eitaa logo
یاران ابراهیم
158 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
900 ویدیو
12 فایل
پویش مردمی یزد "شهید ابراهیم هادی" لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20 در تلگرام https://t.me/joinchat/AAAAAFW1DKO9yh9tSu07Qg در واتساپ https://chat.whatsapp.com/HDqV1SiVL6WHbg1XeBermX
مشاهده در ایتا
دانلود
... یکی از رفقا عادت داشت اذان مغرب اول محرمُ که میگفتن شروع میکرد به پیامک گروهی ارسال کردن اون وقتا نرم افزار اجتماعی مد نبود مضمون پیام ها به این صورت بود شب اول گذشت کاش عاشورا رو درک کنیم شب دوم گذشت کاش زنده باشیم شب سوم شب سوم گذشت. و زنده ایم شب نهم علمداریا جایی روضه خصوصی ندارن خون بریزیم شب دهم مکن ای صبح طلوع (هر نیم ساعت یه بار) خلاصه محرم که تموم میشد سوژه عوض میشد 220 روز مونده تا محرم 210 روز مونده تا مستی 186 روز مونده تا کاروان بیاد سمت کربلا 40 روز مونده ... همیشه به اینجای کار که میرسید و محمد حسین گوشیشو نگاه میکرد یادمه یه آهی میکشید ازبچه های خونه قول میگرفت برای احیای بعد نماز صبح محمدحسین چله میگرفت اخه میترسید اونجور که میخواد وارد شهر محرم نشه یادمه در کنار چله ی زیارت عاشورا خونیش تو هفته دوسه باری دیگه عدس پلو رو بار میذاشت میگفت عدس اشک اوره محمدحسین دوست داشت از همه بیشتر گریه کنه. @yarane_ebrahim_yazd
‍🌷شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی🌷 تاریخ ولادت🌷 : نهم آبان ۱۳۶۴ محل تولد🌷: تهران اصالتی یزدی دارد تحصیلات شهید🌷: مهندسی عمران وضعیت تاهل🌷: متأهل و در زمان رفتن به سوریه یک فرزند ۹ ماهه ویژگی های شهید(از زبان دوست شهید)🌷: محمدحسین برخلاف بقیه دوستانش با محیط بهشت زهرا(س) و قطعه شهدا به خوبی آشنا بود. وقتی بر مزار شهدا حاضر می‌شدیم محمدحسین زندگینامه آن شهید را برای‌مان تعریف می‌کرد. حضور در کنار پدری رزمنده و ایثارگر باعث شده بود تا شهید محمدخانی به خوبی با مضمون جهاد و ایثار آشنایی داشته باشد وقتی خبر شهادت محمدحسین را شنیدم تعجب نکردم. او همیشه آرزوی شهادت داشت. (از زبان مادر شهید)🌷: کسی که دوشنبه ها کنار فراز شهدای گمنام دانشگاه زیارت عاشورا می خواند. پنج شنبه ها را کنار حرم حضرت عبد العظیم تا صبح مشغول راز و نیاز بود. کسی که از اول ماه رمضان تا آخر را شبها احیا می داشت و کسی که خیلی زود بزرگ شد گویی می دانست خیلی زمان ندارد و باید در این راه خستگی ازباشدکندی، کاهلی و نشستن پشت میز پرهیز کند. فعالیت های شهید 🌷: او سال های متمادی در اردوهای جهادی در مناطقی همچون بشاگرد، جور دیگری دفاع را در خدمت به مردم محروم آنجا تجربه و تمرین کرده بود و اهل ورزش بود فوتبال بازی می کرد. هم خوب دفاع می کرد هم خوب حمله ، چه زیبا در میدان رزم گوی سبقت را ربود و جلو زد. تاریخ شهادت🌷 : بعد از نماز صبح روز شنبه ۱۶ آبان ۹۴ محل شهادت🌷: در حومه ی حلب، سوریه محل دفن پیکر مطهر شهید🌹: قطعه ی 53 بهشت زهرا(ردیف 87؛ شماره 17) در جوار مزارِ عموی خود «شهید ولی الله محمدخانی» @yarane_ebrahim_yazd
