علی_صفایی_حائری_ذکر_مصائب_اهل_بیت.mp3
8.63M
📢صوت| متفکر، نظریه پرداز در علوم تربیتی و صاحب تألیفات متعدد، مرحوم استاد علی صفایی حائری (#عین_صاد):
🌴 ذکر مصائب اهل بیت علیهمالسلام باعث افزایش ظرفیت روحی می شود 💦
🆔 @yade_ayyam ✔️JOIN
✅ به کانال "یاد ایام" بپیوندید
یاد ایام
📺 مجموعه #صفای_دل 📖 گفتارهای اخلاقی استاد علی صفایی حائری (عین صاد) 🎬 قسمت دهم: امید داشته باشیم
🔰 زندگینامه استاد #علی_صفایی_حائری
🔹 مرحوم استاد شیخ على صفایى حائرى معروف به #عین_صاد اندیشمندى فرهیخته و نویسندهاى توانا و دردآشنا و عارفى سالک، فرزند مرحوم حاج شیخ #عباس_صفایى_حائرى و نوهى شیخ محمد على صفایى حائرى در شهر مقدس #قم، در سال ۱۳۳۰ دیده به جهان گشود. در سنّ ۱۳سالگى شروع به تحصیل علوم دینى و حوزوى نمود. دروس سطح #حوزه را در مدت کوتاهى حدود ۳ سال و خوردهاى به اتمام رسانید. به نقل از خود استاد، عمدهترین و بزرگترین آموزگار ایشان در این قسمت، مرحوم پدرشان بودند که از ایشان بهرهها بردند و استفادهها کردند.
🔹 عباس صفایی حائری(پدر مرحوم استاد)
در مورد ایشان چنین مىگفت:« هر چه دارم از اوست. تمامى سوز تشیع و ولایت اهل بیت عصمت و طهارت را از ایشان دارم. در عظمت نگاه ایشان حقارت دنیا را مىدیدم. هم اوست که برایم درسى بوده تا در تنهایى به تولدى و تولیدى برسم؛ و «نداریم و تکلیفى نیست» را به «نداریم و باید بسازیم و کارى کنیم»، راه بدهم. و همین اعتقاد، مرا بر آن داشته تا به #تربیت و #سازندگى فکر کنم و #مسئولیت هر آن چه هست را خود به عهده گیرم و به انتقاد نپردازم. و همین است که کار اساسى خود را یکى دگرگون کردن تلقى تودهها از خود و دیگرى به دست آوردن مهرههاى کارساز مىدانم».
و باز در مورد ایشان مىگفت: «در یکى از روزها که با هم به سمت شیخان مىآمدیم؛ ایستاد و گفت: بابا! کسى که در مقام اطاعت باشد. در همین #دنیا هم از تهمتها آزاد مىشود و همانها که متهمش مىکردند «اَلآنَ حَصْحَصَ الْحَقّ» مىگویند. بعد این جمله را گفت که تمام وجودم را گرفت؛ در حالى که چشمهایش از اشک پر شده بود. خندید که: بابا! مردم زیادند و پر توقع و #خدا یکى است و سریع الرضا. پس تو او را راضى کن، دیگران چیزى نیستند و سپس این آیه را خواند: «ءَ اَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ اَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ.»(یوسف، 39.)
🔹 تسلط بر ادبیات معاصر
همزمان با شروع دروس حوزوى به مطالعهى سریع و دقیق و وسیع ادبیات معاصر و داستان نویسان ایرانى روى آورد:
«شاید سیزده ساله بودم که داستانهاى #صادق_هدایت را تمام کردم. داستانهایى که درد و رنج انسان را مشخص مىساخت و پوچى و بنبست او را نشان مىداد».
پس از آشنایى با ادبیات کودکان در سطح مجلههاى کودک آن روزگار و دستیابى به ادبیات نوجوان در سطح وسیع، حدود سن چهارده سالگى بود که به تاریخ ادبیات ایران و عرب و ژاپن و چین و یونان و اسپانیا و آفریقا و آمریکاى لاتین و کشورهاى غربى روى آورد و با نمونههایى از شاهکارهاى ادبى در هر دوره آشنا گشت.
در همین دوره بود که با حرفهاى #فرانتس_کافکا و صادق هدایت و تحلیلهاى پوچگراى غربى و آمریکاى لاتینى و طرحهاى نواگزیستانسیالیستى و مارکسیستى و تلفیقى از این همه آشنا شد و اینها را از زبان ادبیات مىشنید و جواب مىگفت.
مطالعهى این همه و بیش از #دویست_هزار صفحه ادبیات، آن هم در مدت زمان کوتاهى، بیشتر از آن جهت برایش ضرورى بود که احساس مىکرد دانشمندان و ادیبان شرق و غرب، ذهن انسان گرفتار جنگ و سرگشتهى ماشین و سرعت را، با ادبیات تغذیه مىکنند.
🔹 اولین تالیف
از آن جا که تربیت را مهمترین نیاز و زیربنایىترین حرکت هر انسان و جامعهاى مىدید و مباحث تربیتى را از ابتدایىترین و مقدمترین مباحث بر مباحث دیگر مىدانست، با #مسئولیت_و_سازندگى آغاز کرد و اولین نوشته و کتاب خود را تحت همین عنوان در حدود سن بیست سالگى(پیش از انقلاب) به رشتهى تحریر درآورد.
