فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️"بسم رب شهدا"
💚یه سلام از راه دور به حضرت ارباب...
🥀به نیابت از شهید مدافع حرم
حمیدرضا انصاری
#امام_زمان
#ماه_شعبان
🥀 @yaade_shohadaa
💚سلام مولای مهربانم
❤️🔥رمضان عجیب عطر شما را دارد،
سحرها
به شوق دعا برای شما بیدار میشوم.
و مغرب که می رسد،
اولین جرعه افطارم،
دعا برای شماست ...!
💔ای کاش این رمضان بهار ظهورت باشد...
🥀 @yaade_shohadaa
#عروج_عاشقانه
🥀«۱۰ فروردین ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 این جوان ، در کسوت سنگر سازان بی سنگر،در عملیات طریق القدس حضوری فعال داشت و زیر سنگین ترین آتش دشمن به کار احداث خاکریز و جاده مشغول بود و پس از آن نیز در عملیات فتح المبین به وظایف جهادی خود عمل نمود.
هر زمان مأموریت و کاری به او محول می شد با وجود مشکلات و کمبودهای موجود نه نمی گفت و با توکل بر خداوند متعال کارش را شروع می نمود.
سال 63 مورد اصابت راکت های دشمن قرار گرفت و بال در بال ملائک گشود.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار حمید شمائلی «صلوات»
#شهید_دفاع_مقدس
🥀 @yaade_shohadaa
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ
خدایا بفرست بر خفتگان در گور نشاط و سرور
اَللّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جایِعٍ اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ
خدایا دارا کن هر نداری را خدایا سیر کن هر گرسنه ای را خدایا بپوشان هر برهنه را
اَللّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدینٍ اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ اَللّهُمَّ رُدَّ
خدایا ادا کن قرض هر قرضداری را خدایا بگشا اندوه هر غمزده را خدایا به وطن بازگردان هر
کُلَّ غَریبٍ اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ
دور از وطنی را خدایا آزاد کن هر اسیری را خدایا اصلاح کن هر فسادی را از کار
الْمُسْلِمینَ اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ اَللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ اَللّهُمَّ
مسلمین خدایا درمان کن هر بیماری را خدایا ببند رخنه فقر ما را به وسیله دارائی خود خدایا
غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا مِنَ
بدی حال ما را بخوبی حال خودت مبدل کن خدایا ادا کن از ما قرض و بدهیمان را و بی نیازمان کن از
الْفَقْرِ اِنَّکَ عَلی کُلِّشَیءٍ قَدیرٌ
نداری که راستی تو بر هر چیز توانائی.
#ماه_رمضان
🥀 @yaade_shohadaa
#دوازدهمینچلهتوسلبهشهدا
#شهدای_نیروی_انتظامی (ناجا)
#روز سیویکم
❤️🔥هدیه «سوره قدر» به شهید والامقام «محمدرضا نورآیین»
♦️شهید محمدرضا نورآیین نیروی کادر یگان امداد زاهدان جانش را در راه حفظ امنیت شهروندان فدا کرد.
"نورآیین" پلیس یگان امداد زاهدان در پی تعقیب و گریز قاچاقچی سوخت، با ایجاد یک سانحه عمدی قصد مجرمانه ای داشت که با هوشیاری پلیس زمینگیر شدند. در این عملیات متاسفانه یکی از رزمندگان دلیر ناجا توسط خودرو قاچاقچی بصورت عمد زیر گرفته شده که منجر به شهادت محمدرضا نورآیین در ۲۶ آبان ماه سال ۱۴۰۰ شد و تلاش برای دستگیری سایر همدستان قاچاقچیان ادامه دارد.
🥀 @yaade_shohadaa
#معرفی_کتاب
📚کتاب پوتینهای مریم
کتاب پوتینهای مریم نوشتهی فریبا طالش پور، روایتگر خاطرات یک بانوی خرمشهری به نام مریم امجدی از دوران جنگ عراق علیه ایران است.
