eitaa logo
یا کریم
70 دنبال‌کننده
61 عکس
2 ویدیو
16 فایل
اشعار آیینی و مطالب ادبی
مشاهده در ایتا
دانلود
سبوکشانِ جمال‌ِ خوش‌ات خماران‌اند پیادگانِ خُم‌ات جُملگی سواران‌اند بنای می‌کده‌ی عشق را بپا کردی سپاهیانِ تو مستان و می‌گساران‌اند قناریانِ گلستانِ عرش می‌خوانند : غلامِ کوی شما در زمین هزاران‌اند مَدیح و مَنقبت‌ات را نگفته، گفته همه! که شاعرانِ جناب‌ات غزل‌شکاران‌اند به‌روی گنبدِ سبزت، غبار ننشیند مدافعانِ حریمِ تو باد و باران‌اند! تویی تو محورِ اسلام و سیزده معصوم_ به دورِ نقطه‌ی خال‌ات نظرمداران‌اند تمامِ حُسنِ خدا در وجودتان جمع‌ست که خاندانِ تو در هر زمان نگاران‌اند شریف‌زاده و آقا و باوقار و نجیب کریم و پاک و عزیز و بزرگواران‌اند چراغ‌های هدایت ؛ حدیث‌شان همه نور امیرهای کلام و سخن‌تباران‌اند نشانه‌های خدا؛ صاحبانِ پرچمِ عدل و کاروانِ بشر را طلایه‌داران‌اند هزار لاله دَمد زیرِ پای آل‌الله کویرِ خشکِ دلِ خَلق را بهاران‌اند مزارِ ثلثِ امامان، کنارِ سروِ شماست! شکوفه‌های شهیدند و هم‌جواران‌اند به ذوق و شوقِ زیارت تمامِ اهلِ ولا در آرزوی بقیعِ تو بی‌قراران‌اند کسی به دشمن‌تان هیچ‌جا محل ندهد! در آسمانِ شما ذرّه‌ی غباران‌اند
ای مِهر تو سرچشمه‌‌ی الطاف الاهی مستیم از آن چشمِ خماری که تو داری میلادِ گُل‌افشان تو مولودی اشک‌ست مدهوشم از این عطر بهاری که تو داری هر دلشده در آینه‌ات دید خودش را در حیرتم از آینه‌زاری که تو داری در گردش پرگار تو خَلق‌ند گرفتار شیدا و گرفتارِ مداری که تو داری افکنده کمندی به دل عارف و عامی حیرانم از این طرزِ شکاری که تو داری اولاد تو مجموعه‌ی اوصاف لطیف‌اند به‌به‌به! از این ایل‌وتباری که تو داری تو شمعی و هفتاد و دو پروانه به‌دورت احسنت به هفتاد و دو یاری که تو داری در راه خدا باخته‌ای هستی خود را سرخوش شدم از اوج قماری که تو داری! از کعبه‌ی گِل راه نبردیم به جایی خود کعبه‌ی عشق‌ست مزاری که تو داری مردانگی و غیرت و آزادگی، امروز معلوم شد از قول‌وقراری که تو داری
حسین: راهِ نجاتِ گناه‌کاران‌ست به هر کرانه: امیرِ طلایه‌داران‌ست غبارِ آینه‌ی دل، زدوده شد از عشق حسین: رمزِ زلالیّ آبِ باران‌ست
حکمِ مستی دوباره بر دل شد! پنجمین نورِ عرش، نازل شد چار بودند جمعِ آلِ کسا عددِ اهلِ بیت کامل شد غصه‌ی تلخ، از دلم خارج؛ غمِ شیرینِ عشق داخل شد هر که با او نشست فضل آموخت هم‌چو عباس ابوالفضائل شد در حریمش دلم شده آباد سرِ عقل آمده‌ست و عاقل شد! بعد از آن عقل، مست و مجنون شد منفعت‌جویی‌اش چو زائل شد! مِهر او مُهرِ زندگیّ دل‌ست با ولایش زمینِ دل، گِل شد قابلیت نداشت قلبِ ضعیف با نگاهِ حسین قابل شد! از هوس، جان گرفته بود مرض حبّ مولا شفای عاجل شد شوق او تا کشید شعله به دل باعثِ رفتنِ رذائل شد با قیامش حماسه برپا کرد شوکت ظلم و جور باطل شد کافری که حسین را دیده به خدای حسین قائل شد! او ابالمرثیه، قتیلُ الاشک با غمش دل به گریه مایل شد چای این روضه هم شفابخش‌ست آه: دارچین؛ اشک من: هِل شد! @omidzadeh_yakarim
شُکر خدا که: حضرتِ ارباب‌مان رسید! شورِ بهارِ سینه‌ی بی‌تاب‌مان‌ رسید مِهر حسین، مستیِ هر جانِ عاشق‌ست از جامِ بوتراب، مِی‌ِ ناب‌مان رسید!
