماز جمعه نيز شركت فعال داشته باشيد. در مورد امور مسلمين حاضر شويد و هميشه براي امام امت دعا كنيد. پدر و مادر عزيزم اميدوارم كه مرا ببخشيد و حلال كنيد. خواهرانم اميدوارم كه زندگي زينب گونه را پيشه خود سازيد. برادران و خواهرانم فرزندانتان را به طريق اسلام پرورش كنيد.
#شهید_مهدی_سخایی
#دزفول
@varesan_shohada_dezful
#سالگرد_شهادت
◾️کارمند بود و برای رفتن به #سوریه باید مرخصی میگرفت. به اندازهی یک دورهی حضور در سوریه هم که مرخصی طلب نداشت؛ بنابراین باید پیگیر مرخصی بدون حقوق میشد.
گفتم: «سید! تو که مرخصی نداری! اوضاع #دانشگاه رو هم که خودت بهتر میدونی! اگر بفهمن که یکی دو ماه میخوای بری مرخصی، بلافاصله اخراجت میکنن!»
صورتش را برگرداند و نگاهی به من انداخت و لبخند زد. لبخندی که شیرینیاش را با تمام وجود حس کردم. گفت: «محمد! دنیا خیلی کوچیکتر از اینه که آدم پابندش بشه! کُلِّ این دانشگاه واسه خودشون!»
✍🏻 راوی: محمد باقر امین راد (دوست)
📚 منبع : کتاب «سید زنده است»
📸شهید مدافع حرم
#سید_مجتبی_ابوالقاسمی
#دزفول
🗓شهادت ۱۶ آذر ۹۴
📿 شادی روحشان #صلوات
@varesan_shohada_dezful
#سالگرد_شهادت
◾️نقل از همسر شهید مدافع حرم امیرعلی هیودی
👈چند بار اسم مینوشت و هر بار به او میگفتن آماده باش و او بسیار خوشحال ذوق زده میشد و خدا را شکر میکرد ولی هر بار اعزامش به تعویق میافتاد.
یک روز به او تماس گرفتم و امیر گفت باز کنسل شد من از این بابت خوشحال شدم که امیر متوجه این موضوع شد و با ناراحتی گفت شما راضی نیستی که من نمیتوانم بروم. نزدیک اذان بود در حال آماده شدن برای نماز بودم که زیر لب گفتم خدایا راضیم به رضای خودت. بالاخره آن روزی که قرار بود به سوریه برود فرار رسید. من هم شوخی کردم باز امیر رفتنت از آن رفتن هاس. نه این بار دیگر رفتنی هستم.
حتی علاقه شدید او به یسنا دخترمان هم مانع رفتناش نشد همیشه میگفت جانم و خانوادهای نثار امام حسین علیهالسلام. مدام به یسنا میگفت دعا کن بابا شهید بشود. ساعات آخر بدرقه، از زیر قرآن که ردش کردم گفت برای آخرین بار این پله ها را با هم برویم...
ارادات بسیار خاصی هم به امام حسین علیهالسلام و حضرت ابوالفضل سلاماللهعلیه داشت زمانی که نامشان را به زبان میآورد اشک میریخت. همیشه میگفت تنها آرزوم این است که چشمم به بین الحرمین به خورد و شهید بشوم.
📸شهید مدافع حرم
#امیرعلی_هویدی
#دزفول
🗓شهادت ۲ آبان ۹۴
#سالگرد_شهادت
نگاهی به تک تک بچه ها انداخت و لبخندی زد و گفت:
مگه آدم یه آرزو بیشتر میتونه داشته باشه؟
اینجا بود که خودم هم کنجکاو شدم برای دانستن آرزویش!
سید ادامه داد:
آرزو یکی بیشتر نمیتونه باشه !
اونم شهادته!
آرزوی من شهادته!
فقط شهادت!
🎤راوی:حجه الاسلام سید علی رکنی زاده
📖منبع:کتاب"سید زنده است"
📸شهید مدافع حرم
#سید_مجتبی_ابوالقاسمی
#دزفول
🗓شهادت ۱۶ آذر ۹۴
📿 شادی روحشان #صلوات
#سالگرد_شهادت
🔻میگفت: «حسین بدجوری بیتاب بود. قرار به سینه نداشت. میگفت: سید! دری باز شده است برای شهادت! هشت سال دنبالش بودیم که راهمان بدهند برویم آن طرف که نشد. من باید بروم. نمی خواهم این بار جا بمانم! خیلی دلتنگ بچه ها هستم!»
وقتی خواست برود گفت: سید! من میروم و آن قدر میمانم تا شهید شوم! کوله بار را انداخت روی شانه اش و رفت....
برایم عجیب و غریب نبود دل کندن و رفتنش و پشت پا زدنش به دنیایی که سال ها پیش دل کنده بود از آن! آن دل بی قرار و آن آتشفشان فروخفته باید روزی جوشش و غلیان میکرد و به قول سید مرتضی آوینی: «حرم عشق کربلاست و چگونه در بند خاک بماند آنکه پرواز آموخته است و راه کربلا می شناسد و چگونه از جان نگذرد، آنکس که می داند جان بهای دیدار است...»
📸شهید مدافع حرم جاوالاثر
#عبدالحسین_سعادتخواه
#دزفول
🗓شهادت ۱۹ بهمن ۹۴
📿شادی روحشان صلوات
🌷بسم رب شهداء و الصدیقین 🌷
استقبال از سومین کنگره ملی ۲۴۰۰۰شهید استان خوزستان
#دزفول-مراسم-برنامه
مراسم بزرگداشت سرهنگ پاسدار رشید اسلام شهید محمد روشندل ،فرزند دزفول مقاوم از شهدای اخیرجنگ تحمیلی ۱۲روزه در پی حمله وحشیانه و ددمنشانه رژیم غاصب صهیونیستی به مقر ستاد سپاه امام حسن مجتبی علیهالسلام در استان البرز به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
# پنج شنبه ۱۹ تیرماه ۱۴۰۴
# ساعت ۲۱ تا ۲۲:۳۰
# حسینیه سرمیدان بزرگ دزفول