آمده از حرای تنهایی
سوی جمعِ جماعتِ جاهل
آمد از پیش پادشاهِ عشق
تا که اخلاق را کُند کامل
آمد و عطر نرگسی آورد
بوی مهر و محبت و احساس
آمد و پخش کرد در عالم
نغمهی پرطراوتِ گلِ یاس
آمد و با شمیمِ کوثرِ خود
روحِ ایمان به ماسوا بخشید
نسل او آیههای زیبایی
پرتوانگیزتر ز هر خورشید
شد پیمبر که اهلِ عالم را
کنَد از شرک و بتپرستی پاک
شده مبعوث، بعد از این دیگر
نروَد زنده دختری در خاک
آمده تا مکارم اخلاق
شود از خُلقِ اعظمش تکمیل
آمده تا حکومتِ خوبان
در تمامِ زمین شود تشکیل
نیست شاعر ولی غزلخوانست
از سخنهاش شعر میریزد
با احادیث خود به قلب بشر
شور و مستی و عشق انگیزد
حضرتِ نور، حضرتِ باران!
حضرتِ مستطاب یا احمد!
شده این خانه، سرد و ظلمانی
بر دلِ من بتاب یا احمد!
#امید_امیدزاده
@omidzadeh_yakarim
به آستانهی خُمخانه بُرد جامِ خودش را
شنید از لبِ روحالامین پیامِ خودش را
تمامِ غیب و شهود آمده به محضرِ احمد
بهعینه دید در آن ماجرا تمامِ خودش را
از عهده آمده قوسِ صعود را و از آن پس
ادا نمود به قوسِ نزول وامِ خودش را
#امید_امیدزاده
سبوکشانِ جمالِ خوشات خماراناند
پیادگانِ خُمات جُملگی سواراناند
بنای میکدهی عشق را بپا کردی
سپاهیانِ تو مستان و میگساراناند
قناریانِ گلستانِ عرش میخوانند :
غلامِ کوی شما در زمین هزاراناند
مَدیح و مَنقبتات را نگفته، گفته همه!
که شاعرانِ جنابات غزلشکاراناند
بهروی گنبدِ سبزت، غبار ننشیند
مدافعانِ حریمِ تو باد و باراناند!
تویی تو محورِ اسلام و سیزده معصوم_
به دورِ نقطهی خالات نظرمداراناند
تمامِ حُسنِ خدا در وجودتان جمعست
که خاندانِ تو در هر زمان نگاراناند
شریفزاده و آقا و باوقار و نجیب
کریم و پاک و عزیز و بزرگواراناند
چراغهای هدایت ؛ حدیثشان همه نور
امیرهای کلام و سخنتباراناند
نشانههای خدا؛ صاحبانِ پرچمِ عدل
و کاروانِ بشر را طلایهداراناند
هزار لاله دَمد زیرِ پای آلالله
کویرِ خشکِ دلِ خَلق را بهاراناند
مزارِ ثلثِ امامان، کنارِ سروِ شماست!
شکوفههای شهیدند و همجواراناند
به ذوق و شوقِ زیارت تمامِ اهلِ ولا
در آرزوی بقیعِ تو بیقراراناند
کسی به دشمنتان هیچجا محل ندهد!
در آسمانِ شما ذرّهی غباراناند
#امید_امیدزاده
ای مِهر تو سرچشمهی الطاف الاهی
مستیم از آن چشمِ خماری که تو داری
میلادِ گُلافشان تو مولودی اشکست
مدهوشم از این عطر بهاری که تو داری
هر دلشده در آینهات دید خودش را
در حیرتم از آینهزاری که تو داری
در گردش پرگار تو خَلقند گرفتار
شیدا و گرفتارِ مداری که تو داری
افکنده کمندی به دل عارف و عامی
حیرانم از این طرزِ شکاری که تو داری
اولاد تو مجموعهی اوصاف لطیفاند
بهبهبه! از این ایلوتباری که تو داری
تو شمعی و هفتاد و دو پروانه بهدورت
احسنت به هفتاد و دو یاری که تو داری
در راه خدا باختهای هستی خود را
سرخوش شدم از اوج قماری که تو داری!
از کعبهی گِل راه نبردیم به جایی
خود کعبهی عشقست مزاری که تو داری
مردانگی و غیرت و آزادگی، امروز
معلوم شد از قولوقراری که تو داری
#امید_امیدزاده
حسین: راهِ نجاتِ گناهکارانست
به هر کرانه: امیرِ طلایهدارانست
غبارِ آینهی دل، زدوده شد از عشق
حسین: رمزِ زلالیّ آبِ بارانست
#امید_امیدزاده
حکمِ مستی دوباره بر دل شد!