مریم امجدی که دوران نوجوانی و جوانیاش همزمان با روزهای جنگ بوده است، پس از انقلاب حین تحصیل در دبیرستان به عضویت حزب جمهوری اسلامی، جهاد سازندگی و بسیج مستضعفین خرمشهر درآمد و دورههای امدادگری و فنون نظامی را آموزش دید.
امجدی با شروع حمله عراق به خرمشهر در مشاغل مختلف چون امدادرسانی در بیمارستان، نگهداری از انبار مهمات مسجد جامع خرمشهر خدمت کرده و نیز در این مدت گاهی به خط مقدم جبهه رفته است.
فریبا طالش پور در کتاب پوتینهای مریم که با مصاحبههایش از مریم امجدی شکل گرفته تلاش کرده تا به نقل خاطراتی از ایشان در زمان شروع جنگ ایران و عراق و اشغال خرمشهر تا زمان آزادسازی آن بپردازد.
مریم امجدی این روزها در میان ما نیست و چندی پیش از بین ما پر کشیده است. این راوی دفاع مقدس، یکی از دختران شجاع خرمشهری است که در شهریور ۵۹ و در آغاز هجوم دشمن به کشورمان تنها ۱۷ سال داشت، اما در برابر دشمن بعثی ایستاد و با شروع تهاجم به شهر دلاور خرمشهر، در مشاغل مختلفی چون امدادرسانی و نگهبانی انبار مهمات مسجد جامع خرمشهر خدمت کرد. او در این مدت، گاهی به خط مقدم جبهه نیز رفت.
امجدی در سال ۱۳۹۰ در حالی که فقط ۴۸ سال داشت، دار فانی را وداع گفت.
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
#برشی_از_یک_کتاب
#پوتینهای_مریم
🥀 اسم عباس را هم در مدرسهٔ سینا نوشتند. آنجا دختر و پسر کنار هم درس میخواندند. آقام وقتی فهمید مدرسه مختلط است، تلفنی از خواهرم خواست مراقبم باشد تا حتماً روسری و چادر سر کنم. البته آن موقع دیگر خودم به حجاب علاقه پیدا کرده بودم. مدرسه راهنمایی سینا، در محلهٔ کارمندی گچساران، که جزء قسمتهای اعیاننشین شهر به حساب میآمد، قرار داشت. از خانه خواهرم که یکی از خانههای شرکت نفتی مرکز شهر بود، تا مدرسه یک ساعتی فاصله داشت.
من و عباس این راه را پیاده میآمدیم. مسیر خلوت و کم رفت و آمدی بود. عباس گاهی برای اینکه زودتر به مدرسه برسد و با بچهها فوتبال بازی کند، جلوجلو میرفت. با کتابهای درسی به پشت خودش میکوبید و میگفت: «هُش! تند برو!»
