eitaa logo
یاران وفادار
161 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
6 فایل
این کانال در راستای گفتمان انقلاب اسلامی ، همدلی و وحدت هم محلی ها و هموطنان گام بر می دارد
مشاهده در ایتا
دانلود
📒 رهبر انقلاب: ما عزاداریم اما برنامه دیدار با نخبگان را به بعد موکول نکردیم چون جهت‌گیری گرایش به نخبگی نباید عقب بیفتد/ در آینده نزدیک درباره مسائل لبنان و شهیدنصرالله صحبت خواهم کرد ✏️ رهبر انقلاب صبح امروز در دیدار نخبگان و استعدادهای برتر علمی: ✏️ ما در این روزها عزاداریم؛ به خصوص بنده به جد عزادار هستم. حادثه‌ای که اتفاق افتاد، حادثه کوچکی نیست؛ فقدان آقای سیدحسن نصرالله حادثه کمی نیست و جداً ما را عزادار کرده است‌. ✏️ با اینکه این فضا، فضای عزای عمومیست در کشور و به معنای واقعی کلمه عزاست، این دیدار را به بعد موکول نکردم. این دیدار از قبل برنامه‌ریزی شده بود می‌شد هفته بعد مثلاً انجام بگیرد. فکر کردم که این موضوع نباید عقب بیفتد‌. این جهت‌گیری، جهت‌گیری گرایش به نخبگی و نخبگانی نباید عقب بیفتد. جلسه را تشکیل دادیم. این تشکیل جلسه یک پیامی برای ما دارد و پیامش این است که ما گرچه در عزا هستیم اما عزای ما به معنی ماتم گرفتن و افسرده شدن و یک گوشه نشستن نیست. عزای ما جنسش از جنس عزای سیدالشهدا علیه‌السلام است. زنده و زنده کننده است. عزاداریم اما این عزا ما را به حرکت و پیشرفت و شوق بیشتر به کار وادار می‌کند. من می‌خواهم این پیام را در دل و جان خودمان به معنای واقعی کلمه نفوذ بدهیم. احساس کنیم عزاداری ما هم باید ما را به پیش ببرد. ✏️ من البته در زمینه مسائل لبنان و آنچه که مربوط به این شهید بزرگ و عزیز هست عرایضی دارم که در آینده نزدیک انشالله آنها را خواهم گفت. ۱۴۰۳/۷/۱۱ 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
هلاکت ۱۴ نظامیِ صهیونیست در مرز لبنان 🔹رسانه‌های صهیونیستی با اذعان به درگیریِ امروز نظامیان صهیونیست با رزمندگان حزب‌الله در جنوب لبنان، به کشته‌شدن دست‌کم ۱۴ نظامی و مجروح‌شدن چند نظامیِ دیگر اعتراف کردند. @Farsna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم لورفته از جلسه «نتانیاهو» با کابینه محبوب پورابراهیم 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺️بانوی خبرنگار از رئیس جمهور در حین پرواز به قطر می‌پرسد پس از موشکباران دیشب علیه رژیم صهیونیستی آیا پرواز خطرناک نیست و بهتر نیست سفر را لغو کنید؟! دکتر پزشکیان در پاسخ می‌گوید مرگ با شهادت بهتر از مرگ در بستر است و ادامه می‌دهد گر مرد رهی میان خون باید رفت؛ از پای فتاده سرنگون باید رفت و.....!‌ 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🚫قدیروف رهبر چچن روسیه: ۳ سال است که روسیه را از ناتو میترسانند ، امشب ایران تمامی ناتو و قدرت های اروپا و آمریکا و اسرائیل را یکجا شکست داد ورق جنگ در خاورمیانه برگشت . رسول عزیزی نژاد 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