6روز مانده تا ✨ولادت✨ 🌹😍 شادی روح پاک شهید یک حمد وسوره قرائت کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌿سلام ای انتظـــارم 🌸سلام ای و ای یادگارمـ💝 🌿سلامم بر تو ای 🌸سلامم بر تو ای دنیـا لعجل یاصاحب الزمان...💔 💠 برای امام مهربانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ رَبَّ النُّورِ العَظیم ... @yarane_ebrahim_yazd
صبح که مۍشود باز کبوتر دلمان پرمیکشد به بام یاد شما اۍشهیدان به یادمان باشید ودعایمان کنید. @yarane_ebrahim_yazd
🌹ماجرای جالب گفت‌وگوی شهید محمدخانی با تکفیری‌ها یکی از بی‌سیم‌های تکفیری‌ها افتاد دست ما. سریع بی‌سیم را برداشتم. می‌خواستم بد و بیراه بگم. 🌹عمار(شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن. گفتم پس چی بگم به اینا؟! 🌹گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلوله‌هایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد...» سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما می‌جنگید؟ 🌹گفت: «به اون‌ها بگو ما همون‌هایی هستیم که صهیونیست‌ها رو از لبنان بیرون کردیم. ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم. ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله... هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیست‌ها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است... ..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان.. 💗بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیری‌ها تسلیم ما شدند. می‌گفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.» کتاب «عمار حلب»، زندگی‌نامه‌ی 🌹 شهید @yarane_ebrahim_yazd
♨️ ❌ اندکی تأمل..... 🔺آیا دوست داری سرباز امام زمان باشی 🔺آیا این موارد را رعایت میکنید👇 ✅ بعضی ها آنقدری که به فکر درد دل با یه نامحرم در فضای مجازی یا غیر آن هستند اصلا به فکر درد دل با امام زمانشان نیستند که مشکلشان را حل کنند آیا شمایی که با نامحرم از اون حد ضرورتی که باید با او ارتباط بگیرید از آن تجاوز میکنید حالا به هر بهانه ای ! آیا تا به حال به این فکر افتاده اید که وقتی اینکار را انجام میدهید ، امام زمان نظاره گر شماست ، یا نه اصلا امام زمان نسبت به این کاری که انجام میدهید راضی هست یا خیر؟ ⭕️ و آیا اصلا توجیهی برای این کارتون پیدا میکنید که با جنس مخالف ارتباط میگیرید ، اون هم با وجود این همه مشاوره از جنس خودتون ، که با وجود همه آنها می توانید مشکلتان را با کمک و راهنماییهای آنها حل کنید ؛ خب حالا به نظرتون ما حتما باید با یک جنس مخالف اون هم با یک « نامحرم » درد و دل کنیم و یا مشاوره بگیریم یا نه از آن دسته از آدمهایی هستیم که پیش خودمان توجیه میکنیم که ما گناه نمیکنیم ، بلکه داریم کار فرهنگی انجام میدهیم و راهنمایی میکنیم و اصلا حرف بدی نمی زنیم و امثال شما مخالفها هستید که مانع پیشرفت ما در کار فرهنگی میشوید ✴️ که این