eitaa logo
یاران ابراهیم
153 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
900 ویدیو
12 فایل
پویش مردمی یزد "شهید ابراهیم هادی" لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20 در تلگرام https://t.me/joinchat/AAAAAFW1DKO9yh9tSu07Qg در واتساپ https://chat.whatsapp.com/HDqV1SiVL6WHbg1XeBermX
مشاهده در ایتا
دانلود
💫بازوان قوي ابراهيم از همان اوايل دبيرستان نشان داد که در بســياري از ورزش ها قهرمان اســت. 💫در زنگ هاي ورزش هميشه مشغول واليبال بود. هيچکس از بچه ها حريف او نميشد. 💫 يک بار تک نفره در مقابل يک تيم شش نفره بازي کرد! فقط اجازه داشت که سه ضربه به توپ بزند. همه ما از جمله معلم ورزش، شاهد بوديم که چطور پيروز شد. از آن روز به بعد ابراهيم واليبال را بيشتر تک نفره بازي ميکرد. 💫بيشتر روزهاي تعطيل، پشت آتش نشاني خيابان 17 شهريور بازي ميکرديم. خيلي از مدعي ها حريف ابراهيم نميشدند. 💫اما بهترين خاطره واليبال ابراهيم بر ميگردد به دوران جنگ و شهرگيلان غرب، در آنجــا يک زمين واليبال بود که بچه هاي رزمنــده در آن بازي ميکردند. 💫یک روز چند دســتگاه ميني بوس براي بازديــد از مناطق جنگي به گيلان غرب آمدند که مســئول آنها آقاي داودي رئيس سازمان تربيت بدني بود. 💫آقاي داودي در دبيرستان معلم ورزش ابراهيم بود و او را کامل می شناخت. 💫ايشان مقداري وسائل ورزشي به ابراهيم داد و گفت: هر طور صلاح ميدانيد مصرف کنيد. 💫بعد گفت: دوستان ما از همه رشته هاي ورزشي هستند و براي بازديد آمده اند. 💫ابراهيم کمي براي ورزشــکارها صحبت کرد و مناطق مختلف شــهر را به آن ها نشان داد. تا اينکه به زمين واليبال رسيديم. 💫آقای داودي گفت: چند تــا از بچه هاي هيئت واليبال تهران با ما هســتند. نظرت برای برگزاري يك مسابقه چيه؟ 💫ساعت ســه عصر مسابقه شروع شــد. پنج نفر که سه نفرشــان واليباليست حرفــه اي بودند يک طــرف بودند، ابراهيم به تنهائي در طرف مقابل. تعداد زيادي هم تماشاگر بودند. 💫ابراهيم طبق روال قبلي با پاي برهنه و پاچه هاي بالا زده و زير پيراهني مقابل آنها قرار گرفت. 💫به قدري هم خوب بازي کرد که کمتر کسي باور میکرد. بازي آنها يک نيمه بيشتر نداشت و با اختلاف ده امتياز به نفع ابراهيم تمام شد. بعد هم بچه هاي ورزشکار با ابراهيم عکس گرفتند. 💫آنها باورشان نميشد يک رزمنده ساده، مثل حرفه اي ترين ورزشکارها بازی كند. 💫يكبــار هم در پادگان دوكوهــه براي رزمنده ها از واليبــال ابراهيم تعريف كردم. 💫يكي از بچه ها رفت وتوپ واليبال آورد. بعد هم دو تا تيم تشــكيل داد و ابراهیم را هم صدا كرد. 💫او ابتدا زير بار نميرفت و بازي نميكرد اما وقتي اصرار كرديم گفت: پس همه شما يك طرف، من هم تكي بازي ميكنم! 💫بعــد از بازي چند نفر از فرماندهان گفتند: تا حــالا اينقدر نخنديده بوديم، ابراهيم هر ضربه اي كه ميزد چند نفر به سمت توپ ميرفتند و به هم برخورد ميكردند و روي زمين مي افتادند! 💫ابراهيم درپايان با اختلاف زيادي بازي را برد. @yarane_ebrahim_yazd
