کنفرانسی را تصور کنید که سخنرانان آن #فارابی، #ابن سینا و #ملاصدرا باشند، شرکت در این کنفرانس و دقت هایی که سخنرانان آن نسبت به یکدیگر انجام می دهند چه مقدار می تواند برای انسان مفید باشد و از لحاظ فکری او را جلو بیندازد؟
برگزاری همچین کنفرانس باشکوهی در حال حاضر صرفا با پرداختن به #علم_تاریخ_فلسفه ممکن است، امری که با مهیا کردن این چنین جلساتی باعث می شود که به فهم دقیق مسائل برسیم و با تعیین کیفیت آن ها نظام علمی خود را شکل بدهیم، با منابع علمی عالمان آشنا شده و دارای نظام تتبعی گردیم، با آشنایی فراز و فرود های علم، تورمات و نواقص آن را شناسایی کنیم و در جهت اصلاح آن ها گام برداریم، به درکی نسبی از هویت علم برسیم و با توجه به آن، به پاسخ گویی شبهات و اصلاح تحلیل های غلط بپردازیم و در بهترین حالت به متنی آموزشی دست یابیم که این زمینه را برای ما ایجاد کند که ذهن دانشجو را در بستر تاریخ رشد دهیم و به جلو ببریم.
متاسفانه در #حوزه_های_علمیه امروز به دلیل عدم توجه جدی به فضای مدیریت دانش و سبک آموزشی متن محور( در جای خود محاسن زیادی دارد) به علوم درجه دو از جمله تاریخ توجه زیادی نمی شود که با توجه به فوایدی که در بالا ارائه شد، لازم است این روند اصلاح گردد تا طلبه با نقشه ای که از شهر علم دارد هرچه بهتر در خیابان های آن گام بردارد
#تاریخ_فلسفه
#ضرورت_تاریخ_فلسفه
انواع عقل.pdf
37.1K
صدرا در اینجا شش نوع استعمال مختلفی که برای عقل در میان گروه های مختلف وجود دارد را ذکر می کند و توضیح می دهد،
عین این مطلب به شکل خلاصه تر هم در اسفار،ج3، ص513آمده است
و إذا عرفت ذلك، فاعلم أنّ «الغرض» من المنطق التّمييز بين الصّدق و الكذب في الأقوال، و الخير و الشرّ في الأفعال، و الحقّ و الباطل في الاعتقادات، شرح حکمه الاشراق قطب، ص49
این نگاه بسیار جالب است و تایید کننده این امر است که حکمای ما قائل به این مطلب بودند که در حکمت عملی هم قابلیت اجرای برهان و رسیدن به واقعیت وجود دارد.
ایشان در ادامه و ص۵۳این مطلب را بیش تر هم باز می کنند
#منطق
#حکمت_عملی
نگاه تمدنی و حکومتی به منطق(صناعات خمس)
المنطق يصلح لأبناء الملوك الّذين يتوقّع منهم أن يصيروا ملوكا، لا ليتعلّموا منه الاقترانيّات الشّرطيّة و لوازم المتصلات و المنفصلات، بل ليعرفوا الصّناعات الخمس، و يقدروا على مخاطبة كلّ صنف من النّاس بما يليق بحالهم، على ما قال تعالى: اُدْعُ إِلىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جٰادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ؛ ف «الحكمة» لمن يطيق البرهان، و «الموعظة الحسنة» لمن لا يطيقه، و «الجدل» للمقاومة لمن ينتصب للمعاندة . همان صفحه53
#منطق
كيفية تحقق القضايا الاولية الخلقية.pdf
69.2K
اولیات در #حکمت_عملی و اخلاقیات
با توضیحی که در مورد ضرورت #علم_تاریخ_فلسفه و کاردکرد های آن مطرح کردیم این مسئله واضح است که تاریخ فلسفه صرفا بیان اقوال گذشتگان نیست، بلکه علمی است که علاوه بر بیان کامل و بی طرفانه نظرات گذشتگان ، به نقد و تحلیل اندیشهی فلاسفهی بزرگ و تاثیر گذار می پردازد و سعی میکند میان فلسفههای پیشین و فلسفههای موجود ارتباط برقرار کند، لذا نویسندگی #تاریخ_فلسفه صرفا از عهده یک فیلسوف بر می آید تا ضمن تحلیل و نقد آراء گذشتگان، پیوندی صحیح میان فلسفه های گذشته و فلسفه های موجود برقرار کند.
با توجه به موارد گفته شده می توان گفت که تاریخ نگاری فلسفه در سه سطح:
1- بیان تاریخ علمای فلسفه
2- بررسی ادوار و مکاتب مطرح شده و فراز و فرود های آن ها
3- و تحلیل مسائل فلسفی، از زمان مطرح شدن تا به امروز، می باشد
#تاریخ_فلسفه
#هویت_تاریخ_فلسفه
پس از پرداخت به ضرورتها و فواید #تاریخ_فلسفه لازم است که در کنار آن به مسئلهی #آفت هایی که می تواند در این بحث گریبانگیر ما شود نیز توجه کنیم.