خود یک فاجعه ای بیش نیست برای ظهور شیطان ؛ برای ایجاد فتنه و آسیب در زندگی دنیا و آخرتمان❗️چون شیطان اول با این شیوه وارد میشود و بعد در کنار آن ؛ مسائل دیگر .... به وجود می آورد بله این روزها در آوردن اشک مهدی فاطمه مد شده یا زهرا مارا ببخش حواست کجاست دوست خوبم مهدی فاطمه تنها و غریبه ما چه کردیم برای حضرت مهدی جز اینکه با گناه های خودمون دل مهربونش رو به درد آوردیم ⭕️ آنقدری که به فکر درد دل با یه نامحرم و ارتباط بی ضرورت با او در فضای مجازی یا غیر آن بودید اصلا به فکر درد دل با امام زمانمان و شاد کردن آن نبودیم و یه جورهایی هم خودمون رو منتظر ظهور آقا می دانستیم در حالیکه اصل کار را فراموش کرده بودیم که خود را در دام شیاطین نیندازیم و بازیچه دست آنها نشویم ⚛ چه بر سر ما بچه شیعه های علی و حضرت فاطمه آمده امام زمان در غربت و غم و تنهایی به سر میبره و ما به فکر گناه و هوس و ارتباط با نامحرم و لذتهای زودگذر هستیم من به جای همه بچه شیعه ها میگم آقا جان شرمنده ایم ⭕️ آقا جان شرمنده که نتوانستیم یارت باشیم وبرده ی شیطان شده ایم آقا جان مارا ببخش که معنی عشق را اشتباه فهمیده ایم دوست خوبم حواست به قلب مهدی فاطمه هست؟؟؟ ❇️ بله اندکی تأمل.... ...........☆💓☆............. @yarane_ebrahim_yazd
💠میگویند با تو میشود به خدا رسید...💠 ‍ 🌸سوگند به نامت که در این وادیِ حیران شده ای آرامِ جانم 🌼شده ای وصف حالِ مَحالم...شده ای انتهای حالِ بی انتهایم!! 🌹شده ای مسبب تمامِ افکارِ خوشِ روز و شبم 🌷شده ای همدمِ تنهایی هایم، همپای قدم هایم.. 🌺این جماعت گرگند! مرا نگاه دار زِ دستِ گرگان و به خودت بسپار. به خدایمان بسپار. حال پریشانم را بنگر و نزدِ خودش رهسپارم کن... 🍀چند روزی میشود اینگونه حیرانم!میشود مرا هم با خود به انتها ببری؟ انتهای انسانیت، مردانگی، شهادت... 💐راستش میخواهم ذره ای از "تو" را در "منی" بیابم که حتی برای بر زبان آوردنِ نامت هم شرم دارد. 🌻میدانی؟! برای این "من" همانند "تو" شدن غیر ممکن است و سخت! اما قلبم صدای قدم هایش را در همین حوالی مژده میدهد. 🌴میشنوی؟ حسش میکنی؟ میگوید اگر بمانی حالِ دلِ نالانم بهتر میشود... 🍃میگوید: با تو، تا ابدیت و تا رسیدن به خدایمان دیگر فاصله ای نیست.. ؛ @yarane_ebrahim_yazd
سلام بر یاران ابراهیم قبلا از همه عزیزان بابت تأخیر در ارسال پیامهای چله به علت قطعی شبکه ایتا عذرخواهی میکنم. ان شاءالله که عزیزان زیارت عاشورا و دعای عهد خود را قرائت کرده اند. از همگی التماس دعا داریم. @yarane_ebrahim_yazd
🌑عصــر روز جمعه 22 بهمــن 1361 براي من خيلي دلگيرتــر بود. بچه هاي اطلاعات به سنگرشان رفتند. 🌑من دوباره با دوربين نگاه كردم. نزديك غروب احساس كردم از دور چيزي در حال حركت است! با دقت بيشتري نگاه كردم. كاملاً مشخص بود که سه نفر در حال دويدن به سمت ما بودند. 🌑در راه مرتب زمين ميخوردند و بلند مي شدند. آنها زخمي و خسته بودند. معلوم بود كه از همان محل كانال مي آيند. 