از محافظش پرسید : چقدر سـید حسن رو قبول داری ؟ گفته بود : اونقدری که حاضـرم سرم رو واسه‌ش بدم ! مجری ادامـه داد : آقای خامنـه‌ای رو چقدر قبول داری ؟ جواب داد : اونقدری که حاضـرم سر سیدحسـن رو واسه‌ش ببرم :) شهید نصـرالله بعد از شنیدن مصاحبه بهش گفته بود : ممنون از جوابت، روسفـیدم کردی . علی ملکی 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیانیه‌ی دیشب سپاه چندتا نکته داره؛ اولا میگه ما خیلی خویشتن‌داری کردیم نظام اینقدر خویشتن‌داری کرد که انقلابی و غیرانقلابی می‌گفتن پس چرا پاسخ نمی‌دین ثانیا میگه امشبم که زدیم، چند هدف نظامی رو زدیم، تاسیسات شمارو نزدیم، مردم شمارو نزدیم، مثل شما دیوانه‌وار نزدیم ثالثا میگه اگه زدیم هدفمون این بود که شما رو متوقف کنیم و این هشدار رو بدیم که اگر بخوایم توانایی زدنتون رو داریم، اون سامانه‌های دفاعی‌تون رو هم سوراخ سوراخ می‌کنیم. به هیچ دردتون هم نمی‌خوره خب پاسخ دیشب ایران باز مهر تاییدی بر سیاست قبلی ایران هست. ایران کنترل شده و محدود جواب داد چون می‌خواد جنگ نهایی رو به تعویق بندازه، چون گذشت زمان به نفع ما و به ضرر دشمنه چون اگر می‌خوایم جنگ نهایی کمترین تلفات رو داشته باشه، باید خودمون در نهایت قوت و دشمن در نهایت ضعف باشه. چون هدف جمهوری اسلامی و جبهه‌ی مقاومت،‌ حال اومدن جیگرامون نیست، هدف ما نابودی این غده‌ی سرطانیه به این دو نکته هم دقت کنیم؛ پاسخ ایران از نظر ما کنترل شده و محدوده ولی از نظر دنیا اینجور نیست، رژیم صهیونسیتی نماینده و پایگاه نظامی غرب در این منطقه است و حمله‌‌ی رسمیِ موشکی به سرزمین‌های اشغالی، یعنی حمله‌ی رسمی به بزرگ‌ترین پایگاه نظامی غرب و اینکه اسراییل اگه عملیاتی در ایران انجام بده، جرئت نمی‌کنه بگه من بودم، ولی ایران رسما می‌زنه و میگه من بودم اگر بخوایم سیاست ایران در مقابل اسراییل رو توی دو کلمه بگیم، باید همونی رو بگیم که سیدحسن گفت؛ یواش یواش، شُوِی شُوِی
🔴آیا اسراییل جواب میدهد؟ 🔺بعضیها میگویند: «اسراییل گفته که جواب خواهد داد» ➕نکته اول: اسراییل خیلی چیزها گفته و خواهد گفت ولی فاصله زیادی بین حرف تا عمل وجود دارد. در فروردین امسال هم وقتی عملیات وعده صادق (۱) را انجام دادیم اسراییل گفت: «پاسخ میدهیم» ولی عملیاتشان بسیار ضعیف بود تا جایی که مردم ایران چیزی احساس نکردند و شهید امیرعبداللهیان هم گفت: «کوادکوپتر در اصفهان به پرواز در آوردند که ساقط شد و آنقدر ناچیز بود که به حساب نمی‌آید و ارزش پاسخ ندارد» درباره همین عملیات، وزیر امنیت داخلی اسراییل در توییتر نوشت: «(پاسخ ما) مزخرف بود»😂 این بار هم اگر جرأت پاسخ پیدا کنند یا عملیاتشان ناچیز خواهد بود که پاسخ ندهیم یا اینکه با پاسخ کوبنده ی ما مواجه خواهند شد. ➕نکته دوم: عملیات وعده صادق(۱) در فروردین ۱۴۰۳ با حدود ۳۰۰ موشک و پهپاد انجام شد که ۹۰ درصد آنها صرفا برای مشغول کردن سامانه های پدافندی بود تا فقط ۱۰ درصد یعنی ۳۰ موشک بالستیک به اهداف نظامی اصابت کند و همین هم شد. اما عملیات وعده صادق (۲) با ۲۰۰ موشک انجام شد که ۹۰ درصد از آنها یعنی حدود ۱۸۰ مورد به اهدافشان رسیدند و فقط ۱۰ درصد با پدافند امریکا، اسراییل و اردن، ساقط شدند. اگر اسراییل غلط اضافی کند، عملیات وعده صادق (۳) کوبنده تر خواهد بود. ➕نکته سوم: ایران در دو عملیات موشکی خود در فروردین و مهر، دقت زیادی به کار برد تا مردم عادی در اراضی اشغالی آسیب نبینند و فقط مراکز نظامی و امنیتی مورد هجوم قرار گیرند. البته مردم اسراییل از نظر ما غاصب و اشغالگر و نظامی هستند ولی با این حال سعی کردیم مکانهای غیرنظامی را مورد اصابت قرار ندهیم تا اگر رژیم خواست حماقت کند و پاسخ بدهد فقط مراکز نظامی ما را هدف قرار دهد و به مردم عادی، آسیب نزند. شهید سید حسن نصرالله هم طی بیش از سه دهه نبرد با رژیم کودک کش دقیقا همین سیاست را اجرا می‌کرد.
