eitaa logo
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
177 دنبال‌کننده
287 عکس
154 ویدیو
4 فایل
🕊او بٰا سپاهی ازشهیدان خواهد آمد🕊 🌹وَلٰا تحسبَن الذیـنَ قُتلوا فـی سبیلِ الله امواتا بَلْ احیـٰاءٌ عندَ ربهم یُرزَقون🌹 📣لطفا شماهم ازعنایات خود توسط شهدا وامام‌زمان برای ما بگید👇 🆔 @A_Sadat313
مشاهده در ایتا
دانلود
AUD-20200829-WA0022.mp3
3.75M
🌹🌹 🕊ماجرای حاج علی گندابی «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» @yadeShohadaa
امضا کردن کارنامه دخترش بعد از شهادت✨ 🌹شهید مجتبی صالحی @yadeShohada313
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
امضا کردن کارنامه دخترش بعد از شهادت✨ 🌹شهید مجتبی صالحی #معجزات_شهدا @yadeShohada313
👈🏼🕊کرامتی ازشهیدی که بعد از شهادت برگه امتحانی دخترش را امضا کرد!✨ ♥️وقتی برنامه امتحانی ثلث دوم رو دادن به بچه ها و خواستن پدرشون امضا کنن ، زهرا صالحی غم دلشو گرفت!آخه باباش شهید شده بود 😔 وقتی ناراحت میره خونه با دل شکسته به خواب میره و پدر رو توی خواب میبینه ... بابا ازش میخواد که برگه شو بیاره تا امضا کنه😊 و زهرا این کاررو میکنه وقتی از خواب بیدار میشه و برگه امتحانیشو میبینه😳 متوجه میشه که بابا روی کارنامه نوشته : «اینجانب رضایت دارم، سید مجتبی صالحی» .. باامضا باخط قرمز» همان موقع کارنامه را به آیت الله خزعلی می دهند تا برای تعیین صحت و سقم آن پیش علمای دیگر ببرد. علمای آن زمان(مرحومین آیات عظام مرعشی نجفی و گلپایگانی) صحت ماجرا را تایید می کنند و کارنامه به رویت حضرت امام(ره) نیز می رسد. اداره آگاهی تهران نیز پس از بررسی اعلام می کند امضا مربوط به خود شهید مجتبی صالحی است اما جوهر خودکاری که امضا را زده شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی باشد. خصلت مردمی بودن شهید، این موضوع را خیلی سریع بین مردم پخش کرد و امروز مردم با رفتن به موزه شهدا و دیدن آن کارنامه امضا شده ، شهید را بهتر می شناسند و به یکدیگر معرفی می کنند. در آن موقع علما می خواهند که شهید صالحی از آینده جنگ و مملکت بگوید، پدر به خواب مادرم می آید و می گوید: « ما می دانیم ولی اجازه نداریم بگوئیم » مادر ، شهید را به حضرت زهرا(س) قسم می دهد که با برخورد مردم که دم در می آیند و از امضای نامه می پرسند چه بکند؟ شهید می گوید: سادات (اسم همسر شهید) آیا تو شک داری؟ و مادر با گریه می گوید نه، او ادامه می دهد: اگر کسی شک دارد بگو تا روز قیامت در آن شک باقی بماند تا همه حقایق آشکار شود. 🌹✨ @yadeShohada313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«ع» 🌹معجزه عجیب جوانی که دستانش توسط پدرش که از دشمنان سرسخت اهل بیت بود جدا شد و باعنایت حضرت عباس شفا یافت❗️ 🔰عالم جلیل القدر، محدث متقى، حضرت آیه الله آملا حبیب الله کاشانى رضوان الله تعالى علیه فرمود: یک عده از شیعیان در عباس آباد هندوستان دور هم جمع مى شوند و شبیه حضرت عباس علیه السلام را در مى آورند، هر چه دنبال شخص تنومند و رشید گشتند، تا نقش حضرت را روى صحنه در آورد پیدا نکردند. 🍃بعد از جستجوى زیاد، جوانى را پیدا کردند، ولى متأسفانه پدرش از دشمنان سرسخت اهل بیت (ع) بود، بناچار او را در آن روز شبیه کردند، وقتى که شب فرا رسید و جوان راهى منزل مى شود موضوع را به پدرش ‍مى گوید. 🍃پدرش مى گوید: مگر عباس را دوست دارى ؟ جوان مى گوید: چرا دوست نداشته باشم، جانم را فداى او مى کنم. پدرش مى گوید: اگر اینطور است، بیا تا دستهاى تو را به یاد دست بریده عباس قطع کنم! جوان دست خود را دراز مى کند. پدر ملعون بدون ترس دست جوانش را مى برد. 🍃مادر جوان گریان و ناراحت مى شود و گوید: اى مرد تو از حضرت فاطمه زهرا شرم نمى کنى؟ مرد مى گوید: اگر فاطمه را دوست دارى بیا تا زبان تو را هم ببرم، خلاصه زبان آن زن را هم قطع مى کند و در همان شب هر دو را از خانه بیرون مى اندازد و مى گوید: بروید شکایت مرا پیش عباس بکنید. 