ابوکمال و ابوجلال و ابوجمال و ابوفضلائل حسین‌یار و حسن‌وقار و نبی‌شعار و علی‌شمائل خداطریق و خدانهایت؛ خدامدار و خدابدایت خدارفیق و خداهدایت؛ خداصفات و خداخصائل عبودیت: اوج افتخارش؛ مقام عصمت: گل بهارش وجود پاکش: منزه‌ست از همه گناه و همه رذائل سخاوت و جود: مستمندش؛ کرَم: اسیر پرِ کمندش که روزیِ سال خود بگیرد از آستانش همیشه سائل فقیهِ عالی‌مقامِ یثرب؛ به بارگاه امام: نائب که در غیابِ حسین باشد جواب‌گوی همه مسائل به‌یاد بدر و اُحد می‌اندازد و شکوهِ تبار هاشم به‌وقت پیکار و رزم دارد چو ذوالفقار علی حمائل به‌دست: تیغ و به‌دوش: مَشک و به‌سینه: شوق و به‌سر: ارادت کسی هماورد او نشد در همه سپاه و همه قبائل سپاه‌دار و یل دلاور؛ امیدِ زینب، پناه لشگر که دشمن و دوست بر مرام و شجاعت و حلم اوست قائل به‌قدر یک‌قطره بلکه کمتر، نمی‌تواند؛ نمی‌تواند: که شرح دریای او نویسد هزار فرزانه در رسائل
رمزِ عروجِ آفرینش؛ جسمِ دل‌بنیاد اوجِ رضایت؛ بزمِ غم؛ تسبیحِ مادرزاد روحِ لطافت، عطرِ باران، شوقِ آیینه مصداقِ پاکیّ و صفا؛ منشورِ عدل و داد سجّاده می‌نازد به رازِ سجده‌های تو ای افتخار زهدورزان: سیّدِ سجّاد! کوهِ شکیبایی و دریای جوانمردی! ای دستگیرِ بینوایان، سایه‌ی امداد! نورِ صحیفه: آیه‌ی حق‌ست در هر جان نفسِ زبون را می‌کند از بندِ تن آزاد! آباد شد با واژه‌هایت این دلِ ویران پیرِ خراباتِ اجابت، خانه‌ات آباد! پیمانه‌ی عشق‌ت شکوهِ آسمان دارد باید به پای این‌چنین می‌خانه‌ای جان داد □ آتش گرفتم؛ سوختم؛ بر خاک افتادم وقتی که چشمانم به قبرِ خاکی‌ات افتاد...
ای عابدِ سجاده‌نشین، حضرتِ سجاد! ای زینتِ محرابِ دعا، شاخه‌ی شمشاد! ای حجتِ والای خداوندِ تعالی! خالق ز ازل رهبریِ خلق به تو داد با معرفت‌آموزی از متنِ صحیفه از جهلِ مرکب شده این عبدِ تو آزاد! میلاد تو: مولودی اشک‌ست و حماسه غم جای گرفته‌ست در این سینه‌ی ناشاد یک‌عمر گُهر ریختی از دیده‌ی ابری افتاد به آفاق جهان: سایه‌ی بیداد! از مرثیه‌ی کرببلا آه کشیدی در شام چه دیدی که درآمد ز تو فریاد؟! ای قافله‌سالارِ اسیرانِ حسینی! ای خانه‌خرابِ شهدا خانه‌ات آباد @omidzadeh_yakarim
کوتاه و کم مکن ز سَرم: سایه‌سار را روشن کن از نگاهِ خود: این شامِ تار را هم لطفِ توست شاملِ زوّارِ دوردست؛ هم می‌نوازی از کرمت: هم‌جوار را ریلِ قطارِ مشهدِ تو در مسیرِ شوق حل می‌کند معادله‌ی انتظار را بی‌ساغر و شراب، حریمِ تو می‌کده‌ست! آبِ پیاله می‌بَرد از سَر خمار را حتی به بارگاهِ تو در نیمه‌ی خزان می‌شد شنید: بوی لطیفِ بهار را! ماه و ستاره با خطِ شمس‌الشموسی‌ات تنظیم کرده‌اند: قرار و مدار را در تکّه‌های آینه‌ی دارِ زهدِ تو دیدم: شکوهِ آیه‌ی پروردگار را بارم: کج‌ست و کار: خراب‌ست؛ یا رضا! باری؛ درست کن همه‌ی کاروبار را...