جزییاتی از نحوه شهادت سید حسن نصرالله: احتمال استفاده اسرائیل از گاز سیانور سردار عبدالفتاح اهوازیان فرمانده با سابقه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و از فرماندهان قرارگاه سری نصرت: 🔹 تا به حال در هیچ کجای دنیا سابقه نداشته است که در یک نقطه، نزدیک ۸۵ تن بمب سنگرشکن و ضد استحکامات تخلیه شود و ۶ بلوک ساختمانی شش‌طبقه را با خاک یکسان کند و موج انفجار تا ده‌ها متر به زیر زمین برود. 🔹 احتمال می‌رود که هم‌زمان با موج انفجار، از مواد شیمیایی نیز استفاده شده و گازهای سمی هم به فرماندهان حزب‌الله آسیب زده است. گفته می‌شود که گاز سیانور نیز همراه این بمب‌های سنگرشکن بوده است. 🔹 آنچه در حال حاضر مطمئن هستیم، این است که پیکر شهید نصرالله ترکش نخورده، ولی انگشتر ایشان بر اثر شدت موج انفجار، ترکیده است. محل حضور سید حسن نصرالله و همراهانش چند طبقه زیر زمین بوده و تاسیسات زیرزمینی آسیب زیادی ندیده است، ولی اساسا موج انفجار باعث می‌شود که مویرگ‌ها از درون بترکد، بنابراین حتما موج انفجار شدیدی بوده است که می‌توانیم نشانه آن را در ترکیدن انگشتر ببینیم، ولی بعید نیست که دشمن از مواد شیمیایی نیز استفاده کرده باشد. 🔹 احتمال دارد این که تشییع پیکر سید حسن نصرالله و همراهان ایشان به تاخیر افتاده است، به خاطر بررسی‌هایی باشد که روی پیکر شهدا در حال انجام است، البته قطعا می‌دانیم که ترکش یا آسیب جسمی بیرونی به پیکر شهید نصرالله وارد نشده است. /دیده‌بان ایران نوری لطفی
پنجشنبه🌸 ۱۲ مهر ۱۴۰۳ ه.ش _ ۲۹ ربیع الاول ۱۴۴۶ قمری سوره مبارکه الأحزاب آیه ۲۳ مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا﴿۲۳﴾ در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
✨ زنــان و الگوی آنان 🔻هــرگز این دو زن یکی نیستند ... ➖زنی کە رهبر و الگویش همسران رسول خدا ـ صلی الله علیه و سلم ـ و همسران صحابە کــرام ـ رضی اللە عنهم ـ باشد. ✖️و زنی کە پیشگام و الگویش، هنرمندان و خوانندگان باشد. ➖زنی کە خود را با لباس شرعی بپوشاند. ✖️و زنی کە لباسش برای زینت و فتنە باشد. ➖زنی کە بخاطر اوضاع مسلمانان گریه کند. ✖️و زنی کە بخاطر از دست دادن یک قسمت یا موضوع یک فیلم و سریال گریە کند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برادر عزیزی نژاد از شهرستان تالش 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسم شهدا را آورد اما وقتی به اسم برادرش رسید بغضش ترکید یادمان نمی رود گفته بود پیکر مطهرش را تو به خاک بسپاری دمت گرم بابت زحماتی که در ساخت شهرهای موشکی کشیدی اگر نبودی بچه حزب اللهی در پاسخ به اینکه آیا کارآمد است و خدمتی به میهن کرده لال می ماند، دمت گرم با شرف بهت افتخار میکنیم دکتر خلبان برادر سید تقی جلالی از صومعه سرا 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ جنوب لبنان ... زمانی که صهیونیست‌ها عمودی می‌آیند و افقی بازمی‌گردند. کار بزرگ حزب الله در سایه عملیات فوق العاده دیشب قرار گرفت عجب ضربه ای زدن به اسرائیل ـــ ـ ـ ـــ ـ ۞ برادر نوری لطفی از صومعه سرا 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسکات ریتر تحلیلگر امنیتی و افسر سابق اطلاعات ارتش آمریکا در برنامه ازه خود به بررسی و تحلیل حمله موشکی ایران به سرزمین‌های اشغالی پرداخته است... برادر علی میرچناری از البرز 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