🌑فرياد زدم و بچه ها را صدا كردم. با آنها رفتيم روي بلندي. به بچه ها هم گفتم تيراندازي نكنيد. 🌑ميان سرخي غروب، بالاخره آن سه نفر به خاكريز ما رسيدند. 🌑به محض رسيدن به سمت آنها دويديم و پرسيديم: از كجا مي آئيد؟ 🌑حال حرف زدن نداشتند، يكي از آنها آب خواست. سريع قمقمه را به او دادم. ديگري از شدت ضعف و گرسنگي بدنش مي لرزيد. آن يكي تمام بدنش غرق خون بود، كمي كه به حال آمدند گفتند: از بچه هاي كميل هستيم. 🌑با اضطراب پرسيدم: بقيه بچه ها چي شدند!؟ 🌑در حالي كه سرش را به سختي بالا مي آورد گفت: فكر نميكنم كسي غير از ما زنده باشه! 🌑هول شدم و دوباره و با تعجب پرسيدم: اين پنج روز، چطور مقاومت كرديد!؟ 🌑حال حرف زدن نداشــت. كمي مكث كرد و دهانش كه خالي شد گفت: ما اين دو روز اخير، زير جنازه ها مخفي بوديم. اما يكي بود كه اين پنج روز كانال رو سر پا نگه داشت! 🌑دوباره نفسي تازه كرد و به آرامي گفت: عجب آدمي بود! يك طرف آرپيجي ميزد، يك طرف با تيربار شليك ميكرد. عجب قدرتي داشت. 🌑ديگري پريد توي حرفش و گفت: همه شهدا رو در انتهاي كانال كنار هم چيده بود. آذوقه و آب رو تقسيم مي كرد، به مجروح ها ميرسيد، اصلاً اين پسر خستگي نداشت! 🌑گفتم: مگه فرماندها و معاون هاي گردان شهيد نشدند!؟ پس از كي داري حرف ميزني؟! 🌑گفت: جواني بود كه نميشناختمش. موهايش كوتاه بود. شلور كُردي پاش بود. 🌑ديگري گفــت: روز اول هم يه چفيه عربي دور گردنش بود. چه صداي قشنگي هم داشت. براي ما مداحي ميكرد و روحيه ميداد و... 🌑داشت روح از بدنم خارج مي شد، سرم داغ شد. آب دهانم را فرو دادم. اينها مشخصاتِ ابراهيم بود. 🌑با نگراني نشستم و دستانش را گرفتم. با چشماني گرد شده از تعجب گفتم: آقا ابرام رو ميگي درسته!؟ الان كجاست!؟ 🌑گفت: آره انگار، يكي دو تا از بچه هاي قديمي آقا ابراهيم صِداش ميكردند. 🌑دوباره با صداي بلند پرسيدم: الان كجاست؟! 🌑يكي ديگر از آنها گفت: تا آخرين لحظه كه عراق آتيش مي ريخت زنده بود. بعد به ما گفت: عــراق نيروهاش رو برده عقب. حتما ميخواد آتيش سنگين بريزه. شما هم اگه حال داريد تا اين اطراف خلوته بريد عقب. خودش هم رفت كه به مجروح ها برسه. ما هم آمديم عقب. 🌑ديگري گفت: من ديدم كه زدنش. با همان انفجارهاي اول افتاد روي زمين. 🌑بي اختيار بدنم سُست شد و اشك از چشمانم جاري شد. شانه هايم مرتب تكان ميخورد. ديگر نميتوانستم خودم را كنترل كنم. سرم را روي خاك گذاشتم و گريه ميكردم. تمام خاطراتي كه با ابراهيم داشــتم در ذهنم مرور مي شد. از گود زورخانه تا گيلان غرب و... 🌑بوي شديد باروت و صداي انفجار با هم آميخته شد. رفتم لب خاكريز، ميخواستم به سمت كانال حركت كنم. 🌑يكي از بچه ها جلوي من ايسـتاد و گفت: چكار ميكني؟ با رفتن تو كه ابراهيم برنميگرده. نگاه كن چه آتيشي ميريزن. 🌑آن شب همه ما را از فكه به عقب منتقل كردند. همه بچه ها حال و روز من را داشتند.خيلي ها رفقايشان را جا گذاشــته بودند. 🌑وقتي وارد دوكوهه شديم صداي حاج صادق آهنگران در حال پخش بود كه ميگفت: اي از سفر برگشتگان كو شهيدانتان،كو شهيدانتان صداي گريه بچه ها بيشتر شد. 