🍃مادر و پسر هر دو به مسجد عباس آباد مى آیند و تا سحر دم منبر ناله و ضجه مى زنند، آن زن مى گوید: نزدیکی‌هاى صبح بود که چند بانوى مجلله اى را دیدم که آثار عظمت و بزرگى از چهره هایشان ظاهر بود. یکى از آنها آب دهان روى زخم زبان من مالید فورى شفا یافتم. دامنش را گرفتم و گفتم: جوانم دستش بریده و بى هوش افتاد، بفریادش ‍ برسید. آن بانوى مجلله فرموده بود آن هم صاحبى دارد. گفتم: شما کیستید؟ 🍃فرمود: من فاطمه مادر حسین هستم؛ این را فرمود و از نظرم غایب شد، پیش پسرم آمدم، دیدم دستش خوب و سلامت است. گفتم: چطور شفا یافتى؟ گفت: در آن موقع که بى هوش افتاده بودم، جوانى نقاب دار بر سر بالینم آمد و فرمود: دستت را سر جاى خود بگذار وقتى که نگاه کردم هیچ اثرى از زخم ندیدم و دستم را سالم یافتم. 🍃گفتم: آقا مى خواهم دست شما را ببوسم یک وقت اشک‌هایش جارى شد و فرمود: اى جوان عذرم را بپذیر؛ چون دستم را کنار نهر علقمه جدا کردند! گفتم: آقا شما کى هستید؟ فرمود: من عباس بن على علیه السلام هستم؛ یک وقت دیدم کسى نیست. 📚منبع: کرامات العباسیّه معجزات حضرت ابالفضل العباس بعد از شهادت 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 @yadeShohadaa
سال هشتاد و یک تو خانواده ای که از لحاظ معنویات خیلی متوسط بودن به دنیا اومدم. وضع مالی خوبی نداشتیم و تو خونمون همیشه دعوا بود. خواهرام نماز میخوندن ولی من میفهمیدم که این نماز از ته دل نیست یعنی نماز میخوندن ولی نه حجاب درست داشتن و نه رفتار اسلامی. تا اینکه به سن تکلیف رسیدم با خواهرم که دو سال از سن تکلیفش گذشته بود نماز خوندن رو شروع کردیم. ولی راستش نمازهام از سر وحشت آخرت بود و هیچ تاثیری تو زندگیم نداشت. خواهرام کمکم نماز خوندن رو ترک کردن به جز دوتاشون. خواهری که دوسال ازم بزرگ تر بود و باهم نماز رو شروع کردیم هرروز معنوی تر میشد.تا اینکه کاملا باحجاب و با حیا شد و مثل ما رفتار نمیکرد. تو همین زمان دچار گناه های خیلی بزرگی شدم که عامل سقوطم بود. نماز رو ترک کردم... هر روز بیشتر از خدا فاصله میگرفتم لباس های بد میپوشیدم و تو عروسیها جلو نام حرم ها...بگذریم. وقتی یه نا محرم میدیدم حتما باید بهش دست میدادم و روبوسی میکردم... مانتو نمیپوشیدم تادوم راهنمایی حتی روسری هم خیلی کم میزدم راستش برام این چیزا بی معنی بود از محرم متنفر بودم...واسه اینکه دو ماه اجازه نداشتم برقصم. تموم تلاشم این بود که زیبا به نظر بیام... تو مدرسه هم به آدم ضد دین معروف بودم... تا اینکه... تا اینکه سال نود و شیش که تقریبا میشد پونزده سالم با اصرار خواهرم تصمیم گرفتم روزه بگیرم... بعد ماه رمضون نمازام ترک نشد اما راستش اصلا حوصله نماز و دعا نداشتم...وضع حجابم افتضاح بود و جلو نا محرم های فامیل که اصلا نبود... کلاس نهم به همین منوال و با دوستای ناباب گذشت... تا اینکه کلاس دهم به اجبار باید میرفتیم راهیان نور... من فقط از خوشی با دوستام ذوق داشتم اما راجب شهدا هیچی نمیدونستم.. تو اتوبوس خادم ها اصرار میکردن که کتاب سلام بر ابراهیم رو بخونیم... ولی من اصلا علاقه نشون ندادم و نخوندمش تقریبا هیشکی نخوند... هنوزم وقتی به اون روز و کتاب غریب سلام بر ابراهیم فکر میکنم دلم میخواد دق کنم... ولی ابراهیم منو تو همون اتوبوس پیدا کرد... وقتی داشتیم از مناطق جنگی بازدید میکردیم من هیچی حالیم نمیشد و زیاد برام جذاب نبود... تا اینکه مارو بردن تو یه اتاق اونجا تابوت شیش تا شهید گذاشته بود با دیدنشون اصلا نمیدونم چم شد؟ یهو افتادم رو تابوتا و زار میزدم خودم هم باورم نشد چه برسه به دوستام... بهترین لحظات عمرم اونجا رقم خورد و من هرچی دارم از اون شهداست بعدش عاشق شهدا شدم خیلی زیاد. با شهادت سردار بیشتر بیدار شدم به حجابم توجه کردم و تقریبا چادری شدم... تا اینکه اواخر فروردین امسال همین که تو شبکه های اجتماعی میگشتم چشمم خورد به یه عکس عکس ابراهیم رو یه پلاک که روی قرآن گذاشته بود و آیه سلام علی ابراهیم... نمیدونم چی تو اون عکس بود اما میدونم فراتر از جادو بود مجذوب شدم... دوستی من با ابراهیم شروع شد و از اون موقع نمازام درست شد قول دادم بهش که دیگه دروغ نگم به نامحرم دست ندم حجابم خیلی خوب شد و به چادر رسید. و کلی اخلاق خوب دیگه که ازش یاد گرفتم و بعدشم سلام بر ابراهیم رو خوندم... که تاثیرش رو من بینهایت بود و باهاش گریه ها کردم... اما هنوز اون کسی که ابراهیم میخواد نیستم. فکر کنم جزء معدود کسایی باشم که قبل خوندن کتاب سلام بر ابراهیم باهاش رفیق شدم... التماس دعا یاحسین 🌹 @yadeShohadaa
من قبلا دختری بودم که اصلا حجابشو رعایت نمیکرد و نماز نمیخوند و... ولی چندماه پیش به طور اتفاقی صوت وصیت نامه شهید حججی رو پیدا کردم و وقتی گوش دادم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم😔ولی تغییر نکردم سه ماه پیش هم یه خوابی دیدم که توی جای خیلی قشنگ هستم و بغل دستم یه مسجد خوشگل به اسم صاحب الزمان هست یه مردی که سر نداره ویه لباس سبز پوشیده که روی جیب لباس نوشته شهید مدافع حرم🌿،میاد و بهم یه چیزایی درباره و حضرت زهرا(س) میگه و یه چادر بهم میده و برمیگردن و با دوستاشون میرن بعد از اینکه اون شهید با دوستاشون رفتن من برگشتم و داد زدم که من برای شهدا نذر دارم و چادرمو نشون میدادم💔 من بعد اون خواب شدم یه آدم دیگه و مذهبی و تاحالا نشده یه روز نمازامو اول وقت نخونم ذهنم خیلی درگیر این بود که اون شهید کی هستن و خیلی دوست داشتم بدونم چند روز پیش یه عکسی رو دیدم که مربوط به یه شهید مدافع حرم سرجدا بود و همون لباسی که تو خواب دیدم هم تنشون بود😔 ایشون شهید حججی بودن @yadeShohadaa
کانال هامون✨✌️ @NamazeShab314 (کانال نماز شب مون👆) @yadeShohadaa (کانال عنایات ومعجزات امام زمان وشهدا مون👆) @yadeShohada313 (کانال اصلی مون توسل به اقاصاحب الزمان وشهدا👆) بچهای امام‌زمام کانال هامون رو حمایت کنید👆🌺😊
بسم رب الشهداوالصدیقین . شهیدی که خرج مزارش را آقا امام زمان (عج) داده اند ، از اهالی داراب بود و از همسایه های خانواده شهید حمید عارف . متولد داراب ، استان فارس، تاریخ تولد: ۱۳۳۶ مصادف با تولد حضرت امیر المومین علی (ع) . ...❤️ @yadeShohadaa
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
بسم رب الشهداوالصدیقین . شهیدی که خرج مزارش را آقا امام زمان (عج) داده اند ، از اهالی داراب بود و ا
یک شب خواب دیده بود که توی جمکران بعد از به جا آوردن زیارت و آداب مسجد، گم شده است که امام زمان (عج) را می بیند و آقا راهنمائیش می کنند تا به خانواده اش برسد و بعد می فرمایند: از قول ما به خانواده شهید عارف بگوئید چرا به وصیت نامه حمید عمل نکردید؟ حمید در یکی از وصیتنامه هایش نوشته بود، قبرم را ساده مثل شهدای بقیع بسازید! همچنین آقا می فرمایند: شما قبر را درست کنید، ما خرج قبر را می دهیم که نشانی محل پول را هم می دهند. در همین حین از خواب بیدار می شود و با خانواده اش به گلزار شهدا می رود، به نیت زیارت و هم پیدا کردن آدرس و نشانی داده شده. در مکان مورد نظر، یک دستمال سبز با بوی خاص و عجیبی پیدا می شود که درون آن مبلغ ۳۰۳۰ تومان قرار داشت.پس از این اتفاق، ماجرا را برای خانواده شهید عارف و یکی از علما تعریف می کنند و بعد از تائید، مقداری از مبلغ را جهت باز سازی قبر حمید و ۳۰ تومان باقی مانده را برای انتشار خبر آن هزینه می کنند. برای شادی روح مطهر این شهید والامقام، بر محمد و آل محمد صلوات.. 🌹 «عج»💚 ...❤️ @yadeShohadaa
18.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹داستان‌تحول‌خانمۍكه... عالیه‌پیشنهاد‌میشه🦋🖇 ...💔 @yadeShohadaa