پنجمین نورِ عرش، نازل شد
چار بودند جمعِ آلِ کسا
عددِ اهلِ بیت کامل شد
غصهی تلخ، از دلم خارج؛
غمِ شیرینِ عشق داخل شد
هر که با او نشست فضل آموخت
همچو عباس ابوالفضائل شد
در حریمش دلم شده آباد
سرِ عقل آمدهست و عاقل شد!
بعد از آن عقل، مست و مجنون شد
منفعتجوییاش چو زائل شد!
مِهر او مُهرِ زندگیّ دلست
با ولایش زمینِ دل، گِل شد
قابلیت نداشت قلبِ ضعیف
با نگاهِ حسین قابل شد!
از هوس، جان گرفته بود مرض
حبّ مولا شفای عاجل شد
شوق او تا کشید شعله به دل
باعثِ رفتنِ رذائل شد
با قیامش حماسه برپا کرد
شوکت ظلم و جور باطل شد
کافری که حسین را دیده
به خدای حسین قائل شد!
او ابالمرثیه، قتیلُ الاشک
با غمش دل به گریه مایل شد
چای این روضه هم شفابخشست
آه: دارچین؛ اشک من: هِل شد!
#امید_امیدزاده
@omidzadeh_yakarim
شُکر خدا که: حضرتِ اربابمان رسید!
شورِ بهارِ سینهی بیتابمان رسید
مِهر حسین، مستیِ هر جانِ عاشقست
از جامِ بوتراب، مِیِ نابمان رسید!
#امید_امیدزاده
ابوکمال و ابوجلال و ابوجمال و ابوفضلائل
حسینیار و حسنوقار و نبیشعار و علیشمائل
خداطریق و خدانهایت؛ خدامدار و خدابدایت
خدارفیق و خداهدایت؛ خداصفات و خداخصائل
عبودیت: اوج افتخارش؛ مقام عصمت: گل بهارش
وجود پاکش: منزهست از همه گناه و همه رذائل
سخاوت و جود: مستمندش؛ کرَم: اسیر پرِ کمندش
که روزیِ سال خود بگیرد از آستانش همیشه سائل
فقیهِ عالیمقامِ یثرب؛ به بارگاه امام: نائب
که در غیابِ حسین باشد جوابگوی همه مسائل
بهیاد بدر و اُحد میاندازد و شکوهِ تبار هاشم
بهوقت پیکار و رزم دارد چو ذوالفقار علی حمائل
بهدست: تیغ و بهدوش: مَشک و بهسینه: شوق و بهسر: ارادت
کسی هماورد او نشد در همه سپاه و همه قبائل
سپاهدار و یل دلاور؛ امیدِ زینب، پناه لشگر
که دشمن و دوست بر مرام و شجاعت و حلم اوست قائل
بهقدر یکقطره بلکه کمتر، نمیتواند؛ نمیتواند:
که شرح دریای او نویسد هزار فرزانه در رسائل
#امید_امیدزاده
رمزِ عروجِ آفرینش؛ جسمِ دلبنیاد
اوجِ رضایت؛ بزمِ غم؛ تسبیحِ مادرزاد
روحِ لطافت، عطرِ باران، شوقِ آیینه
مصداقِ پاکیّ و صفا؛ منشورِ عدل و داد
سجّاده مینازد به رازِ سجدههای تو
ای افتخار زهدورزان: سیّدِ سجّاد!
کوهِ شکیبایی و دریای جوانمردی!
ای دستگیرِ بینوایان، سایهی امداد!
نورِ صحیفه: آیهی حقست در هر جان
نفسِ زبون را میکند از بندِ تن آزاد!
آباد شد با واژههایت این دلِ ویران
پیرِ خراباتِ اجابت، خانهات آباد!
پیمانهی عشقت شکوهِ آسمان دارد
باید به پای اینچنین میخانهای جان داد
□
آتش گرفتم؛ سوختم؛ بر خاک افتادم
وقتی که چشمانم به قبرِ خاکیات افتاد...
#امید_امیدزاده
ای عابدِ سجادهنشین، حضرتِ سجاد!
ای زینتِ محرابِ دعا، شاخهی شمشاد!
ای حجتِ والای خداوندِ تعالی!