📨 :خب احمق‌ها پاشید برید یه طویله دیگه عین آدم زندگی کنید!این چه زندگی سگیه برا خودتون درست کردین یه مشت مردم بی‌گناهم آواره کردین! 🗣: محبوب پورابراهیم از رودسر 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
این نماز جمعه پیوستِ رسانه ای و روانی عملیات وعده صادق است. شیاطین می‌گفتند: رهبر را به مکان امن برده اند! هر ملتی با رهبران شجاع خود احساس عزت و آرامش خواهد داشت. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
یاران وفادار
به بهانه اربعین - به قلم برادر سهراب حسبن زاده قسمت  بیست و سوم دیدن خورشیدنجف برایم خیلی جاذب و گ
به بهانه اربعین - به قلم برادر سهراب حسبن زاده قسمت  بیست و چهارم راه امیرالمؤمنین راه عزت من در طول مسیر ، زندگی او را همچون تصویری نمایان بر ذهن خود می گذراندم ‌ چه دوران های سختی ، چه رنجهای جان کاهی که بر او عارض شد . از دشمنان دیرین پیامبر، از دوستان نااهل و نابخرد و خودخواه و جاه طلب گرفته تا همه آن کسانی که بدنبال احیاء قوم و قبیله و عشیره خود بودند چه جفاها و ظلم ها و طعنه ها که بر او روا نداشتند. او همچون جبل راسخ در کنار پیامبر ایستاد . هیچ حزن و اندوهی بر خود راه نداد تا اینکه مقرب درگاه حق شد و بحق جانشین پیامبر. هر کسیکه می خواهد عزت یابد باید راه او ، روش او و سیره او را که سیره پیامبر خدا ست را انتخاب و بپیماید. همه ی عزت از آن خدا و رسول و مؤمنین( علی علیه السلام ) است این آیه در شآن امیرالمومنین علی علیه السلام نازل شده است اگر بخواهیم در مظلومیت علی علیه السلام سخن برانبم شاید قلم قاصر و بضاعت اینجانب نارساست و نمی تواند حق مطلب را ادا کند . وارد محوطه بارگاه ملکوتی آن امام جانها شدیم . مقداری گشت زدیم ‌ بدنبال وضو گرفتن و اقامه نماز صبح بودیم و ادای دین نمودیم ‌ . مردم فوج فوج در اطراف حرم در حرکت بودند. چقدر دلنشین و زیبا بود . با همه ی خستگی هایی که داشتیم دیگر به فکر خود نبودیم ‌ تصمیم گرفتیم کم کم راه را برای شروع پیاده روی اربعین که از عمود ۱ شروع می شد آغاز نماییم ‌ با مشورت به این نتیجه رسیدیم که حرکت کنیم ‌ تا رسیدن به ماشین ها دو سه کیلومتری فاصله بود. با کوله هایی که به دوش داشتیم روان شدیم ‌ البته آقای زمانپور به علت آزردگی زانویش که قبلا آسیب دیده بود پیاده روی برایش مشکل بودولی به عشق و محبت اهل بیت و بخصوص امام علی علیه السلام و بالاخص پیاده روی نجف به کربلا تا حدی مصمم برای انجام پیاده روی بود . پس از طی مسافتی تصمیم بر آن شد تا رسیدن به عمود ۱ با ماشین برویم . یک موتور سه چرخه پیدا کردیم و ۴ دینار قرار گذاشتیم بدهیم . البته دو مسافر دیگر هم هم پیدا شدند و راننده شروع به حرکت کرد . من با دقت به اطراف نگاه می کردم. آقای زمانپور در مسیر فیلمبرداری می نمود ‌ . بعد از گذشت حدود نیم ساعت به عمود ۱ رسیدیم . از سه چرخه پیاده شدیم ‌ ادامه دارد👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مسیر رسیدن به عمود ۱ ۳۱ مرداد ۱۴۰۳ ساعت حدود ۶ صبح
یاران وفادار
به بهانه اربعین - به قلم برادر سهراب حسبن زاده قسمت  بیست و چهارم راه امیرالمؤمنین راه عزت من در