1- از مواردی که شخص در حین مطالعهی تاریخ یک علم ممکن است با آن رو به رو گردد، مسئله شکاکیت می باشد. مواجه شدن با مسائلی که علمای آن علم روزگاری آن را مسلم می دانستند و سپس مورد نقض قرار گرفته است یا نظر در یک مسئله که با انواع اقوال رو به رو است باعث می شود شخص از خود بپرسد از کجا معلوم این موردی را که من یقینی و مسلم می دانم فرداروزی مورد نقض واقع نشود؟ اصولا از کجا معلوم که نظر من درست باشد و نظر فرد مقابل من صحیح نباشد؟ مگر هیات بطلمیوسی سال ها مورد تایید دانشمندان نبود و سپس نقض نشد؟ شاید چیزی را هم که من یقینی می دانم اینچنین نقض گردد؟
2- یا ممکن است فرد در پرداخت به این علوم به خاطر جذابیت ها و گستردگی هایی که دارند از خود علم غافل شود و هیچگاه از مقدمه به ذی المقدمه نرود
لذا در کنار پرداخت به #علوم_درجه_دو باید این #بصیرت را به دانشجو داد که مسائل یک علم دارای درجه بندی هستند و قرار نیست که تمام مسائل آن غیر قابل نقض یا غیرقابل اختلاف باشند و باید تذکر داد که پرداخت به این دست از علوم زمینه ای برای پرداخت به علوم اصلی است، پس مقدمه بودن آن نباید فراموش شود
#تاریخ_فلسفه
#آفت
موضوع فلسفه، اعم موضوعات علوم است لذا دیگر علوم تحت آن قرار می گیرند و به این شکل فلسفه اعلی العلوم نیز می شود، لذا نباید ملاک اعلی العلوم بودن را بحث مبادی قرار داد چرا که چه بسا علوم به صورت ضربه دری مبادی مسائل هم دیگر را تامین کنند، برای مثال علم تجربی بعضی از مبادی تصدیقی مباحث نفس فلسفه را تامین می کند و...
شکل صحیح #منطق_فازی(فهم مراتبی)
فصل اول در بيان امكان اكتساب تصورات قومى گفتهاند اكتساب تصورات بحدود - و آنچه جارى مجراى حدود باشد ممكن نيست - چه مطلوب اگر در ذهن حاصل بود از اكتساب مستغنى بود - و اگر حاصل نبود اكتسابش صورت نبندد - چه آنچه متصور نبود مطلوب نتواند بود - و اگر متصور شود نتوان دانست - كه مطلوب او بوده است يا غير او - بخلاف تصديقى كه تصورات اجزايش معلوم تواند بود - و حكم باثبات يا نفى مطلوب بود - و سبب اين غلط غفلت از شعور بكيفيت حصول تصورات بود - و آن آنست كه معرفت چيزها امرى نيست - كه حصول آن دفعه واحده باشد - بل آن را مراتب است در قوت و ضعف - و وضوح و خفا و خصوص و عموم كمال و نقصان - و باشد كه شيئا بعد شىء حاصل شود تا بحد كمال رسد - و بيانش آنست كه - معرفتى هست چيزى را بذات آن چيز - و معرفتى هست همان چيز را بذاتيات آن چيز - و معرفتى هست همان چيز را بعرضياتش - و معرفتى هست او را باشباه و نظايرش - و يكى از ديگر تمامتر است - ميان حدى در نقصان كه جهل محض باشد - و حدى در كمال كه تمامى احاطت باشد - مانند مراتب نور در ظهور و خفا - و مثالش در محسوسات چنان بود - كه كسى شخصى را از دور بيند - داند كه جسمى كثيف است - و نداند كه سنگى است يا درختى يا جانورى - پس معرفت او آن شخص را - معرفتى مبهم عام ناقص بود محتمل اين انواع - بعد از آن اگر او را متحرك يابد - معلومش شود كه حيوانست - پس اين معرفت محصلتر و خاصتر و كاملتر شود - بىآنك در آن شخص تفاوتى حادث شود - و همچنين اگر بوقوف بر اثرى ديگر - معلومش شود كه فرس يا انسانست - پس كدام صنف است پس كدام شخص - و تحصيل و استكمال اين معرفت در ذهن آن كس - بسبب وقوف بر مخصصات واحدا بعد واحد مقتضى آن نباشد - كه آن شخص را در وقتى وجودى عام بوده باشد - و بعد از آن بتدريج خاص شده - و مع ذلك اقتضاء آن نكند - كه در بعضى احوال آن كس مخطى بوده باشد - و معرفت او غير مطابق وجود بوده و بعد از آن مصيب شده - و معرفتش مطابق گشته همچنين اگر كسى آتش را نشناسد - و اول احساس دودش كند و آتش را مصدر دود داند - و بعد از آن نورش احساس كند - و داند كه مصدر دود مضيئى است - پس حرارتش احساس كند و داند كه مسخن است - پس جرمش مشاهده كند - لا محاله معرفت او در تزايد بود تا رسيدن بمعرفت حقيقى - و چون حال معارف اين است - پس شايد كه يك چيز معروف بود بمعرفتى عام - و ناقص و مجهول بود از روى خصوص و كمال - و مطلوب بود از آن روى كه بذات يك چيز بود - تا بوجه مجهول نيز معروف شود - و بعد از وجدان دانند كه مطلوب همان چيز است - كه بوجهى معروف بوده است - و هيچ نقص بر اين قاعده وارد نباشد و شك او زايل شود
اساس الاقتباس 412
#منطق
#تعریف