eitaa logo
یاد یاران
144 دنبال‌کننده
2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
20 فایل
⚘⚘بسم رب الشهدا ⚘⚘آی رفقا,بعدازماچه کرده اید!؟ 🌷جهاد،شهادت،ولایت🌷 ارتباط با ادمین: @mansoore60 ایتا https://eitaa.com/yadeyaran313
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 همه جور آمدنی رفتن دارد، الا ! شهادت تنها آمدنِ است. که شدی، مےمانی... یعنی خدا میدارد تا ابد...🍃 🕊🌷 💚 @yadeyaran313
شـــــ‌هدا طبیــب دݪ هاۍ بیمـارند... هواۍ آݪوده ۍ شـ‌هر دݪ ها را بـ‌ه نفس انداختـ‌ه! طبیـب دݪـــــت ڪ‌ه شـــ‌هدا باشند هواۍِ دݪـت هم آسمانۍ مۍشود... @yadeyaran313
🌷🌷 📝 : ✍ بغض کرده بود. از بس گفته بودند:بچه است، زخمی بشود آه و ناله میکندو عملیات را لو میدهد❌ شاید هم حق داشتند نه اروند با کسی شوخی داشت، نه عراقی ها ♨️ اگر عملیات لو میرفت.... غواص ها( که فقط یک چاقو داشتند ) قتل عام میشدند فرمانده که بغضش را دید و اشتیاقش را، موافقت کرد👌 **** بغض کرده بود . توی گل و لای کنار اروند ، در ساحل فاو دراز کشیده بود 😞 جفت پاهایش زودتر از خودش رفته بودند. یا کوسه برده بود یا .... خمپاره 🔥 دهانش را هم پر گل کرده بود تا عملیات را لو ندهد ... بچه بود...بچه ای بزرگ.... 😭 🌷🌷 @yadeyaran313
📝 🔶گاهی زندگی یک آدم میشود معنی یک آیه...گاهی نگاهش که میکنم محال است لبخند بزند و حال دلم❤️ عوض نشود!خنده اش انگار فرق دارد...!نه با دهان،که از عمق می خندد!با تما وجود و از ته قلبش!از عمق چشمانی که پر از مهربانیست و از ته قلبی که خدا در آن خانه🕋 کرده! 🔷و مگر میشود از عمق چشمانش بخندد و خنده اش خدایی نباشد😍 وقتی همیشه سفارشش این بوده که گاهی یک ♨️نگاه حرام را از انسان سلب میکند! 🔶 انگار آب است روی آتش🔥 دلم!نگاهش که میکنم دلم قرص میشود😌،وجودم آرام میگیرد و قلبم گواهی میدهد به ،به لبخندش که به کارهایم میخندد و به چشمانش که مثل همیشه بدرقه راهم است!نگاهش که میکنم حال دلم خوب میشود!و آنوقت است که حتی در هم به رویش لبخند میزنم☺️! 🔷نگاهش که میکنی انگار جز مهربانی کردن بلد نیست❌...گاهی باورم نمیشود صاحب این لبخند همان کسی است که نامش لرزه😖 به اندام ارتش تا دندان مسلح می انداخت!صاحب این لبخند همان کسی است که برای سه روز در عراق جشن و پایکوبی کردند🙁!همان کسی که اولین لشکر را بنیانگذاری کرد✓! 🔶همان که خط شکن بودو هیچ لشکر و خطی در مقابلش تاب مقاومت نداشت🚫!همان که می گفتند یک دانشگاه !!آری،همان دلاور  همان شیرمرد خط شیر و همان فرمانده جوان جبهه ! 🔷به راستی که او مصداق اشداء علی الکفار است وقتی،فرماندهان می گفتند:نامش که می آمده دعا دعا می کرده اند که مقابل او و لشکرش نباشند😏 چرا که می دانستند می آید و میزند و هیچکس هم جلودارش نیست👊! 🔶و به راستی که است وقتی صدایش میکنند فرمانده قلبها❤️!وقتی شب عملیات در تاریکی شب🌙 رزمندگانش را می بوسد!وقتی غواص هایش🏊 را مثل جانش دوست دارد!وقتی عکس هایش عجین شده و وقتی هنوزم که هنوز است لبخندش دل را می بَرد😍!!! 🔷آری  به راستی که  تفسیر آیه "اشداء علی الکفار رحماء بینهم است"!👌👌 نگاهش که کنی جز لبخند چیزی نمیگوید🚫 اما همین یک لبخند پر از حرف های نگفتنیست! 💥راستی مهم نیست اگر چشمانم خیس اند😢...لبخند میزند وقتی نگاهتان میکنم😊! ...! 🍃🌸 @yadeyaran313
میخواستم از حس و حالم توی شلمچه واستون بگم،عادت کرده بودم وقتی به یادمانی مثل طلائیه یا شلمچه برسم،دم یادمان کفشهامو در بیارم و یه گوشه ای دور از همه خلوت کنم،اون روز هم که به شلمچه رسیدم همین کار رو انجام دادم،یه گوشه ای از یادمان دور از همه روی زمین خاکی نشستم،جایی که کسی عبور هم نمیکرد،توی حال خودم بودم و با شهدا صحبت میکردم یکدفعه عطر عجیبی رو حس کردم،این عطر رو همچنان میشنیدم،حال خوشی به من دست داد،نگاه میکردم که منشا عطر کجاست؟ولی من انقدر از ساختمانی که مزار شهدای گمنام داخلش هستش دور بودم که نمیشد گفت این عطر از دستگاه بخور اونجا باشه،حتی کسی از نزدیکم هم عبور نمیکرد،یه عطر خوشبو بود که تا حالا هم از اون عطر نشنیدم،عطر همچنان بود و من از این عطر لذت میبردم،دیگه باید به اتوبوس برمیگشتم،به خارج از یادمان رسیدم،روبروی ورودی ایستادم و دوباره سلام دادم و سرم رو که بلند کردم سر جام میخکوب شدم،چشمم به بالای سردر ورودی خیره موند که روش نوشته شده بود:شلمچه بوی چادر خاکی حضرت زهرا میدهد.... ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