به بهانه اربعین - به قلم برادر سهراب حسبن زاده قسمت  بیست و پنجم جاده نجف جاده عشق و معرفت این آغاز راهی بود که مسافتی دور را طی کرده بودیم تا به آنجا برسیم و از آنجا به سوی کربلا شهر عاشقان بی منت قدم بنهبم در مسیر نجف به عمود ۱ خیلی از مردم با پای پیاده در حرکت بودتد . دیگر عنوان و پست و مقام کوچ کرده بود. هیچکس عنوان خود را یدک نمی کشید ‌ همه یکی شده بودند . با گام های استوار و ایمانی راسخ و قلبی مطمئن پیش می تاختند و تا به دنیای مادی حاکم بر غرب و شرق پیام بفرستتد که راه نجات در این مسیر است ‌ .و همه مکاتب بشری اعم از شرقی و غربی باید به زباله دانی تاریخ سپرده شوند و یا در کتاب های تاریخی ، خاطره ای از آنها بیان شود. تا بشر آینده از سرنوشت نا میمون و نا موزونی که بر اثر حاکمیت ایده های شرک آلود بر آنها روا داشته اند آگاهی پیدا کنند و عبرت بگیرند و راه را بشناسند و به بیراهه نروند. ما هم مثل همه مردمانی که با گامهای استوار به پیش می تاختند حرکت می کردبم . گاهی چیزی می خوردیم تا گرسنگی بر ما غالب نشود و توان حرکت داشته باشیم ‌ هوا کم کم داشت گرم می شد . تو گویی که آفتاب ما را تعقیب می کند و تا بالای سر ما چند متری فاصله ندارد. ‌ دو سه ساعتی راه رفتیم . شدت فشار درد پای آقای زمانپور امان را از او گرفته بود ولی با همه سختی ها مصمم به ادامه راه بود . در مسیری که حرکت می کردیم . گاهی با هم سخن می گفتیم و از شکوه و عظمت ملت اسلام از کشورهای گوناگون با ایده ها و مذاهب مختلف مات و مبهوت بودیم . در راه در یکی از موکب ها اتراق نمودیم و من در اولین فرصت حمام کردم زیرا به علت طولاتی بودن مسیر از صومعه سرا تا نجف حالی بر ما نمانده بود . عرق کرده بودیم و لازم بود با استحمام از وضعیت موجود رهایی پیدا کنیم. تا بتوانیم ادامه مسیر بدهیم ‌ . دوستانمان مقداری خوابیدند . من خوابم نبرد . از سر کنجکاوی به بیرون از موکب می رفتم و به تماشای زیبایی هایی که مردم با پای پیاده آفریده بودند مشغول می شدم . همیشه غبطه می خورم به حال آنها . چه زیبایی دیدنی بود نمایشی که مردم به پا کرده بودند زنانی را می دیدم که کودکان کوچکشان را به بغل و یا روی چرخ گذاشته بودتد و با ایمانی قوی و راسخ به پیش می تاختند . پیرمردان و پیرزنانی را مشاهده می کردم که نای راه رفتن نداشته اما با اراده ای پولادین و عزمی راسخ با گام‌های استوار قدم به قدم به پیش می رفتند ‌ بعضی هم با عصا راه می رفتند بعضی در ویلچر توسط همراهان به جلو حرکت داده می شدند مردم با هم سخن می گفتند یا سکوت می کردند و یا به ذکر و یاد خدا دلهای آنها آرام می گرفت ‌ که یاد خدا آرام بخش دلهاست . ‌ نزدیک ظهر شد اذان گفته شد نماز خواندیم ادامه دارد
2_144231738340448826.mp3
12.31M
کار اسرائیل را امسال تمام می کنیم
یاران وفادار
#دست_تقدیر ۱۵ #قسمت_پانزدهم 🎬: رقیه همراه آن مرد عراقی از بین سنگ قبرها می گذشت، کمی جلوتر متوجه را
۱۶ 🎬: ماشین هن هن کنان کوچه پس کوچه های خاکی شهر نجف را پشت سر می گذاشت، رقیه که روی آن را نداشت مزاحم این پیرزن و پسرش شود، با صدای آهسته ای گفت: ما باید به ایران برویم، نمی خواهیم مزاحم کسی شویم، البته فی الحال هیچ چیز نداریم و تمام دارو ندارمان نزد یک آشنایی هست که تماس گرفتن با او حکم بر باد رفتن زندگیمان را دارد.. پیرزن اجازه نداد حرف رقیه تمام شود و با لحنی طلبکارانه گفت: چه می گویی؟ مزاحم چیست؟! انگار ملتفت نشدی چه شد؟! تو قاصد امام غریبم هستی و از الان تا زمانی که در عراق حضور داری میهمان خانه ننه مرضیه خواهی بود و هر وقت هم موقعیت رفتن به ایران فراهم بود با هم میرویم و با زدن این حرف رویش را به طرف عباس که گویی در فکر فرو رفته بود کرد و گفت: مگر نه عباس؟! عباس، هاج و واج او را نگاه کرد و گفت: آره...