🔹 حضور در جبهه
در بهمن ماه سال 62 عازم جبهههاى جنگ شد که از اوائل بلوغ این کشش و این عشق و احساس به مرگ و شهادت را در خود احساس مىکرد و این عشق و احساس ریشه در تنگى دنیا و حالتهایى داشت که از پدر خویش نسبت به مرگ مشاهده مىکرد.
بارها شنیده بودیم که مىگفت:
«مَثَل من مَثَل مسافرى است که حتى بار و ساکش را زمین نگذاشته و هر لحظه آمادهى رفتن و حرکت است».
🔹 روح بی قرار و شیدای او در سحرگاه روز سه شنبه بیست و دوم تیر ماه ۱۳۷۸ در حالی كه طبق عادت همیشگی عازم زیارت مرقد مطهر حضرت ثامن الائمه(ع) بود، در سانحه تصادف از عالم خاکی رحلت نمود.
و پیكر آن فقید سعید در جوار قبر فرزند شهیدش #محمد_صفایی_حائری به خاک سپرده شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ آدمی به اندازهای که توسعه
پیدا میکند دنیا برایش تنگ میشود.
«الدنیا سجن المومن و جنة الکافر»
شاید اگر بخواهیم یک مصداقی برای
این سخنان مرحوم استاد پیدا کنیم
به طور قطع خودش بود.
با تمام وجود در تمام لحظههای
زندگیش اینگونه زیست...
حقیقتا دنیا برای او کوچک بود
هر کس که او را دیده، زن یا مرد
بچه یا جوان یا پیر، باسواد و
بی سواد، بازاری و طلبه و دانشجو
و هنرمند و دانشمند و... همه بهراحتی
این را در حرکات و سکانتش
حس می کردند. حتی همین الان هم
اگر سخنرانیاش را گوش کنی
این بیقراری در عین آرامشش را
می بینی. بی قرار مقصد بینهایت
و آرام به اطمینان به مقدرات #حق
و بالاخره هم در «جشن تبخیر»ش
أجلش فرا رسید
و آن نفس بی قرارِ حق
آن انسانِ شیدای خدای بینهایت
#عاشقانه به سوی مقصد و
راه بینهایتی که خودش میگفت
«باور نمیکردم در نهایت میتوان
آغاز شد» پرواز کرد ...
#️⃣ #عین_صاد #ویدیو #سالگرد #استوری
#عین_صاد
و هنگامى كه انسان وسعت هستى را شناخت، در تنگناى يك مرحله نمىماند و به بهرههاى محدود چشم نمىاندازد. هنگامى كه ما دنيا را از دنيا و در دنيا نگاه مىكنيم، ناچار گرفتارش مىشويم، كه نفت و الماس و طلايش قدرتها را به جان هم انداخته و گرفتار كرده است. اما اگر دنيا را از بالاتر از ماه و در منظومهى شمسى نگاه كنيم ديگر آن را چيزى نمىبينيم و به چشم نمىگيريم. و اين است كه قرآن به ما اين اصل را تذكر مىدهد كه بهرههاى زندگى دنيا در وسعت هستى و در كنار جهان ديگر و زندگى ديگر، چيزى نيست.
کتاب مسئولیت و سازندگی صفحه ۱۰۱
#عین_صاد
سرّ تفاوت عملهاى مساوى و كارهاى برابر، در همين سنجش و نظارت نهفته است. دو نفر خون مىدهند، دو نفر در راه خدا جان مىدهند، دو نفر احسان مىكنند و دست فقيرى را مىگيرند. آيا اين دو يك ارزش و يك درجه دارند؟ من يك تومان دادهام تا از سماجت فقير خلاص شوم و تو يك تومان دادهاى تا احساس و عاطفهات آرام شود و عارفى يك تومان داده تا درس گذشت و احسان را بياموزد. آيا اين يك تومانها و احسانها برابر است؟
يكى براى غرورش جان داده و يكى بهخاطر دستور گردن كلفتى گرفتار مرگ شده و يكى در برابر ظلم و ستم ايستاده و ديگرى بهخاطر هدايتو تربيت انسانها جان داده و زمان و مكان و شرايط را سنجيده و عمل كرده. آيا اين خونها هموزن هستند و اين ارزشها برابرند؟
کتاب نامه های بلوغ، صفحه ۱۶۳
#عین_صاد
بنىاسراييل قوم موسى، هنگامى كه خواستند تا در شهرها جاى بگيرند و شنيدند كه بايد با اين قدرتهاى مسلّط بجنگند و با آنها درگير شوند، كنار كشيدند و به موسى گفتند:
«فَاذْهَب انْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا انّا هيهنا قاعِدُونَ»،
تو با خداى خودت برويد؛ پس بجنگيد، ما در همين جا نشستهايم!
راستى، چه كسى بايد ضعفهايش و كسرىهايش تأمين شود و تقويت شود؟ چه كسى بايد در فاصلهى تولّد و مرگ،به رشد و كمالش برسد؟ چه كسى بايد ترس و بخل و ضعف را از دل و دستش بتكاند؟ اينها مىگويند ما در همين جا در كنار اين همه ضعف و ذلّت مىنشينيم، تو و خداى خودت كارها را عهدهدار شويد!
آيا اين حرف، معقول و منطقى و درست و به جاست؟
هيچگاه خدا،باج بىكارى و تنبلى ما را نمىدهد!
کتاب نامه های بلوغ صفحه ۱۰۷
علی صفایی حایری
🌱
🆔 @yade_ayyam