🌑خبر شهادت و مفقود شدن ابراهيم خيلي سريع بين بچه ها پخش شد. 🌑يكي از رزمنده ها كه همراه پسرش در جبهه بود پيش من آمد. با ناراحتي گفت: همه داغدار ابراهيم هســتيم، به خدا اگر پسرم شهيد مي شد، اينقدر ناراحت نميشدم. هيچكس نميدونه ابراهيم چه انسان بزرگي بود. 🌑روز بعد همه بچه هاي لشکر را به مرخصي فرستادند و ما هم آمديم تهران. 🌑هيچكس جرأت نداشــت خبر شهادت ابراهيم را اعلام كند. اما چند روز بعد زمزمه مفقود شدنش همه جا پيچيد! @yarane_ebrahim_yazd
💛 🍃خداوندا فقط می خواهم شهید شوم شهید در راه توخدایا مرا بپذیر و درجمع شهدا قراربده. خداوندا رزوی شهادت می خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت ، ولی خداوندا ، تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر و توانایی، با تمام وجود درک کردم ، عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق است .🕊 ✍شهید حاج احمد کاظمی🌹 @yarane_ebrahim_yazd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 🔰درجبهہ یک فرمانده ارتشے داشتیم کہ خیلے با ابراهیم رفیق بود. مرتب بہ ماسرمے زد و ابراهیم هم حسابے اوراتحویل مے گرفت. تعجب کردم کہ اینهاازکجاهمدیگررا مے شناسند. این فرمانده مے گفت: ماجراے آشنایے مابہ یک امربہ معروف برمے گردد. 🔰یکبارمن عمل حرامے انجام دادم و نمے دانستم این کار گناه است. همان روز دیدم جوانے خوش سیما ازسنگربسیجے ها بہ سمت من آمد. 🔰بعدازسلام و احوالپرسے،مقدارے میوه تعارف کردوکمے صحبت کردیم. بعدمراازمیان جمع بیرون آوردوخیلے محترمانہ تذکردادکہ کارمن اشتباه بوده وبهتراست دیگرانجام ندهم. 🔰اینقدربامهربانے و روے خوش تذکرداد کہ شیفتہ این جوان شدم و مریداخلاق خوبش شدم. ❤️ امتے بودیدکہ بہ سود انسانها آفریده شده اند،(چون)امربہ معروف و نهی از منکر مے کنیدوبہ خدا ایمان دارید. (آل عمران/۱۱۰) @yarane_ebrahim_yazd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۴روز مانده تا ولادت بزگوار 🌹😭🌷 🔉🔉🔊🔊
💠با تو میشود به خدا رسید...💠 ‍ 🌸سوگند به نامت که در این وادیِ حیران شده ای آرامِ جانم 🌼شده ای وصف حالِ مَحالم...شده ای انتهای حالِ بی انتهایم!! 🌹شده ای مسبب تمامِ افکارِ خوشِ روز و شبم 🌷شده ای همدمِ تنهایی هایم، همپای قدم هایم.. 🌺این جماعت گرگند! مرا نگاه دار زِ دستِ گرگان و به خودت بسپار. به خدایمان بسپار. حال پریشانم را بنگر و نزدِ خودش رهسپارم کن... 🍀چند روزی میشود اینگونه حیرانم!میشود مرا هم با خود به انتها ببری؟ انتهای انسانیت، مردانگی، شهادت... 💐راستش میخواهم ذره ای از "تو" را در "منی" بیابم که حتی برای بر زبان آوردنِ نامت هم شرم دارد. 🌻میدانی؟! برای این "من" همانند "تو" شدن غیر ممکن است و سخت! اما قلبم صدای قدم هایش را در همین حوالی مژده میدهد. 🌴میشنوی؟ حسش میکنی؟ میگوید اگر بمانی حالِ دلِ نالانم بهتر میشود... 🍃می گوید: با تو، تا ابدیت و تا رسیدن به خدایمان دیگر فاصله ای نیست.. رفیق شهیدم @yarane_ebrahim_yazd