هر چی که شما بگویید و کمی جلوتر، کنار خانه ای قدیمی توقف کرد، محیا که هنوز از بازی روزگار بهت زده بود با اشاره رقیه در عقب را باز کرد و پیاده شد. با تعارف ننه مرضیه، یکی یکی وارد خانه شدند. خانه ای تمیز و دلباز با حیاطی بزرگ و سیمانی که در وسط آن باغچه ای به چشم می خورد که دور تا دور باغچه درختان سربه فلک کشیدهٔ نخل که دانه های خرمای زرد رنگ رویش انگار به آدم چشمک میزد، خودنمایی می کردند و در وسط درختان هم کُردهایی از سبزی های خوردن به چشم می خورد. فضای خانه آنطور بود که بیصدا روح میهمانان را نوازش می کرد و ناخوداگاه لبخند به لب آنها آورد. ننه مرضیه که گویی یکی از عزیزانش به میهمانی آمده است دست رقیه را گرفت و به سمت در آهنی آبی رنگی که قفل بود کشید و گفت: بیا این کلبهٔ درویشی را از خودت بدان و سپس عصایش را به دیوار آجری رنگ رفته، تکیه داد و با کلیدی که بر دسته کلید گردنش آویزان کرده بود قفل در را باز کرد. پیش رویش راهروی کوچکی بود که گلیم لاکی رنگ کوچکی فرش شده بود،سمت چپ ابتدای راهرو دری زرد رنگ به چشم می خورد که قفل روی آن نشان میداد اتاقی مخصوص است و چند قدم جلوتر به سالنی که با قالی های قدیمی نخ نما فرش شده بود میرسید و انتهای سالن به دری می خورد که حتما آشپزخانه بود، دیوارهای خانه سفید بود که رنگ زردی که برآن نشسته بود خبر از گچ قدیمی اش میداد. ننه مرضیه اشاره ای به هال کرد و گفت: هر چه دارم و ندارم در اختیار شما و بعد به طرف در زرد رنگ برگشت و دوباره کلیدی را از دسته کلید گردنش جدا کرد و قفل در را باز کرد و گفت: این اتاق مخصوص میهمانان مولایم علی ست، هر سال سعادت دارم به حرم مولا علی بروم و با سماجت برای این اتاق مسافر جور کنم و بعد اشک گوشه چشمش را گرفت و ادامه داد: به این امید که مولایم علی در بهشت اعلی اتاقی در کنار اقامتگاهش به من عنایت فرماید. رقیه و محیا از اینهمه عشق این پیرزن به مولا علی اشک به چشم آوردند و در این هنگام، عباس که گویی روی آن را نداشت وارد خانه شود از روی حیاط صدا زد: مادر! من میروم اطلاعاتی کسب کنم و ببینم چگونه میشود رهسپار ایران شد... ننه مرضیه که انگار بهترین خبر عمرش را داده باشند جلوی در آمد دستانش را رو به اسمان بلند کرد و همانطور که صدایش از شوق می لرزید گفت: خدا عاقبتت را به خیر کند، خدا تو را در پناه خود نگهدارد و به تمام آرزوهایت برساند که مرا به آرزویم می رسانی و بعد بغض گلویش شکست و با صدای بلند تر ادامه داد: خدایا صد هزار مرتبه شکرت...امروز من چه کرده ام که اینهمه بنده نوازی می کنی؟! و بعد دست محیا را در دست گرفت و گفت: چقدر وجود شما با خیر و برکت است...برویم داخل که ننه مرضیه باید به میهمانانش سور دهد، برویم... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🇮🇷
یاران وفادار
#دست_تقدیر ۱۶ #قسمت_شانزدهم🎬: ماشین هن هن کنان کوچه پس کوچه های خاکی شهر نجف را پشت سر می گذاشت، رق
۱۷ 🎬: نیمه های شب بود و هنوز خبری از آمدن عباس نبود، ننه مرضیه مانند مرغ سرکنده دور تا دور هال می چرخید و گاهی خسته از راه رفتن می شد، خود را به آشپزخانه ای محقر با دیوارهای سیاه سیمانی می رساند و با پاک کردن خرماهایی که قرار بود روز بعد، از آنها حلوا درست کند و در بازار بفروشند خودش را سرگرم می کرد. رقیه پا به پای ننه مرضیه میرفت و میامد، او می نشست،رقیه هم می نشست، او بر می خواست رقیه هم بر می خواست. محیا هم گوشه اتاقی که مختص میهمانان خانه، یا بهتر بگویم