eitaa logo
🌕 سخنرانی های جذاب
1.3هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
132 فایل
🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹 🚩 جهاد تبیین ♦️ سخنرانی‌های استاد امینی‌خواه 🔹 پادکست های کاربردی 🔸اعمال روزهای خاص ✔ راه ارتباطی: 🆔️ @Fatima313th 🆔 http://eitaa.com/voiceostadaminikhah ࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹 🍉 آی قصه قصه 📽 داستان انقلابی شدن 🕹 قسمت اول 📮 سال ۸۸ در گیر و دار بود. شور و حال عجیبی بر مملکت حاکم بود. با تایید نامزدهای انتخاباتی و تشکیل ستادها، اعضای ستادها درخواست اجاره ساختمان‌های من در شهر را داشتند. 🎏 می‌دانستم رقابت اصلی بین و است. 💰 برای توضیح بیشتر، باید بگم ما خانوادگی هستیم و در تمام نقاط شهر ساختمانهای معروفی داریم. به همین دلیل، ستادهای انتخاباتی به دنبال اجاره اونها بودن. 💵 حقیقتش من دنبال بودم و اهل نبودم. پولم رو درمی‌آوردم و مسافرت می‌رفتم. با همان پاسپورت ایرانی به حدود بیست کشور رفته بودم. 📍خلاصه، یک ساختمان را به ستاد احمدی‌نژاد و اون یکی رو به ستاد موسوی اجاره دادم. 🙃 البته هیچ‌کدام بعداً پولی ندادن، ولی برای من مهم بود که به‌نوعی با هرکدام که به قدرت می‌رسد، ارتباطم را حفظ کنم. ⛔️ احمدی‌نژاد پیروز انتخابات شد و درگیری‌ها آغاز شد. اوایل در کرمون خبری نبود ولی ناگهان اوضاع خراب شد. 🏛ساختمانی که به ستاد موسوی اجاره داده بودم، هنوز در اختیار آن‌ها بود و طبقه آخرش نیمه‌ساز بود. 📛 در شلوغی‌ها، یک نفر یک تکه آجر به سر یکی از زد. 👈🏻 ادامه دارد ... 🆔 http://eitaa.com/voiceostadaminikhah ࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐
🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹 🍉 آی قصه قصه 📽 انقلابی شدن 🕹 قسمت دوم 🧐 من از همه جا بی‌خبر بودم و به کارهای خودم فکر می‌کردم 🗣 هم شلوغ شده بود و من هم چند باری به تهران رفتم. اون‌موقع با یک خانم نامزد بودم و همراه او یکی دوبار به رفتم. 🤪 واقعیت اینه که بیشتر بخاطر اون خانم بود. تظاهرکنندگان هم یک مشت و بودند که اصلاً با من همخونی نداشتند. 🤨 یک روز در چهارراه منو گرفتند 😎 به مأمور گفتم یعنی من با این تیپ میام تظاهرات؟ 🙁 ولم کردن ولی خب اسمم ثبت شد. 🦶 به برگشتم و ها شروع شد. 👀 عمو کنت (یعنی خودم ) هم توی دفترش نشسته بود و با رفیق قدیمی‌اش می‌نوشید. 🥤باید بگم که من به علاقه داشتم و عکس کوچکی از او روی دیوار زده بودم، عکسی نایاب که هنوز هیچ‌جا ندیده‌ام. 🤦🏻‍♂ یکدفعه در باز شد و چهارتا گردن‌کلفت ریختند داخل و من و رفیقم را گرفتند. وسط این ماجرا، مرحوم هم داشت می‌خوند و عکس شاه هم روی دیوار بود. 💁🏻‍♂ از پله‌ها من را گرفتند و به داخل ون انداختند و بردند. رفیقم رو هم بعد از چند تا سوال و دو تا پس گردنی ول کردن اما عمو کنت مست بازداشت شد. 👈🏻 ادامه دارد ... 🆔 http://eitaa.com/voiceostadaminikhah ࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