خالق ز ازل رهبریِ خلق به تو داد
با معرفتآموزی از متنِ صحیفه
از جهلِ مرکب شده این عبدِ تو آزاد!
میلاد تو: مولودی اشکست و حماسه
غم جای گرفتهست در این سینهی ناشاد
یکعمر گُهر ریختی از دیدهی ابری
افتاد به آفاق جهان: سایهی بیداد!
از مرثیهی کرببلا آه کشیدی
در شام چه دیدی که درآمد ز تو فریاد؟!
ای قافلهسالارِ اسیرانِ حسینی!
ای خانهخرابِ شهدا خانهات آباد
#امید_امیدزاده
@omidzadeh_yakarim
کوتاه و کم مکن ز سَرم: سایهسار را
روشن کن از نگاهِ خود: این شامِ تار را
هم لطفِ توست شاملِ زوّارِ دوردست؛
هم مینوازی از کرمت: همجوار را
ریلِ قطارِ مشهدِ تو در مسیرِ شوق
حل میکند معادلهی انتظار را
بیساغر و شراب، حریمِ تو میکدهست!
آبِ پیاله میبَرد از سَر خمار را
حتی به بارگاهِ تو در نیمهی خزان
میشد شنید: بوی لطیفِ بهار را!
ماه و ستاره با خطِ شمسالشموسیات
تنظیم کردهاند: قرار و مدار را
در تکّههای آینهی دارِ زهدِ تو
دیدم: شکوهِ آیهی پروردگار را
بارم: کجست و کار: خرابست؛ یا رضا!
باری؛ درست کن همهی کاروبار را...
#امید_امیدزاده
چشمانِ توست: جامِ میِ بیقرارها
ابروی توست: نقشِ کجِ ذوالفقارها
گیسوی توست: رهزنِ راهِ خمارها
سروِ قدِ تو: رمزِ قیامِ بهارها
زیبایی تو فوقِ بهشتست؛ یاعلی!
یوسف کنارِ روی تو زشتست؛ یاعلی!
دل را به زلفِ مُشکفشان تو بستهایم
عمری در آفتابِ نگاهت نشستهایم
با مِهرِ تو ز هرچه گناهست رَستهایم
ما را مدد کن ای گُل لیلا که خستهایم!
ای احمدیترین پسرِ ارشدِ حسین!
زیباترین شبیهِ پیمبر در عالمِین!
یادآورست رزمِ تو از رزمِ بوتراب
افتاده دشمن از حرکاتت در اضطراب
تیغت پرانده از سرِ او مستیِ شراب
از ضربههای حیدریات شد به پیچوتاب!
عباس شد معلمِ رزمت به روزگار
شد کُشتهرویِکُشته و شد پُشته بیشمار!
ششگوشهی ضریحِ تو شد: کعبهی مَطاف
عشاق: زیرِ پای تو دارند اعتکاف!
دشمن به فضل و علم تو کردهست اعتراف
بردند دشمنان همه شمشیر در غلاف
تو جلوهی حسینی و او جلوهی خدا
کی راه تو ز راه پدر میشود جدا
ما روضهایم و مرثیههای تو خواندهایم!
داغ تو را به سینهی خوبان نشاندهایم
در پای عشقِ پاک تو جانانه ماندهایم
غیرِ تو را ز جان و دلِ خویش راندهایم
ای گوشهی اضافهشده بر ضریحِ عشق!
ای ماجرای مرثیههای صریحِ عشق
#امید_امیدزاده
@omidzadeh_yakarim
عجیب جای تو خالیست در جهان؛ ای مرد!
عجیب جای تو خالیست -بیامان- برگرد!
گشایشِ گرهِ کارها بهدستِ شماست
تویی تو منجیِ عالم، تو -بی برو برگرد-
جهان بدون تو ای جلوهی عدالتِ محض!
شبیه مزرعهای بایرست خالی و سرد
بشوی سطحِ زمین از جنایتِ تاریخ
بگیر از رخ پُر خاک و خونِ دنیا: گرد
بیا به پینهی پاهای خسته مرهم باش
بیا بهخاطر این چهرههای لاغر و زرد
برای اهل جهان ما چهها نکردیم؟ آه!
بیا بیا! که برای تو کار باید کرد!!
نشستهایم ولی نیمخیزِ اقدامیم
نشستهایم به امّیدِ امرِ روز نبرد!
#امید_امیدزاده
از نور بریدم که چنین رو به زوالم
سرگشتهی تاریکیِ صحرای محالم
پُرپرسش و بیپاسخام از بیکسیِ خویش
این نیز جوابیست که آماجِ سوالم!