میهمانان شاه نجف بود، در خود چمپاتمه زده بود و زیر لب ذکر می گفت و انگار عذاب وجدانی بر وجودش سایه افکنده بود و در همین حین مادرش داخل اتاق شد و گفت: ننه مرضیه خیلی نگران هست، من هم دست کمی از او ندارم، معلوم نیست چه بر سر پسر این پیرزن امده محیا همانطور که به گلهای پشتی لاکی رنگ کنار دیوار که همرنگ قالی های اتاق بود، خیره بود آرام لب زد: اگر بلایی سر پسر ننه مرضیه آمده باشد من خودم را نمی بخشم، حس ششمم می گوید هر اتفاقی برایش افتاده، مربوط به ماست‌. رقیه آه کوتاهی کشید و گفت: حالا اینجا تنها نشین،بیا بریم کنار پیرزن، خاطراتی از مشهد براش بگیم بلکه دردش یادش بره و کمی آرام بگیرد محیا بدون زدن حرفی از جا بلند شد، برق اتاق را خاموش کرد و می خواستند از اتاق بیرون بیایند که در خانه را با شدت زدند. صدای در انگار سنگی بود که شیشهٔ دل این دو غریب آواره را شکست. ننه مرضیه همانطور که با صدای بلند فریاد میزد گفت: کیستی آمدم، آرام تر آمدم. رقیه و محیا خودشان را به پنجره کوچک اتاق که به حیاط باز می شد رساندند، ننه مرضیه در را باز کرد و ناگهان عباس درحالیکه تلوتلو می خورد با سرو رویی خونین داخل شد و با صدای بلند فریاد میزد، نزنید نامسلمان ها، من اینجا تنهایم، فقط مادر پیرم اینجاست، زن و بچه ام چند سال پیش به بیماری سخت گرفتار شدند و از دنیا رفتند. رقیه آنچه را که می بایست بفهمد، فهمید فوری وارد هال شد کفش های خودش و محیا را که در قفسه گچی داخل راهرو گذاشته بود برداشت و با شتاب چادر هایشان هم برداشت و دوباره داخل اتاق شد، در را بست و به محیا گفت که پشت کپهٔ رختخواب ها که گوشه اتاق و داخل طاق پهنی که روی دیوار در آورده بودند برود و هر دو پشت رختخواب ها در خود مچاله شدند. حیاط بزرگ خانه و فاصله آن تا ساختمان، باعث شد که در کمترین زمان و با سرعت، رقیه و محیا پنهان شوند. صدای پیرزن که آه و ناله و نفرین می کرد به همراه قدم های شتابان چند مرد که به گوششان می رسید، به آنها نزدیک می شد... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🇮🇷
یاران وفادار
#دست_تقدیر ۱۷ #قسمت_هفدهم🎬: نیمه های شب بود و هنوز خبری از آمدن عباس نبود، ننه مرضیه مانند مرغ سرکن
۱۸ 🎬: جلوی در ساختمان رسیدند، یکی از مردانی که لباس نیروهای بعثی را به تن داشت، عباس را به جلو هل داد و عباس همانطور که سعی می کرد تعادلش را حفظ کند به داخل ساختمان پرتاب شد، صدای ننه مرضیه که روی حیاط داد و قال می کرد به گوش میرسید. پشت سر عباس، مرد بعثی با پوتین های پر از خاک و گل وارد خانه شد و در پی اش راننده ابو معروف وارد شد، ان دو مرد بی توجه به اتاقی که درش از داخل راهرو باز میشد به سمت هال رفتند و اندکی بعد صدای بهم ریختن ظرفها از آشپزخانه می آمد، گویی فکر می کردند افرادی که به دنبالشان هستند، می توانند داخل قابلمه یا کمد ظرفها، پنهان شوند، آنها خود را به پستویی که درست پشت آشپزخانه بود رساندند و آنجا هم زیر و رو کردند اما دست از پا درازتر دوباره به هال برگشتند، در این فاصله ننه مرضیه خودش را به هال رسانده بود و همانطور که دندان بهم می سایید و زیر لب بد و بیراه به آن دو مرد میگفت که با کفش وارد خانه اش شدند، با نگاهش دنبال میهمانانش بود و حدس میزد داخل میهمانخانه مرتضی علی پنهان شده باشند. مرد بعثی که تیرش به سنگ خورده بود، جلوی ننه مرضیه ایستاد و همانطور که با اسلحهٔ کمری اش روی سینهٔ پیرزن می کوبید گفت: ببینم تو و پسرت قصد