eitaa logo
یاد یاران
144 دنبال‌کننده
2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
20 فایل
⚘⚘بسم رب الشهدا ⚘⚘آی رفقا,بعدازماچه کرده اید!؟ 🌷جهاد،شهادت،ولایت🌷 ارتباط با ادمین: @mansoore60 ایتا https://eitaa.com/yadeyaran313
مشاهده در ایتا
دانلود
a8f83275c8e1cc52e254d610848eb7aaf87b7dc9.mp3
2.09M
دست رو دلم نذارید ڪه پریشونہ خدایا تو میدونی ڪه من نمیخوام اسیر دنیا بمونم از شهدا جا بمونم 🎤 مجتبی رمضانی ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ڪلیپ زیبای صحبت مهندس شهید عبدالڪریم پرهیزگار با فرزنـدش ... 💐 از شهید ، دو فرزند به یادگار مانده ، ڪه فرزند دوم پنج ماه بعد از شهادت پدر بہ دنیا آمد . 🕊 ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ "آن سوی معبر" به مناسبت سالروز ولادت 🔺شهیدی که رهبر انقلاب از قول او فرمودند «اگر می خواهید از سیم خاردار دشمن عبور کنید، اول باید از سیم خاردار نفس عبور کنید.» ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
دلش دختـر مےخواست دختری ڪہ با شیرین زبانے " بابا " صدایش ڪند ... حلمـا خانـم ۱۸ روز پس از شهـادت " پـدر" بہ دنیا آمد ...😔 🌷🌷🌷 ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
🍃| محمد به خیلی وابسته بود و هر بار که ایشان به ماموریت می رفت از دوری پدر مریض می شد و تب و لرز می گرفت🤒😞 علاقه ی که بین آنها بود❤️، محمد را حسابی وابسته کرده بود شب هایی🌚 که دیر می رسید و محمد خواب بود ناراحت می شد و صبح بعد از نماز سراغ محمد می رفت و را قلقلک می داد و می بوسید تا محمد بیدار شود😃✋ و کلی با او می کرد صبح 7 دی که خداحافظی می کرد، همه چیز تغییر کرده بود😢 اجازه بیدار کردن بچه ها را نداد و گفت : خواهش می کنم نکن! با این حرف فرو ریختم و بند دلم پاره شد💔😦 با همه ی علاقه ای که به بچه ها داشت از آن ها دل کنده و این دل کندن آنقدر برایش سخت بود که نمی خواست برایش تکرار شود. |🍃 🌷🌷 ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
عکس متعلق به آخرین اعزام پسرم بود، موقع اعزام، عکاس ازش خواست تا از ماشین بیاد پایین، تا با من بگیره انگار عکاس هم متوجه .شدنش شده بود... قبل جبهه هم کمتر خونه بود، راستش همیشه بود بگم شب و روز؛ بی راه نگفتم... آره فقط خدا خواست اینجوری بشه... موقع رفتنش بهش گفتم هر جا میخواهی برو، خدا به همرات... من سه تا از بچه هام رو، هم زمان به جبهه های حق علیه باطل فرستادم افتخار میکنم، خدا ان شاءالله این ناقابل من رو قبول کنه، پسرم فدای علی اکبر امام حسین(ع)... چند سالی بود بارون که می بارید، وقتی باد می وزید و صدایی می شنیدم می رفتم دم در همش می ترسیدم بچه ام بیاد و پشت در بمونه، خدا هیچ مادری رو چشم انتظار نذاره... راوی: مادر 🌷 ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماهنگی تکان‌دهنده از دیدار امروز سردار سلیمانی با فرزندان شهدا و بیانات جدید رهبرانقلاب ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
4_134438278865617575.mp3
5.1M
👆👆👆 🎙مداحی زیبا و قدیمی قدمگاه شهیدان است اینجا با صدای ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
💐همـہ بر سرِزباننـدو " تو " در میانِ جانے🍃 🌸🎀ولادت:۱۳۴۱/۹/۲۲تهران🎀🌸 شهادت:۱۳۶۷/۴/۲۲فکه🕊 🌷۱۰ 🕊 🌺🎊🎊🌺 ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
📸 الگوبـرداری از شهـدا 🌸 در نهایت تـواضـع ؛ میـان بـازارچہ ، روی زمیـن زانـو زد و پـاهـای والـدیـنـش را بـوسیـد ... 📌خاطره ای از ... ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
♻️در راه خدا بهترینها رو باید داد  یه مادر شهید می گفت: 🍃بین چهار تا پسرم که شدند، اصغرم چیز دیگری بود. برای من هم کار پسرها را می کرد، هم کار دخترها را وقتی خانه بود، نمی گذاشت دست به سیاه وسفید بزنم. ظرف می شست، غذا می پخت .اگر نان نداشتیم، خودش خمیر می کرد، تنور روشن می کرد. خیلی بود. 🍃🌸وقتی رفت جبهه، همه می پرسیدند: «چطور دلت آمد بفرستیش؟» فقط بهشان می گفتم « آدم چیزی رو که خیلی دوست داره، باید در راه بده» ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
🔴 نماز مدافعان حرم در زیر باران بخاطر مطمئن نبودن از رضایت صاحبخانه... 🔹 زندگی اینها را ببینیم وکمی فکر کنیم دقیقا ما کجاییم وچه میکنیم...؟! ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
❌ در حالی که دشمنان انقلاب اسلامی‌ می‌گفتن ایران جشن ٤٠ سالگی انقلابش ‌رو نمی‌بینه، به برکت خون شهدا داریم انقلاب‌ رو به اروپا صادر می‌کنیم 😎 👈 سخنگوی جلیقه زردهای : از انقلاب ۱۹۷۹ ایران الهام گرفته‌ایم. 🗓 ١٩٧٩ ميلادى، ١٣٥٧ شمسى ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
هنگامی که علی اکبر را داخل قبر گذاشتند...😔 او را به علی اکبر حسین (ع) قسم دادم و گفتم: «پسرم....چشمانت را باز کن تا یک بار دیگر تو را ببینم....😭😔 آن گاه چشمانش را باز کرد...🍃 و این چنین ❤️ آخرین درخواست مادرش را اجابت کرد...✨ و برای ما تصاویری به یادگار گذاشت که بدانیم «شهدا زنده اند»....💫 🌹 ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
1_39321849.mp3
9.33M
دار و ندارم گل زهرا 🌺🌺🌺🌺 طواف کعبه بُوَد همیشه دور سرت فدای چشم تو و فدای گل پسرت یا امام عسگری (ع) یوسف زهرا اباصالح هستی مولا اباصالح عیدی ما را ، عنایتی فرما اباصالح... ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
🌷شهیدان حسین معظمی‌نژاد و علی ابوالفضلی ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313 👇👇👇
یاد یاران
🌷شهیدان حسین معظمی‌نژاد و علی ابوالفضلی ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yad
💠 شفا در جمکران ▫️بچه‌ی‌ مازندران‌ بود. با همان‌ طروات‌ و صفای‌ شالی‌زارهای شمال. در عملیات ‌والفجر مقدماتی‌ زمستان‌ سال‌ 61 در فکه‌ اسیر شده‌ بود. پانزده سال‌ بیش‌تر نداشت‌. گلوله‌ای‌ شکمش‌ را دریده‌ بود. طی‌ سه‌ سالی‌ که‌ اسیر دست‌ نوادگان‌ یزید بود، دکترهای‌ بی‌وجدان‌ بعثی‌، هیچ‌ اقدامی‌ برای‌ خارج‌ کردن‌ گلوله‌ از بدنش‌ انجام‌ نداده‌ بودند. گلوله‌ در شکمش‌ جا خوش‌ کرده‌ بود. پاهایش‌ از کار افتاده‌ و فلج‌ شده‌ بودند. عفونت‌ هم‌ برای‌ خودش‌ پیش‌ می‌رفت‌. سرانجام‌ عراقی‌ها لطف‌ کرده، او را با اسرای‌ خودشان‌ تبادل‌ کردند و تحویل ‌دادند. اوایل‌ سال‌ 64 بود. اولین‌بار او را در بیمارستان‌ شفا ـ خیابان‌ مجاهدین ‌اسلام‌، تهران‌ ـ دیدم‌. داخل‌ اتاقی‌ که‌ پنج‌ اسیر آزاد شده‌ی مجروح‌ دیگر هم ‌بودند. بهانه‌ی‌ حضور من،‌ "حسین‌ معظمی‌نژاد" بود. از بچه‌های‌ باصفای ‌شوشتر که‌ حالا با نخاعی‌ قطع‌ شده،‌ از اسارت‌ برگشته‌ بود. همان‌جا با "علی ‌ابوالفضلی‌" آشنا شدم‌. یک ‌روز پدر و مادرش‌ آمدند برای‌ ملاقات‌. ظاهراً محل‌ را برای‌ ورودش ‌آذین‌ بسته‌ بودند و همه‌ اشتیاق‌ زیارتش‌ را داشتند. آن روز سه‌شنبه‌ باهم ‌رفتیم‌ جمکران‌. ساعت‌ از یک‌ونیم‌ بامداد گذشته‌ بود که‌ راه‌ برگشت‌ را در پیش‌ گرفتیم‌. من‌ و علی،‌ آخر اتوبوس‌ کنار هم‌ نشسته‌ بودیم‌. او روی‌ صندلی ‌چرخ‌دار با پاهای‌ باد کرده‌، من‌ روی‌ صندلی‌ اتوبوس‌. با دلی‌ شکسته‌ می‌نالید. چشمانش‌ را پرده‌ی‌ اشک‌ گرفته‌ بود. از دوستانش‌ می‌گفت‌ که‌ شهید شده‌اند. از این‌که‌ تا ابد باید با بدنی‌ مجروح‌ زندگی‌ کند. از این‌که‌ دیگر نمی‌تواند به‌ جبهه‌ برود؛ و سرانجام‌ حرف‌ آخرش‌ را زد، گفت‌: ـ ببین‌ حمید، بذار راحتت‌ کنم ... من‌ می‌گم‌ خدا من‌ رو دوست‌ نداره‌؛ چون‌ اگه‌ دوستم‌ داشت‌، امشب‌ کُلّی‌ بهش التماس‌ کردم‌ منم‌ ببره‌ پیش‌ خودش‌. من‌ طاقت‌ این‌جا موندن ‌رو ندارم‌، می‌دونی‌؟ نمی‌خوام‌ بمونم‌، مگه‌ زوره‌؟ اگه ‌دوستم‌ داره،‌ باید منم‌ مثل‌ رفیقام‌ ببره‌. مثل‌ همونایی‌ که‌ توی‌ عملیات‌ جلوی‌ خودم‌ شهید شدند‌. نه‌ این‌که‌ بذاره‌ با این‌ همه‌ داغ‌ و درد بمونم‌. من‌ امشب ‌همش‌ از خدا خواستم‌‌ بذاره‌ منم‌ برم‌. اگه‌ من‌ رو برد، باورم‌ می‌شه‌ هنوز دوستم‌ داره‌ ... هیچ‌ جوابی‌ نداشتم‌ بدهم‌. همه‌ی‌ خواسته‌ی علی‌ در جمکران‌ این‌ بود. خواسته‌ی ‌نابه‌جایی‌ هم‌ نبود. کاشکی‌ آن روز نرفته‌ بودم‌ تبلیغات‌ گردان‌. کاشکی‌ نامه‌های‌ من‌ گم‌ شده‌ بودند. اولین‌ نامه‌ را که‌ دیدم‌، سریع‌ آدرس‌ فرستنده‌ را نگاه‌ کردم‌. از بیمارستان‌ شفا بود. از حسین‌ معظمی‌نژاد. خوشحال‌ شدم‌. بلافاصله‌ بازش‌ کردم؛ و کاش ‌باز نمی‌کردم‌. حسین‌ نوشته‌ بود: ـ حمیدجون‌، پنج‌شنبه گذشته‌ قرار بود چندتا از مجروحین‌ از جمله‌ علی ‌ابوالفضلی‌ رو ببرند‌ آلمان‌ برای‌ مداوا. صبح‌زود و موقع‌ اذان‌صبح‌، وقتی‌ پرستار اومد علی‌ رو برای‌ نماز بیدار کنه‌، هرچی‌ صداش‌ کرد، جوابی‌ نشنید. دکترا اومدن‌ بالای‌ سرش‌، ولی‌ علی‌ دیگه‌ شهید شده‌ بود ... بغضم‌ ترکید. گریه‌ام‌ درآمد. سوختم‌. عجب‌ انسان‌هایی‌ یافت‌ می‌شوند. چه‌قدر با خدا ندار بود که‌ به‌ این ‌سرعت‌ بهش ثابت‌ کرد‌‌ دوستش‌ دارد‌. او که‌ چندسال‌ در اسارت‌ دشمن‌ سالم‌ مانده‌ بود، چندروز پس‌ از آزادی‌، دو سه‌ روز پس‌ از آن‌که‌ در جمکران‌ به‌ خدا التماس‌ کرد، شفایش‌ را گرفت‌ و رفت‌. ولی‌ ما، هرچی‌ التماس‌ می‌کنیم‌ ... عجب‌ دل‌ پاکی‌ داشت‌ علی‌ ابوالفضلی‌. لااقل‌ آن ‌همه‌ آذین‌بندی‌ برای‌ خوش‌آمد پیکر مطهرش‌ به‌ خانه، به‌کار آمد. "حسین معظمی‌نژاد" متولد 1346، بهمن 1361 در عملیات والفجر مقدماتی در فکه، بر اثر اصابت گلوله به کمر، مجروح و اسیر شده و تا اوایل سال 64 همچنان در اسارت بود و سرانجام در تبادل اسرای مجروح، به ایران بازگشت. شهید "علی ابوالفضلی" متولد: 15/11/1346 شهادت: سه‌شنبه 25/4/1364 در بیمارستان شفا یحیائیان تهران. مزار: مازندران، محمودآباد، گل‌زار شهدای تکیه ابوالفضلی(حمید داودآبادی) ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
🌹🍃 💠 نماز باحال 🌸 عبدالحسین برونسی🌸 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
1_33129538.mp3
2.32M
در تمام دُنیا عشق دو طرفه امامین انقلاب ! ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313