میخواستم از تنگیِ زندان بگریزم
اما چهکنم؟ مرغِ شکسته پر و بالم
در چهرهی آیینه و در هیبتِ خورشید
مبهوتِ جلالِ توام و ماتِ جمالم
یکگوشه نگاهی به دلِ مفلسام انداز
تا واله شوم امشب و بر فقر ببالم
گفتند : "خیالست که میآیی" و گفتم :
"میآیی و راحت شود از وهم ، خیالم"
بازآی و ببَر از دلِ پرغصه غمات را
بازآی که از دوریات اینگونه ننالم
#امید_امیدزاده
این ساعتِ انتظار، سر میآید
خورشید ز پشت ابر در میآید
هرچند فراقِ یارِ جانی سختست
روزی ز عزیز ما خبر میآید
دلگیر نباش! از سفر میآید
با همسفرانِ دیدهتر میآید
ای منتظران! امیدتان کم نشود
از جادهی عشق، منتظَر میآید
هر چند که در اوجِ خطر میآید
از عهدهی اهلِ جور، بر میآید
بر رفعِ فساد و فقر و ظلم و تبعیض-
افسرده نباش! یک نفر میآید
خورشیدِ شور افکنِ عاشقتبارِ شهر!
بی تو شبست روزم و غم، شادیِ منست
آقا بیا که مقدمت: آبادی منست
این ریشههای ظلم و فساد و جُهود و کفر
بدجورِ محکماند
ناباورانه منتظرِ عدلِ خاتماند!
#امید_امیدزاده
گفتند: میآیی و میگوییم: میآیی!
کی میرسد آن عیدِ پرشور و تماشایی؟
تاریکیِ محضست ظلمتخانهی عالم!
کی میرسد از راه آن صبحِ اَهورایی؟
گفتند: میآیی جهان را تازه میسازی
گفتند: میسازی جهان را با دلآرایی
میآیی و گَرد از خیالِ شهر میشویی
بر عقلها میپاشی استحقاقِ دانایی
هر روز میخوانی: سرودِ عدل و آزادی
هر شام میگویی: حدیثِ عشق و زیبایی
کاهندهی تشکیل مشکلها و ایرادات
رانندهی تصویرِ رنج و بارِ غمهایی
دلبستگانِ آستانِ قدسیات هستیم
تو حکمرانِ مُطلقِ جان و دل مایی!
تقدیم خواهد کرد دنیا: هر چه خواهی را
در پات میریزند خوبان: کلّ دارایی
هم عطرِ گُل هستی و همرنگِ بهارانی
هم خاکساری با همه در اوجِ والایی
نه مثلِ خورشیدی که شب چیره شود بر او-
نه مثلِ ماهِ در مُحاقی! سَروِ مانایی!
میآیی و شمعِ وجودِ خَلق میگردی
هرگز نخواهی دید دیگر دردِ تنهایی
هر چند میآیند بعد از تو شقایقها-
اما تو یکتایی! نداری هیچ همتایی!
#امید_امیدزاده
این شامِ غم و بلا سحر خواهد شد؟
دورانِ سیاهِ غصه، سَر خواهد شد؟
این سَمّ جهالتِ مدرنِ امروز
آیا روزی بیاثر خواهد شد؟!
داغِ دلِ خلق، بیشتر میگردد؟
سیرِ تاریخ، بیثمر میگردد؟
آن مَرد که قهر کرده با امتِ خویش
آیا روزی به خانه برمیگردد؟
گفتیم که: میآیی؛ اما پس کِی؟
گفتند: شکیبایی کن -پیدرپی-
گفتیم که: از امید، پُر باید بود
تووخالی شدیم چون باطنِ نی!
ما منتظرِ توایم اما در حرف!
هستیم عملگرای پیدا در حرف
گفتید: "صداقت و امانت شرطست"
مشغول شدیم بیمحابا در حرف
ما منتظرانِ حضرتت، کیسه بهدست
اربابِ حوائجایم، هشیار نه؛ مست
ما در پیِ سودِ خویش؛ خواهانِ توایم
وقتی که نیایی تو، همینست که هست!
بسیار شعار داده: سربازِ توایم؛
دلبسته و دلداده و همرازِ توایم
اسطورهای از شخصیتت ساختهایم؛
در وَهم و خیال، قصهپردازِ توایم
این آینه از سمتِ خدا آمده است
در چشمِ عوام، آشنا آمده است
وقتی که بیاید؛ علما میگویند:
این دینِ جدید از کجا آمده است؟
در وَهم و خیال: روسفیدیم همه
در منظرِ خود: شیخِ مفیدیم همه!
در روزِ ظهور نیز شاید دیدیم:
با تیغِ عدالتش شهیدیم همه!!
یکعمر اگر اهلِ محبّت بودی
انگار که در مدارِ عزّت بودی
در حالتِ "انتظار" مُردن یعنی:
هر روز، تو در خیمهی حضرت بودی!
ای عطرِ خوشِ بهار؛ ای حضرتِ عشق!
سرسبزی پایدار؛ ای حضرتِ عشق!
رفتند همه گذشتگان و ماندی!
ای آیهی ماندگار؛ ای حضرتِ عشق!
ای مردِ خدامدار؛ ما را دریاب!
آیینهی بیغبار؛ ما را دریاب!
ما منتظرانِ ناشکیبای توایم
ای مقصدِ انتظار؛ ما را دریاب!
از بس که کشیدم از عقولِ مجنون
در محضرِ عشق رفته با قلبی خون
گفتم: چه کنیم با رسولانِ ظهور؟
گفتند موکّد: کذَبَ الوَقّاتون!
در آمدنت اگرچه اقبال شود
در شانِ رعایتِ تو اهمال شود
آنقدر دراز میشود غیبتِ تو
تا شیعهی خالصِ تو غربال شود
در ادّعا اگر چه از اوتاد هم سَرند
آنان که پای کارِ تو هستند کمترند!
فرمود مصطفی که: به دورانِ غیبتات-
یارانِ واقعی تو کبریتِ احمرند!
#امید_امیدزاده
لینک حلقهی شعر و ادب گروه همخوانی کتاب:
https://eitaa.com/joinchat/4229300569Ca329769f67
سلام علیکم
از امروز در این حلقه☝️ متون ادب فارسی را با دوستان همخوانی کرده و در خصوص آنها گفتوگو خواهیم کرد!
ببین که با چه وقاری بهار میآید
همیشه بر سر قول و قرار میآید!
ربوده عطرِ دلانگیزِ عید، هوش از سر
نسیمِ مهر به عزمِ شکار میآید
اگر چه لاله، مکدّر نشسته گوشهی دشت
عجیب با دلِ نرگس کنار میآید
کنار چای و غزل آرمیدنم هوسست
که سرو بر چمنم سایهسار میآید
قمر در عقرب و خورشید در خطِ کج بود
مبادلات جهان بر مدار میآید
بنفشه داد سخن را ربوده از بلبل
«بهار با کلماتِ قصار میآید»
از این جوانی ناپخته ناامید مباش!
شکوفههای بهاری بهبار میآید
بیا که بر سر شاخه دمیده غنچهی گل
نگارِ عشق، کرامتسوار میآید
به لطفِ بارش باران از آستانهی ابر
ستاره بر سرمان بیشمار میآید
اسیر این غمِ ظلمتتبارِ تلخ مشو!
که صبحِ شادِ شبِ انتظار میآید
#امید_امیدزاده
از مخزنِ غیبِ ازلی لاله دمیده
با شوق ببین باز گلی تازه رسیده
نقاشِ صبا با قلمِ لطفِ الاهی
بر نقشِ چمن، طرحِ بهارانه کشیده
قمری به نواخوانی و بلبل به تغزّل...
آهنگِ خوشی را که زمستان نشنیده
عیدست و گل و سبزه و شیرینی و شادی؛
دیدارِ عزیزان و رفیقانِ ندیده!
خوش باش! که دستانِ شکرخندِ خیالت
از شاخهی عمرِ گذران، خاطره چیده
در جاری ایّام، روانیم -به هر سوی-
«چون طفلِ دوان در پیِ گنجشکِ پریده»
با حوصله مشغولِ تماشای بهاریم
غافل که عجب، ثانیهها تند دویده!
#امید_امیدزاده
بوی بهار میوزد از هر کرانهای
سرداده مرغِ عشق ز هر سو ترانهای
جِکجِککنان رسیده و پرواز میکنند-
گنجشکهای ناز به هر آشیانهای
تسبیحگوی، قمریِ نالان نشسته است-
با صدهزار زمزمه در کنجِ لانهای
دل برده از قناری این باغ، غنچهای؛
پروانه پرکشیده به شوقِ جوانهای
صحرا پر از طرواتِ باران و تازگیست
صدحیف! از تو نیست در اینجا نشانهای
دلهای بیقرارِ وصالات گرفتهاند-
از دوریِ جمالِ تو هر دم بهانهای
جمعاند عاشقان تو با یاد موی تو-
در پیچوتاب گعدهی بزم شبانهای
#امید_امیدزاده
ماه: ماهِ دعا و ماهِ صیام؛ ماه: ماهِ نزولِ قرآنست
هر دلی در بهار: سرزندهست؛ رمضان: رونقِ بهارانست!
