eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این دعوتی از طرف شهداست؛ شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن و مدیون هیچکس نمی‌مونن! کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان✅ ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️‍🔥غیرت شهید مدافع حرم ✍🏻اگـر خدا لطف کرد و شهادت را نصــیبم کــرد، بـنده از آن شهـدایـی هسـتم که حتـما یـقه بی حجـاب ها و آنها که تـرویج بی حجـابی می کنند را در آن دنـیا خـواهم گـرفـت. 🥀 @yaade_shohadaa
🥀بانويى كه در اسارت ملاقات كردم 💔در شلمچه، پایم روى مین رفت و بخشى از آن قطع شد. وقتى اسیران را در مکانى جمع کرده بودند، دیدم یکى از عراقى ها موهاى ریش یکى از رزمندگانِ مسن را یکى یکى مى کَند. نتوانستم تحمل کنم و با حمله او را عقب زدم .... ❤️‍🔥آن عراقى که از رویارویى با یک اسیر مجروح مى ترسید چند نفر را صدا کرد و همگى به جانم افتادند. آن قدر زدند تا بى هوش شدم و چون حالم خیلى خراب شد، مرا به بیمارستان فرستادند. در آن جا بدون این که بى هوش کنند یا موضع عمل را بى حس کنند، به ور رفتن با پایم پرداختند. عمل جرّاحى بیش از اندازه طول کشید. به طورى که چندبار بى هوش شدم و به هوش آمدم. 💔اولین شب، بعد از عمل را بدون حتى یک دارو و آمپول به صبح رساندم. دردم بسیار شدید بود. صبح زود صداى یک انفجار چشمم را به سوى در بیمارستان برگرداند، نمى دانم صدا دقیقاً از کجا بود. ناگهان در باز شد و بانویى که دست به سینه ى دیوار گذاشته بود داخل آمد .... ❤️‍🔥عجیب بود که تا هنگام وارد شدن به اتاقى که در آن بسترى بودم، دستش را هم چنان به دیوار مى گرفت و جلو مى آمد. از من پرسید: «چرا این قدر ناراحتى؟» این را گفت و دست مبارکش را روى پایم گذاشت. سپس گفت: «ناراحت نباش». باز دست بر دیوار گذاشت و رفت. از همان روز تا به حال ـ که در کشورمان هستم ـ دیگر ناراحتى پا نداشته ام. 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 🤲🏻 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀«۲۹ اردیبهشت ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 وصیتنامه: بنده خطاکار سراپا تقصیر کوچک تر از آن هستم که از خود چیزی بگویم یا وصیّتی نمایم که در این بحبوحه از زمان که خوب و بد چون شب و روز روشن و مبرهن هستند. آنان که در خط ولایت سرخند حقّند و می دانم که امّت سلحشور و مؤمن ما اجازه نمی دهد که دشمن کافر از هر طبقه و از هر نژاد و مملکتی که می خواهد باشد بر ایشان مسلّط شوند و عقده های چرکین و شوم خود را برایشان تحمیل نمایندو بر خرابه های شوم خود قهقهه سر دهند. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار نورالدین مقدم «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂لَبَّیک‌یاعباس(ع) 🥀جانبازِ شهید «حاج حسن رشیدی» 💔 جانبازِ شهید «حاج حسن رشیدی» متولد ۱۳۳۳ در شهرستان زرند است که با حضور در جبهه های جنگ چهار نوبت مجروح شده بود که در آخرین مجروحیت در عملیات کربلای پنج در دیماه سال ۶۵ بر اثر شدت انفجار و موج گرفتگی دچار مجروحیت شدید شد و هر دو پایش را از دست داد. این جانباز شیمیایی ۷۰ درصد پس از تحمل ۲۷ سال رنج و درد مجروحیت در سن ۶۱ سالگی در تاریخ ۵ اسفند سال ۱۳۹۴ به درجه رفیع شهادت رسید و به جمع همرزمان شهیدش پیوست ♦️تلاوت «آیه الکرسی» هدیه به جانبازِ شهید «حاج حسن رشیدی» سی‌وهشتم 🥀 @yaade_shohadaa
