لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
خوانش شاهنامهی حکیم فردوسی 📖
.
امید امیدزاده 🎙
نشست اول/بخش ۲🔹
مجموعه فرهنگی ورزشی علیسان 🥇
پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ 🗓
.
هدایت شده از یا کریم
ای دخترِ اسطورهای مویسیاه
ای روی تو دلنشینتر از چهرهی ماه
یلدای عزیز! قصه سر کن امشب
در چشمِ تو دوختیم تا صبح، نگاه
#امید_امیدزاده
هدایت شده از یا کریم
ای دخترِ اسطورهای مویسیاه
ای روی تو دلنشینتر از چهرهی ماه
یلدای عزیز! قصه سر کن امشب
در چشمِ تو دوختیم تا صبح، نگاه
#امید_امیدزاده
هدایت شده از یا کریم
یلدای فراقِ یار سرخواهد شد
این ماتمِ انتظار سرخواهد شد
سرمای زمستانِ غریبانِ جهان-
با پاقدمِ بهار سرخواهد شد!
#امید_امیدزاده
هدایت شده از امید
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
خوانش شاهنامهی حکیم فردوسی 📖
.
امید امیدزاده 🎙
نشست دوم🔹
مجموعه فرهنگی ورزشی علیسان 🥇
پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۳ 🗓
.
.
📃 انــــــجـــــمــــــن ادبــــــــی مـــــــــهـــــــــــر
.
📅 دوشـــــنـــــبــــــه ۳ دی مــــــــــــــــــــــــاه
⏰ ســـــــــــــــــــــــــاعـــــــــــــــــــــــــــت ۱۷:۳۰
.
📍 تـــهـــــران _ شـــهـــرک گـــلـــســـتـــان
روبــــروی راهـــــور مـــــنـــطــــقــه ۲۲
ســـاخـــتـــمـــان امــــام عــــلـــی (ع)
📌 موقعیت مکانی | Location
🆔 | یا کریم | ✨
.
🆔 | @ya_karim | ✨
.
هدایت شده از یا کریم
گفتم غزل به وصف بانوی گُلشمائل
سرچشمهی نکویی ؛ گنجینهی فضائل
اُمالائمه زهرا ؛ دختِ نبیّ والا
محفوظ از خطایا ؛ پاکیزه از رذائل
هر راهِ راست بی او بیراههایست گویا
فکر ِصراط هم گشت سوی زکیّه مائل
خشم و رضای او بود خشم و رضای خالق
مابین کوثر و حق هرگز نبود حائل
از بیتِ وحی هرکس دارد نصیبِ خود را
از نورِ علم ، سلمان ؛ از نانِ سفره ، سائل
بر عصمتِ وجودش شد متّفق به عالم
رای همه مذاهب ، قولِ همه قبائل
امرش مطاع بر خلق ؛ حکمش شکوهِ مُطلق
دستورِ او کلیدِ حلِ همه مسائل
مجرای رزق عالم ؛ تشریفِ نسلِ آدم
حافظ به شآن بانو رندانه گشت قائل
آنجا که در مدیحش شعری سرود زیبا :
《مرضیّهالسجایا ؛ محمودهالخصائل》
اوجِ مقامِ زهرا مقدورِ فهمِ ما نیست
هرچند خوانده باشیم بسیارها رسائل
#امید_امیدزاده
هدایت شده از یا کریم
هنوز هالهی ابهام، جنسِ زن دارد!
هنوز جنگ و جدل، حرف از او زدن دارد!
هنوز هم که هنوزست زن پس از مردست
هنوز هم دلِ زن، آشیانهی دردست
هنوز هم همهجا زن، اسیر شهوتهاست
ببین که زینتِ تبلیغهای شرکتهاست!
هنوز زن، هدفِ نقشههای مردانست
هنوز زیرِ لگدهای پای مردانست
زنی ضعیفه و در اختیار میخواهند
برای چرخهی تولید، یار میخواهند!
زنی اگر نه چنینست زن نمیدانند
زنانگی زنان جز به تن نمیدانند!
هنوز دخترکان زندهزنده در گورند
در آرزوی خیالات خویش محصورند
کجاست حضرت پیغمبرِ جهالتسوز؟
کجاست ظلمتِ این شهر را چراغافروز؟
کجاست صاحبِ خُلق عظیمِ رحمانی؟
کجاست در تبِ دنیا نگاهِ انسانی؟
کجاست آنکه به زن اعتبارِ عالی داد؟
کجاست تا که ببیند دوباره این بیداد؟!
ببیند این همه زن را به اسم کار و هنر
خمیرمایهی تفریح کردهاند آخر
ببیند این همه زن را به نام عِلم و سواد
کشاندهاند به هر سوی ناکجاآباد!
کجاست فاطمه تا باز دُر بیفشاند:
《اگر خود از همه نامحرمان بپوشاند_
چنین زنی، زنی آنگونه آنچنان باشد
که برتر از همه زنهای این جهان باشد》
زنی چنین که گُلِ سایهسارِ زندگی است
مقام مادریاش افتخارِ زندگی است
زنی نشسته به کنجِ حریمِ خانهی خویش
خُجسته است به نجوای عارفانهی خویش
چنین زنیست که منظورِ آسمانیهاست
زنی چنین همهجا قدر و ارزشش والاست
کسی که صفحهی تاریخ را ورق زده است
که دست رد به اباطیلِ ماسبَق زده است
گرفته دست زنان را کشیده سوی خدا
به حکم سورهی کوثر؛ به نورِ اَعطینا
نجات داده از آغوشِ دیوِ خودخواهی
بزرگ کرده زنان را به لطفِ آگاهی
زنی نمونهی عالم میانِ نوعِ زنان
زنی چنین که شده اسوهی امام زمان
#امید_امیدزاده
هدایت شده از یا کریم
در پشتِ قلههای حقیقت نشسته بود
در بیکرانِ نور
در ساحلِ شکوه
در اوجِ احترام
دور از خیالِ بستهی دنیای فتنهخیز
بالاتر از عقول؛
آبیتر از سلام!
بنگر چه ساده آمده در بین مردمان
آرام میرود
در کوچههای شهر
آن بانوی یگانهی والاتبارِ دهر
آن دخترِ رسول
این همسرِ امیر
در خانهای گلین
بر پارهای حصیر!
در گوشهای نشسته و دستاس میکند
با دستهای آبلهدارش حیاط را
جاروب میزند
گهوارهی ستاره و خورشید و ماه را
در آسمان عاطفهاش تاب میدهد!
بخشندگی ببین:
بر سائلی فقیر
پیراهن عروسی خود هدیه میدهد
از خودگذشتگیش به افلاک میرسد
پیغامِ《هل اتی》
یک قطره از فضائلِ انساننواز اوست!
لبریزِ شور و شوق؛
سرشارِ زندگی؛
تا صبح در دعا و مناجات و بندگی
گلبرگِ یاس و مریم و بال فرشته است:
سجادهی عبادتِ اخلاصگسترش!
الماس میچکد:
از چشمهای او
در پای جهلِ شهر
عطرِ دعای خیرِ قنوتش در این کویر
امنیتآورست
از بس که غرق ذاتِ خدای عظیم بود:
تا منزلِ سحر
همسایه میشمرد
خود را دعا نکرد!
شاید همین دلیل-
شد آتشی به خانهی معصومپرورش!
عشق خدا به سینهی او شعله میکشید
پروانهوار سوخت
خاکسترش به صفحهی تاریخ، جاودان!
دنیای نامروتِ بیمعرفت دریغ!
نشناخت قدر او؛
رازی ست قبر او...
داغ مصیبتش:
چون لکّهای بزرگ
بر تارکِ زمین و زمان مانده همچنان
با یاد آهِ او
در سوگ راهِ او
میگرید آسمان
#امید_امیدزاده
@omidzadeh_yakarim