حتمابخونید.... ؛ . . یک برای فرمانده شهیدش «مهدی باکری» ...در یک لحظه قایق در میان چند انفجار بالا و پایین می‌رود. سر می‌دزدم و "تندرو"، قایق را سالم از میان معرکه می‌گذراند. . . فرمانده گردان امام سجاد لشگر 31 عاشورا بود که سردار شهید مهدی باکری را در شرق دجله و در عملیات بدر در حالی که مجروح بود، در قایق گذاشت. آنچه می خوانید ای از این شهید برای شهید باکری است...  آتش آن است که در خرمن پروانه زدند😔 قایق از میان گلوله‌ها راهی برای خود می‌یابد و پیش می‌رود. سکان در دست " " است. پیکر زخمی آقا مهدی را در گوشه‌ای از قایق خوابانده‌اند. خون از پیشانیش می‌جوشد و سرازیر می‌شود😔. شعاعی از نور کمرنگ غروب آفتاب اسفندماه جلوه دیگری به داده است. هستم ولی همه فکرم پیش است. بعید می‌دانم مرغ از قفس پریده باکری دوباره به حصار قفس برگردد.😔 لبهایش مترنم است. با اینکه در زیر آن آتش شدید فرصتی برای شنیدن نیست ولی به لبهایش چشم می‌دوزم. . . - الله و الله... الحمدلله، الله و الله... الحمدلله . . در یک لحظه در میان چند انفجار بالا و پایین می‌رود. سر می‌دزدم و "تندرو"، قایق را سالم از میان معرکه می‌گذراند. ناگهان نگاهم روی ثابت می‌ماند. عراقی‌ها به روی سیل‌بند آمده‌اند و بسوی قایق روی آب می‌کنند. هنوز چشم از سیل‌بند بر نداشته‌ام که آرپی‌جی زنها دوباره شلیک می‌کنند و قایق را هاله‌ای از آتش در میان می‌گیرد... . . روی دجله غوطه‌ورم. موج انفجار آرپی‌جی بداخل آب پرتابم کرده است. دست و پا می‌زنم و خود را روی آب نگه می‌دارم. لاشه قایق در فاصله‌ای دور در میان شعله‌های آتش می‌سوزد... .(شهید محمد قنبرلو . . تکیه کلامش این بودکه بعدازمهدی زنده ماندن ارزش نداردوبایدشهیدشدوپیش عزیزرفت⚘ . . در نامه اش گفته:چطور ممکن است انسان و سوختن ها باشد و خود گوشه ای بنشیند و در پی و زندگی و رفاه باشد » . ... ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊~°•~°•🍃🌹🍃 باباحسین نگاه کن... زهرای تو هم چادر سرش گذاشته است... باباحسین خبرداری که انگار چشم های تو، توی صورت من جامانده است... 😔 دخترک سالروز شهادت : ۹۲.۰۳.۱۴ سروش https://sapp.ir/yadeyaran313 ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313
📝 💢 دیشب حال خوشی نداشتم😞 گذرم افتاد به ♦️از خیابان شهدا؛ آرام آرام در حال گذر بودم. خیابان هر قدمش کوچه ایی داشت 🌾 اولین کوچه، به نام محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین، نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام اخلاص بود! چه کردی⁉️⁉️ جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم😔 🌾 دومین کوچه شهید پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار مادر همین جا بود... عبدالحسین آمد👤 صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت حدود خدا... چه کردی⁉️ جوابی نداشتم و از شرم از کوچه گذشتم😔 🌾 به سومین کوچه رسیدم! شهید به صدایی ملایم اما محکم مرا خواند! گفت: قرآن و نهج البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد⁉️ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد سر به گریبان؛ گذشتم. 🌾 چهارمین کوچه! شهید آقا حمید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها ! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم مطالعه کردی⁉️ برای بصیرت خودت چه کردی!؟ برای دفاع از ⁉️ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم💕 و حرفی برای گفتن نداشتم. 🌾 پنجمین کوچه و شهید صدای نجوا و مناجات شهید می آمد! صدای اشک و ناله😭 در درگاه پروردگار حضورم را متوجه اش نکردم🚫 شرمنده شدم، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم😔 🌾 ششمین کوچه و شهید هیبت خاصی داشت. مشغول تدریس بود! مبارزه با هوای نفس، نگهبانی دل💝 کم آوردم...گذشتم... 🌾 هفتمین کوچه انگار کانال بود! بله شهید انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در دنیا خطر لغزش و غفلت تهدیدشان میکرد! ایثارش را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم😔 🌾 هشتمین کوچه؛ رسیدم به انگار شهید پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوستداران شهدا را تفحص میکردند! آنها که اهل عمل به وصیت شهدا📜 بودند شهید محمودوند پرونده شان را به می سپرد! برای ارسال نزد ارباب 🌾 پرونده های باقیمانده روی زمین🗞 دیدم وساطت میکردند، برایشان اسم من هم بود!😭 وساطت فایده نداشت❌ ⇜از حرف ⇜تا عمل! فاصله زیاد بود. دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم...خودم دیدم که با حالم چه کردم!😭😭 تمام شد...تمام⛔️ از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدانمی توان گذشت❌ 🌹🍃🌹🍃 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313 ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313