🌻 🍁 شهلا هم در همان مدرسه بود او بک روز برای ما تعریف می کرد که معلم علوم زینب، وقتی می‌خواست ستون فقرات را درس بدهد دست روی کمر زینب گذاشت و توضیح داد. زینب آنقدر لاغر بود که بچه‌های کلاس می‌گفتند از زینب میشه تو کلاس علوم استفاده کرد. زینب بعد از انقلاب تصمیم گرفت به حوزه علمیه برود و طلبه بشود به رشته علوم انسانی و درسهای دینی، تاریخ و جغرافیا علاقه زیادی داشت و می گفت ما باید دینمون رو خوب بشناسیم تا بتونیم از اون دفاع کنیم. در آن زمان زینب 12 سال داشت و نمی توانست حوزه برود قرار شد وقتی اول دبیرستان را تمام کرد به حوزه علمیه قم برود. شاید یک علت این تصمیم زینب وجود کمونیست‌ها در آبادان بود. بچه های مذهبی باید همیشه خودشان را آماده می‌کردند تا با آنها بحث کنند و کم نیاورند. زینب به همه آدم‌های اطرافش علاقه داشت یکی از غصه هایش کمک به آدم های گمراه بود. خواهرهایش به او می‌گفتند تو خیلی خوش بینی به همه اعتماد می کنی فکر می کنی همه آدما رو میشه اصلاح کرد. این حرف‌ها روی زینب اثر نداشت و بیشتر از همه بچه‌ها به من و مادربزرگش محبت میکرد دلش می‌خواست مادرم همیشه پیش ما بماند از تنهایی او احساس عذاب وجدان می کرد. یک سال از انقلاب گذشته بود که بیماری آسم من شدت گرفت خیلی اذیت شدم نمی توانستم نفس بکشم تابستان که هوا گرم و شرجی میشد بیشتر به من فشار می آمد. دکتر به بابای مهران تاکید کرد که حتماً چند روز من را از آبادان بیرون ببرد تا حالم بهتر شود. بعد از بیست و چند سال که با جعفر عروسی کرده بودم برای اولین بار پایم را از آبادان بیرون گذاشتم و به شهر مشهد رفتیم. از بچه ها فقط زینب و شهرام را با خودمان بردیم در مدتی که سفر بودیم مادرم پیش بقیه بچه‌ها بود. از دوران بچگی آتش کربلا توی جانم رفته و هنوز خاموش نشده بود زیارت امام رضا را مثل رفتن به کربلا می‌دانستم. بعد از عروسی با جعفر آرزو داشتم که ماه محرم و صفر در خانه خودم روضه حضرت عباس و امام حسین و علی اکبر بگذارم و خانه ام را سیاه پوش کنم. سال های سال مستاجر بودیم و یک اتاق بیشتر دستمان نبود بعدش هم که خانه شرکتی به ما دادند بابای بچه ها راضی به این کارها نمی‌شد. جعفر حتی از اینکه من تمام ماه محرم و صفر را سیاه میپوشیدم ناراحت بود من هرچه به او می گفتم که نذر کرده امام حسین هستم و تا آخر عمر در محرم و صفر باید سیاه پوش باشم او با نارضایتی می گفت مادرت نباید این نذر رو می کرد من دوست ندارم همیشه لباس سیاه تنت باشه ادامه دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
🥀شهید احسان قاسمیه؛ دانشجوی ممتاز مهندسی برق دانشگاه تگزاس آمریکا ✍🏻در اسلام تماشاچی نداریم؛ همه مسلمانان باید به هر نحوی در صحنه نبرد بین حق و باطل شرکت کنند؛ وگرنه خود نیز باطلند. 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️‍🔥حاج قاسم سلیمانی: من دوست دارم با اونی که سوسوله بشینم و صحبت کنم! 🥀 @yaade_shohadaa