ماهِ راز و نیاز و آرامش؛ ماهِ غفران و رحمت و بخشش
برِکت در تمامِ این ایام، هر کجا بنگری فراوانست
نور در نور؛ نور... فوقَالنّور؛ همه جا غرق، در تجلّیِ طور
آسمان در سراسرِ این ماه: صبح تا شب ستارهبارانست!
ماهِ تقوا و روزه و اکرام؛ ماهِ عرفان و اعتکاف و قیام
هر سحر: گوشهگوشهی این شهر، دیدهام بلبلی غزلخوانست
ماهِ حق، ماهِ حضرت حیدر؛ ماهِ معراجِ نفسِ پیغمبر
خوش بخوان ساقیا! که نیمهی ماه: جلوهی مجتبی نمایانست
سفر حج بخواه از مولا؛ نجف و کاظمین و سامرّا
از رضا میرسی به نورِ حسین، کربلا مقصد خراسانست!
باز از پای کن غُل و زنجیر، دلِ در بندِ صد گناه اسیر
چاره کن دردِ قلبِ بیمار و فکر او کن که کنجِ زندانست
دل به هر ناکس و کسی دادی؛ بیجهت رفتهای به هر وادی
کردهای کاروانسرای عام: خانهای را که آنِ جانانست!
آخرت را فدای تن کردی؛ برزخت را خودت کفن کردی
از ابد، دستشستن آسان نیست؛ از سرِ "من" گذشتن آسانست!
بهره، بردار از سرِ این خوان؛ فرصت پیشِ رو غنیمت دان
ناگهان چشم میگشایی و آه... حیف! این ماه رو به پایانست
#امید_امیدزاده
بشوی دفترِ احوالم از خیالِ ثواب
بیا و محو کن از سینه، اضطرابِ سراب
غبارِ کبر بپالای از سراچهی دل
فرو زُدای ز عقلم: تبِ سوادِ کتاب
چنان بسوز: دکانِ مقام را که دگر-
تفاوتی نکند نزدِ من: عروج و عذاب
به حال بندهی بیچارهات بسی افسوس-
که رفت عمر و هنوزست در مراتبِ خواب
چه قدر، بوی دورنگی؟ چه قدر، طعمِ نفاق؟
به شامِ جمعه: فسوق و به صبحِ شنبه: نقاب!
اسیرِ وحشتِ تاریکخانهی خویشم
گرفته پنجرهی چشم را: هزار حجاب
هزار پرسشِ بیپاسخست و شوقِ یقین
سوالهای فراوان، ولی بدونِ جواب
بیا و نغمهی ایمان بخوان به گوشِ زمین
سکوتِ سردِ خزان را دگر ندارم تاب
نسیمِ کوی تو دائم به سوی باغ، وزان؛
عمارتِ دل و دینم: خراب باد، خراب!
#امید_امیدزاده
در آن ظلمت تو بودی تاجرِ سودای عرفانی
مِهینبانوی مکّه، صاحبِ اِجلالِ سلطانی!
تویی گوهرشناسِ عمقِ دریای نبوت که-
محمّد را تو باور داشتی قبل از مسلمانی
تو را زیبد فقط عنوانِ«اُمُّالمومنین» بانو!
نباشد هر کسی شایستهی اَلقابِ ایمانی
پس از زهرا -که با مولا نکاحش خوانده شد در عرش-
تو داری با نبی والاترین پیوندِ انسانی
تو مرواریدِ زهرا را به دامن پرورش دادی
صدف کم نیست نقشش بهرِ دُر، گاهِ نگهبانی
تمامِ ثروتت را خرجِ ارشادِ بشر کردی
شدی منجیِ خِیلِ عالَمِ ارواحِ زندانی
گذشتی از تمامِ لذّتِ دنیا برای حق
که از بندِ تعلّق، خَلق را آزاد گردانی
خدیجه! آشنای آسمانیهاست نامِ تو
سلامت داده ربُّالعالمین با لحنِ قرآنی
#امید_امیدزاده
@omidzadeh_yakarim