از این حرف عباس، بلندبلند میخندیدم. کلاس من و عباس جدا از هم بود. کلاس ما ۲۸ شاگرد داشت؛ بیست نفر پسر و هشت نفر دختر. تمام دخترهای مدرسه بیحجاب بودند و از اینکه من روسری بر سر داشتم، تعجب میکردند. یک بار یکی از آنها پرسید: «تو هر روز، روزه میگیری؟»
گفتم: «نه چطور مگه؟»
گفت: «آخه، هرکس روزه میگیره، روسری سرش میکنه!» برایش توضیح دادم که اینطور نیست و ما باید خودمان را از نامحرم بپوشانیم، اما دخترها حرف مرا قبول نمیکردند. همه بچهها فکر میکردند من کچلم و برای همین روسری سرم میکنم. روزی در دستشویی، بچهها از من خواستند موهایم را به آنها نشان دهم. روسریام را باز کردم. وقتی موهای بلند و پُرپشت مرا دیدند، خیلی تعجب کردند و گفتند: «دهه... تو که مو داری؟»
🥀عصر روز دوم یا سوم بود که خواهری سبزهرو و قدبلند که مانتو بر تن و روسری بر سر داشت، به مسجد آمد و شروع کرد به داد و بیداد که شما برادرا چرا سری به قبرستان جنتآباد نمیزنین؟ چرا به ما کمک نمیکنین؟ چرا ما را با اون همه جسد تنها میذارین؟ دیشب سگا به ما حمله کردن. اگه خودتان نمییاین، لااقل اسلحهای به ما بدین تا سگارو بکشیم. میگفت دیشب سگها جسد پسری به اسم سعید را بردند و دست و پایش را خوردند. مادر آن پسر هم آمده بود و داد و بیداد میکرد. چند نفر از برادران را همراه او فرستادند و به آنها گفتند که شبها را در آن جا نگهبانی بدهند و همه سگها را بکشند. قبل از رفتن با آن خواهر صحبت کردم. اسمش زهره حسینی بود. از همان روز اول جنگ به زن مردهشور قبرستان کمک میکرد. خیلی کلافه بود. سر و وضع مرتبی نداشت. لباسهایش خونی نبود، ولی چون با خاک و اجساد زیادی سروکار داشت، بوی تعفن میداد. بوی تعفنش در مسجد پخش شده بود. سر و صورت و دستهایش خاکی بود. به حالش غبطه خوردم. شجاعتی غیرقابل وصف داشت. آن چند روز را با اجساد سر کرده و در قبرستان مانده بود.
به خود گفتم: «من اینجا توی مسجد جامع وایستادهام و دلم خوشه که مثلاً دارم کار میکنم! او هم داره کار میکنه.» کنارم ایستاد و گریه کرد، دلداریاش دادم.
میگفت: «به خدا نمیدونی چه وضعیه، شب تا صبح باید به طرف سگ سنگ بندازیم. بعضی وقتا هم مجبوریم دنبالشون کنیم.»
برادرها که برای رفتن حاضر شدند، با من خداحافظی کرد و رفت.
#جمعه
🥀 @yaade_shohadaa
#معرفی_فیلم
🎥فیلم سینمایی "اروند"
🎬اطلاعات فیلم:
سال تولید: ۱۳۹۴
مدتزمان فیلم: یک ساعت و نوزده دقیقه
ژانر: جنگی_ اکشن_خانوادگی_درام
کارگردان: پوریا آذربایجانی
نویسنده: پوریا آذربایجانی
بازیگران اصلی: سعید آقاخانی، طناز طباطبایی، پانتهآ پناهیها، مهرداد صدیقیان، امید روحانی، حسین سلیمانی، کاظم سیاحی، علی شادمان
رده سنی: مناسب برای بالای ۱۵ سال
✍🏻فیلم «اروند»، در مورد یونس جانباز اعصاب و روان است؛ که حالا بیست و هفت سال پس از پایان جنگ، هنوز هم با خاطره هم رزمانش روزگار میگذراند. همراه شدن او با یک گروه تفحص اما اتفاقات تازهای را در این جریان سیال ذهن وارد میکند.
🎭جوایز و دستاوردها:
♦️برنده جایزه بهترین فیلم با موضوع جنگ و صلح در جشنواره بینالمللی فیلم جیپور (پوریا آذربایجانی)
♦️برنده تندیس زرین بهترین موسیقی متن در جشن بزرگ سینمای ایران (کارن همایون فر)
♦️برنده سیمرغ سیمین در سی و چهارمین جشنواره جهانی فیلم فجر بهترین دستاورد هنری و فنی (پوریا آذربایجانی)
♦️برنده سیمرغ سیمین جایزه ویژه هیئت داوران در سی و چهارمین جشنواره جهانی فیلم فجر (پوریا آذربایجانی)
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
12.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔نماهنگ بابا علی مظلوم
شبا توى كوفه چقدر خاليه جاش
نمىپيچه بازم صدای قدمهاش
ديگه بين نخلا براى هميشه
صداى نفسهاش شنيده نميشه
#رمضان_الکریم
🥀 @yaade_shohadaa