چشمانِ توست: جامِ میِ بی‌قرارها ابروی توست: نقشِ کجِ ذوالفقارها گیسوی توست: ره‌زنِ راهِ خمارها سروِ قدِ تو: رمزِ قیامِ بهارها زیبایی تو فوقِ بهشت‌ست؛ یاعلی! یوسف کنارِ روی تو زشت‌ست؛ یاعلی! دل را به زلفِ مُشک‌فشان تو بسته‌ایم عمری در آفتابِ نگاهت نشسته‌ایم با مِهرِ تو ز هرچه گناه‌ست رَسته‌ایم ما را مدد کن ای گُل لیلا که خسته‌ایم! ای احمدی‌ترین پسرِ ارشدِ حسین! زیباترین شبیهِ پیمبر در عالمِین! یادآورست رزمِ تو از رزمِ بوتراب افتاده دشمن از حرکاتت در اضطراب تیغت پرانده از سرِ او مستیِ شراب از ضربه‌های حیدری‌ات شد به پیچ‌وتاب! عباس شد معلمِ رزمت به روزگار شد کُشته‌رویِ‌کُشته و شد پُشته بی‌شمار! شش‌گوشه‌ی ضریحِ تو شد: کعبه‌ی مَطاف عشاق: زیرِ پای تو دارند اعتکاف! دشمن به فضل و علم تو کرده‌ست اعتراف بردند دشمنان همه شمشیر در غلاف تو جلوه‌ی حسینی و او جلوه‌ی خدا کی راه تو ز راه پدر می‌شود جدا ما روضه‌ایم و مرثیه‌های تو خوانده‌ایم! داغ تو را به سینه‌ی خوبان نشانده‌ایم در پای عشقِ پاک تو جانانه مانده‌ایم غیرِ تو را ز جان و دلِ خویش رانده‌ایم ای گوشه‌ی اضافه‌شده بر ضریحِ عشق! ای ماجرای مرثیه‌های صریحِ عشق @omidzadeh_yakarim
عجیب جای تو خالی‌ست در جهان؛ ای مرد! عجیب جای تو خالی‌ست -بی‌امان- برگرد! گشایشِ گرهِ کارها به‌دستِ شماست تویی تو منجیِ عالم، تو -بی برو برگرد- جهان بدون تو ای جلوه‌ی عدالتِ محض! شبیه مزرعه‌ای بایرست خالی و سرد بشوی سطحِ زمین از جنایتِ تاریخ بگیر از رخ پُر خاک و خونِ دنیا: گرد بیا به‌ پینه‌ی پاهای خسته مرهم باش بیا به‌خاطر این چهره‌های لاغر و زرد برای اهل جهان ما چه‌ها نکردیم؟ آه! بیا بیا! که برای تو کار باید کرد!! نشسته‌ایم ولی نیم‌خیزِ اقدامیم نشسته‌ایم به امّیدِ امرِ روز نبرد!
از نور بریدم که چنین رو به زوالم سرگشته‌ی تاریکیِ صحرای محالم پُرپرسش و بی‌پاسخ‌ام از بی‌کسیِ خویش این نیز جوابی‌ست که آماجِ سوالم! می‌خواستم از تنگیِ زندان بگریزم اما چه‌کنم؟ مرغِ شکسته پر و بالم در چهره‌ی آیینه و در هیبتِ خورشید مبهوتِ جلالِ توام و ماتِ جمالم یک‌گوشه نگاهی به دلِ مفلس‌ام انداز تا واله شوم امشب و بر فقر ببالم گفتند : "خیال‌ست که می‌آیی" و گفتم : "می‌آیی و راحت شود از وهم ، خیالم" بازآی و ببَر از دلِ پرغصه غم‌ات را بازآی که از دوری‌ات این‌گونه ننالم