سفر داشتین؟! ننه مرضیه نگاهی به عباس که با صورت غرق خون به او چشم دوخته بود کرد و گفت: آری قصد سفر داشتیم، آیا این کشور آنقدر بی در و پیکر شده و رئیستان آنقدر بخیل است که نمی تواند ببیند پیرزنی با پسرش به مسافرت میروند؟! مرد که جواب ننه مرضیه انگار او را آرام کرده بود گفت: به کجا می خواستید بروید و چرا؟! ننه مرضیه با صدایی بغض دار گفت: قصد زیارت امام رضای غریب را داشتیم، سالهاست که نذر کرده ام به پابوس امام هشتم بروم، اما فرصتش فراهم نشد، الان احساس می کردم پایان عمرم هست پس به پسرم عباس اصرار کردم هر طور شده شرایط رفتن را فراهم کند تا نذرم ادا شود و من آرزو به دل از دنیا نروم و بعد سرش را پایین انداخت و با لحن آرامی ادامه داد: به او گفتم اگر مرا به خراسان نبرد، نفرینش می کنم، عاقش میکنم و بعد سرش را بالا آورد و خیره در چشمان سرباز بعثی شد و گفت: نکنه رفتن به زیارت هم جرم شده؟! مرد بعثی نگاهی به راننده ابو معروف کرد، با قدم های شمرده به او نزدیک شد و چیزی در گوشش گفت و بی آنکه حرف دیگری بزنند به سمت در هال راه افتادند. مرد بعثی در آستانه در ایستاده بود که یکباره چشم راننده به در اتاق افتاد و همانطور که به در اشاره می کرد گفت: اینجا، اینجا را نگشتید قربان! بعثی سرش را برگرداند. ننه مرضیه هراسان خودش را به آنان رساند و گفت: اگر مسلمان نیستید اما انسان که هستید، از جان و خانه من چه می خواهید، پسرم را زیر لگدهایتان از کار انداخته اید و نصف شب به خانه ام هجوم آورده اید آخر به چه جرمی؟! مرد بعثی بدون توجه به حرفهای ننه مرضیه به سمت در اتاق آمد، در را باز کرد و سرکی داخل کشید و به ننه مرضیه اشاره کرد تا برق اتاق را روشن کند. ننه مرضیه همانطور که داخل اتاق میشد فریاد میزد و از خدا کمک می گرفت تا ظلم این ظالمان را به خودشان برگرداند. برق روشن شد، بعثی نگاهی سرسری به داخل اتاق انداخت، چیزی توجهش را جلب نکرد، پایش را بالا گرفت که داخل اتاق شود که ننه مرضیه او را به عقب هل داد و گفت: بخدا قسم اگر با کفش داخل این اتاق شوی قلم پایت را خرد میکنم حتی اگر به قیمت جانم تمام شود و صدایش را بلند تر کرد و ادامه داد: من اینجا نماز می خوانم، عبادت می کنم، نمی خواهم به قدم های شما نجس شود، از خدا شرم کنید و آرام تر، به طوریکه واقعی جلوه کند گفت: اگر می خواهی داخل اتاق شوی، حرفی نیست، کفش هایت را در آور و داخل شو، این اتاق حرمت دارد. لحن آرام ننه مرضیه انگار آرامش را در فضا پخش کرد و لحظه ای نگذشت که صدای داد و هوار از روی حیاط به گوش رسید. راننده ابو معروف خودش را به حیاط رساند و در حالیکه زبانش به لکنت افتاده بود با انگشت جایی را نشان میداد و رو به مرد دیگر گفت:ق...ق...قربان، اینجا را ببینید. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی نهضت کتابخوانی شهید ابراهیم هادی تالش محله 🇮🇷 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
آقا بایدن گفته می خواهیم ایران را تحریم کنیم آدم خنده اش می گیره آخه دیوانه منگ مگه باز کسی مونده تحریم نکردید بابا بیا من و علی میرچناری و رسول را تحریم کنید. 😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در شب سال نوی عبری این موشک‌های بالستیک کادویی بود از طرف ما به رژیم صهیونیستی و‌ از قدیم گفتن سالی که نکوست از بهارش پیداست ان‌شاالله :) نهضت کتابخوانی شهید ابراهیم هادی تالش محله 🇮🇷 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar