🌷شفای مادر شهید معماریان🕊 با هدیه فرزند شهیدش🌷
🌸🍃مادر #شهید_محمد_معماریان از شهدای شهر مقدس# قم : روز اول محرم سال 68 به اتفاق خانواده به یکی از روستاهای اطراف قم مسافرت کردیم و بر اثر حادثهای به زمین افتادم، پس از حاضر شدن دکتر از درمانگاه🏩 منطقه، قرار شد به خاطر احتمال خونریزی مغزی و به پیشنهاد پزشک، سریعاً به قم منتقل شوم.
وی بیان داشت: پس از درمانهای اولیه و عکسبرداری مشخص شد، پایم دچار شکستگی شده و احتیاج به گچ گرفتن دارد، اما از گچگرفتن خودداری کرده و با مراجعه به پیرمرد شکستهبندی به نام حاج محمد، پای خود را بسته و درد را تحمل میکردم و به توصیه پزشک معالج به استراحت پرداختم تا پایم جوش خورده و شکستگی برطرف شود.
☘مادر شهید محمد معماریان عنوان کرد: در روز هشتم محرم با عصا سوار بر ماشین شده و در مسجد المهدی (ع) 🕌واقع در بلوار محمّد امین (ص) حاضر شده و به خانمهایی که برای آمادهسازی تدارک پذیرایی از عزاداران حسینی در شب عاشورا زحمت میکشیدند کمک کرده و به منزل برگشتم.
🍃وی عنوان کرد: روز تاسوعا نیز عصا زنان به مسجد رفته و کمک کردم در شب عاشورا نماز جماعت را به حال نشسته خواندم و منتظر مراسم سینهزنی شدم تا آن که نوحهخوانی و عزاداری آغاز شد در این هنگام حالم به شدت منقلب شد و به سیدالشهدا (ع) و حضرت زهرا (ع) متوسل شدم و از ایشان شفای خود را خواسته و گفتم، یا امام حسین (ع) اگر این مقدار زحمت من، قابل قبول شماست، شما از خدا بخواهید به من شفا بدهد و اگر من تا صبح فردا شفا یابم و پایم به زمین برسد، دیگهای مسجد المهدی (ع) و دیگهای مربوط به عزاداریت را در منزل عمهام خواهم شست.
🌷مادر شهید ادامه داد: شب خواب دیدم در مسجد المهدی (ع) هستم و میگویند، هیأتی به مسجد میآید با خود گفتم: بروم ببینم چه کسانی هستند، دیدم هیأتی فوقالعاده منظم با لباسهای سفید، سربندهای مشکی و کفنی تقریباً خونآلود به گردن وارد مسجد شدند و شهید سید محمد سعید آلطه نوحهخوانی میکنند و بقیه سینه میزنند.
🌱وی اظهار کرد: با خود گفتم، سیدمحمد که شهید شده بود! یک مرتبه متوجه شدم، فرزند شهیدم محمد معماریان نیز در جلوی هیأت حرکت میکنند و بقیه هم از دوستانش هستند.
به این ترتیب، برایم مسلم شد که هیأت مربوط به 🕊شهداست و بعد از اتمام سینهزنی، فرزند شهیدم جمعیت را دور زد و کنار پرده به طرفم آمد و همدیگر را در آغوش گرفتیم در این هنگام یکی دیگر از شهیدان آمده و گفت: سلام حاجخانم! خدا بد ندهد! چه شده است و محمد گفت، نه، مادر من مریض نیست، مادر، اینها چیست که به پایت بستهای؟
🌿مادر شهید گفت: به محمد گفتم، چیزی نیست، چند روزی است، پایم درد میکند و با عصا راه میروم انشاءالله خوب میشود، محمد گفت، مادر جان چند روزی است که با دوستان به کربلا رفتیم از #ضریح_امام_حسین (ع) #شال_سبزی برای شما آوردهام و میخواستم به دیدن شما بیایم، اما دوستان گفتند، صبر کن با هم برویم و امشب که شب عاشورا بود، رفتیم به #زیارت_امام_خمینی (ره) و آمدهایم تا نماز صبح را در مسجد المهدی (ع) همراه با زیارت عاشورا بخوانیم و شما را ببینیم و برگردیم.
🌹وی عنوان کرد: در این هنگام دستش را بالا آورد و از سر تا پای مرا دست کشید، باندها را از پایم باز کرد و شال سبز ضریح مطهر را به جای آن بست و گفت، مادر پایت خوب شده است و اگر هم مقداری درد میکند از عضله است که آن هم خوب میشود.
🥀مادر شهید محمد معماریان گفت: در همین حال از خواب بیدار و دچار اضطراب شدم و قدرت تکلم نداشتم، قبل از برخاستن و مشاهده پا با خود گفتم، ببینم خواب دیدهام یا واقعیت بوده است، وقتی که نگاه کردم، دیدم تمام باندها باز شده و به جای آن، شال سبزی به پاهایم بسته شده است، بلند شده و متوجه شدم پایم کاملاً خوب شده است، اهل منزل را مطلع کردم و برای انجام نذر شستن دیگها به طرف مسجد رفتم.
🍀وی خاطرنشان کرد: با حضورم در مسجد، بانوانی که مرا میشناختند، گفتند، شما که نمیتوانستید راه بروید، الان چه شده است، گفتم، «من امروز صبح #شفا گرفتم»، خانمهای حاضر، #شال_معطر را گرفته و میبوسیدند و یکی از خانمها که اتفاقاً مدتها به سردردی مزمن مبتلا بود، آن را به سر خود کشید و گفت به سر میبندم تا خوب شوم و سرم درد نگیرد، همان لحظه سرش خوب شد.
#ادامه_دارد👇👇
@yadeshohada313
🌹 دیدار با حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی (ره)🌹
🍃مادر #شهید_محمد_معماریان ادامه داد: خبر در سطح شهر پیچید و از طرف حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی (ره)، فرزند معظمله به ملاقاتم آمده و با مشاهده شال سبز معطر از من دعوت کردند خدمت آن مرجع عظیمالشأن برسم.
🌹وی افزود: روز دوازدهم محرم به اتفاق خانواده به محضر آیتالله العظمی گلپایگانی (ره) رسیدیم و جریان را عرض کرده و شال را خدمت ایشان تقدیم کردیم، آن مرد بزرگ شال را بوسیدند و فرمود، #بوی_جدم_حسین (ع)❤️ را میدهد، بعد چند بار دوباره آن را بوسیدند و گریستند😭 و فرمودند،
🌷شما قدر این شال را بدانید و کمی از این شال را به من بدهید که این سند و اثری از مقام شهداست و در تاریخ چنین چیزی نادر و کمنظیر است.
مادر شهید محمد معماریان افزود: بعد از آن دستور فرمودند #تربت_مخصوصی را که قبلاً توسط بعضی از علما برایشان آورده حاضر کنند، وقتی آن را آوردند، فرمود، یک مقدار از این تربت را به شما میدهم، کمی از شال را با تربت در شیشهای بریزید و به مریضها بدهید، انشاءالله خداوند شفا میدهد.
🍃🌸وی عنوان کرد: به لطف خدا و برکت سیدالشهداء بیش از دهها نفر از مریضهایی که بعضاً از دکترها جواب رد گرفته و بعضی از آنها نیز برای درمان به خارج کشور رفته، اما نتیجهای نگرفته بودند از آب متبرّک آن شیشه استفاده کرده و شفا یافتند.
منبع : از زبان مادر شهید معماریان در یادواره شهدای دیزیچه سال 93
@yadeshohada313
🌷آدرس مزار شهید محمد معماریان
قم ، گلزار شهدای علی ابن جعفر علیه السلام
وارد گلزار شدین از درب اصلی ، سمت چپ
قطعه ی 12 ردیف 7 فکر میکنم ، شماره 69
پیدا نکردین میتونید از اطلاعات گلزار کنار درب اصلی سوال کنید.
@yadeshohada313
دوستان اگر برسر مزار این شهید مشرف شدین خیلی التماس دعا برای اعضا کانال دعا بفرمائید
استغفار_6.mp3
5.45M
#استغفار ۶ 📿
💢درمانِ هر سنگینی و کُندی، استغفاره!
قلمت سنگینه، نمیتونی بنویسی؟
بستر ازدواجت سنگین فراهم میشه؟
کارای شغلیات سنگینه و پیش نمیره؟
حافظت سنگین و قفله، نمیتونی چیزی رو حفظ کنی؟
اِ س ت غ ف ا ر ... کُــــن ❌
علی ع؛
«اَلْاِسْتِغْفارُ یَمْحُو الْاَوْزارَ؛
استغفار، گناهان را پاک می کند!
@yadeshohada313
استغفار_7.mp3
11.66M
#استغفار ۷ 📿
گناه، بویِ تعفّن داره!
روح رو بدبو میکنه ...
نباید بذاریم بوی گناه، ملائکه رو ازمون دور کنه!
و حمایتِ ملائکه رو از دست بدیم!
با استغفار، بوی متعفن گناه رو از روحمون پاک کنیم و معطّــــر بشیم 🌺 !
@yadeshohada313
استغفار_5.mp3
6.56M
#استغفار ۵ 📿
خط و نشانی که خدا برای شیطان میکشد👇
به عزّت و جلالم سوگند؛
تا زمانی که بندگانم اهل استغفارند،
تمام گمراهیهای تو را بیاثر کرده و از گناهانشان در میگذرم!
@yadeshohada313
#سلام_امام_مهربان_زمانم 🌷
من گریه میریزم به پاۍ جاده ات تا
آئینه ڪاری ڪرده باشم مقدمت را
اوّل ضمیر غائب مفرد ڪجائی؟
ای پاسخ آدینه های پر معمّا
اللهـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
#ارسالی_اعضا
@yadeshohada313
تولدت مبارک سردار باغیرت
امروز 9 اسفند مصادف با تولد سردار امیر علی حاجی زاده هست
وی زاده 1340/12/9 است
سردار جان تولد 58 سالگی ات مبارک
#تولدتونمبارک💛
#ارسالی_اعضا
@yadeshohada313
🕊مدافعان حرم
🌹گذری بر زندگی شهید میرزا مهدی صابری
یا علی اکبر لیلا🌹
🌷مهدی در ۱۴ فروردین ماه سال ۱۳۶۸ در مشهد مقدس به دنیا آمد. بعدها با خانواد هاش به قم هجرت کردند. با حضور در مراسم اولین تشییع شهید مدافع حرم در قم، عشق جهاد در وجودش شعله کشید.
چه قدر جالب است، اسرائیل با دستان خود شرایطی را فراهم کرد که در نزدیکی مرزهای خود مجاهدینی از کشورهای مختلف گردهم آمدند که دشمن اصلی خود را، صهیونیسم می دانند. گویا قرار است که حضرت زینب سلام الله علیها که پیام آور حماسه عاشورا بود، قافله سالار زمینه سازان ظهور هم باشد. و سربازان او فرزندان دهه شصت و هفتاد خمینی هستند که گرد حرم اش حلقه زده اند و ندا می دهند: لن تسبی یا زینب مرتین( دیگر به اسارت نخواهی رفت).
گفتگویی با #پدر_شهید و #فرماندهشان_شهیدمصطفی_صدرزاده
که معروف بود به #سیدابراهیم داشتیم.
بعد از این گفتگو آقای صدرزاده نیز به مقام رفیع شهادت نائل آمد...
@yadeshohada313
دوستان امروز ۹اسفند سالگرد شهادت، شهید مدافع حرم #مهدی_صابری بود.
متن ارسالی ازطرف خواهر شهید بزرگوار که زندگی نامه و وصیت نامه شهید بطور کامل هست...👇👇
💕عشق به جهاد💕
مهدی در ۱۴ فروردین ماه سال ۱۳۶۸ در مشهد مقدس به دنیا آمد. بعدها با خانواد هاش به قم هجرت کردند. با حضور در مراسم اولین تشییع شهید مدافع حرم در قم، عشق جهاد در وجودش شعله کشید. شب ها در خانه بحث داشتیم. برای من جهاد چیزی غریبی نبود زیرا خودم در دوران جهاد با طالبان بزرگ شده بودم. ولی برای مادر و دو خواهرش سخت بود. سال آخر رشته زمین شناسی بود، که قصد رفتن کرد، عشق پدر و مادر، دوستان و تحصیل در برابر محبت اش به حضرت زینب سلام الله علیها ناچیز بود. می گفت: این روزها با وجود حضورم در سرکلاس چیزی از درس متوجه نمی شوم و فکرم جای دیگری است. گفتم: خب، از دست ما چه کاری برمی آید⁉️ گفت: به من یک رضایتنامه کتبی بدهید تا بتوانم در جهاد و دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها شرکت کنم.
جوان با ذکاوت🧔🏻
مهدی ذهن و ذکاوت عجیبی داشت و در هر کاری وارد می شد دیگران را به تحسین👏 وا می داشت. در منطقه حماه سوریه به خاطر تسلطش بر زبان، مسئول مخابرات منطقه شده بود. این پست برای یک نیروی تازه وارد، یک پست مهم بود.
اما مهدی برای دفاع آمده بود و این پست برایش کار خیلی راحتی بود، به همین خاطر از فرماند هاش درخواست کرده بود وارد یگان رزم شود. آنجا هم خیلی زود همه چیز را یاد گرفت. با داشتن استعداد و ذکاوت بالا وارد نیروی مخصوص و مشاور فرماندهشان شد. تا جایی که جلسه های بررسی نقشه حتما باید با حضور مهدی تشکیل می شد. مهدی با وجود افسران با سابقه، فرمانده گروهان شد و به خاطر این استعداد و ذکاوت و تلاش بالا هیچ کس اعتراض نکرد که چرا یک جوان فرمانده ما شده است.