💫🏴کلام شهید.... کسی میتواند از سیم خاردار دشمن عبور کند که در گیر نکرده باشد. ‌ @yarane_ebrahim_yazd
🔅بسم الله الرحمن الرحیم🔅 و این بسیار سخت خواهد بود ... 🔻جابر جُعفی می‌گوید به امام باقر(ع) عرضه داشتم: فرج شما کِی خواهد بود⁉️ (سؤالی که همۀ ما داریم) حضرت فرمود: هیهات هیهات، هرگز این فرج رخ نخواهد داد؛ مگر اینکه غربال بشوید، سپس غربال بشوید، سپس غربال بشوید. سه‌بار تأکید کردند. الحمدلله علی کل حال خیرالماکرینیت را شکر ... درست زمانی که حق آشکار می شود و همه به دنبال حق می دویم، نشان میدهی که ماندن در دایره ایمان به این سادگی نیست، دین ظاهری نمی خواهی، صدق می خواهی و صفا و خلوص نیت. ناگهان موجی می افتد که غربال کند در این فتنه ها یک عده از چپ می افتند و یک عده از راست و قلیلی از بندگانت وسط این فتنه ها محکم می ایستند صاف و‌خالص بی هیچ‌ غل و غش و تحلیل و بهانه و تاریخ سخت تر تکرار میشود❗️ علی که می آمد، پیروانش یک نفس راحت می کشیدند و خوشحال می شدند که دیگر سکاندار ما علی است اما جنگ جمل همه چیز را بر هم زد، معاویه و فتنه هایش، خوارج و ... مثل انقلاب انقلاب که‌ شد ، همه پیرو امام خمینی شدیم، جنگ شد، ترور ، بنی صدر، نفوذ و منافقین و فتنه و فتنه و فتنه ... و ریزش و ریزش و ریزش ... و حالا حاج قاسم که ترور می شود همه متحد می شویم و سنگ انقلاب و و زمینه سازی ظهور به سینه‌می زنیم، هواپیما سقوط می کند و دوباره فتنه شک و لغزش پاها در صراط حق یا خیر الماکرین انا عبدک الضعیف من قدرت تشخیص حق از باطل را در این غبار فتنه ها از دست میدهم نگذار پایم بلرزد، تردید کنم دستم را بگیر، رهایم نکن نگذار خلاف امر رهبر حرکت کنم مرا در این غربالهای آخرزمان یک لحظه به حال خود رها نکن یا الهی و ربی من لی غیرک 📌با توجه به مسئله پیش آمده در ارتباط با حادثه ، که بهانه ای برای شده است تا زحمات و رشادت های ۴۱ ساله ی نادیده گرفته شود؛ برای در امان ماندن از فتنه های دشمنان داخلی و خارجی ،و حفظ نظام و انقلاب و غیور مردان این سرزمین، و فراموش نشود. http://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
این نیز بگذرد... شک نکنید داریم غربال میشیم... شک نکنید داریم امتحان میدیم... آخه برای شهادت سردار سلیمانی خیلی ادعاها کردیم،خدا داره راستی آزمایی میکنه... ما داریم به جنگ جالوت میریم،این جنگ جای آدمهای سست ایمان و کم اراده نیست... سپاه طالوت فقط افرادی با ایمان قوی و اراده ای آهنی رو لازم داره... مواظب ایمانتون باشید... @yarane_ebrahim_yazd
سلام مولای من ، مهدی جان به همین زودی ، در یک صبح روشن معطر ، تو با گام هایی از جنس بهار ، باز می آیی و صدای گرمِ پدرانه ات ، صحن سردِ جهان را پر می کند و ما با معجزه ی محبت تو از گورهای تنگ روزمرگی هایمان ، زنده می شویم و به سوی تو پر می کشیم ... آه ای صبح روشن امید ... طلوع کن ...
خوب که به چشمانش نگاه کنی میبینی خیلی حرف دارد حرف هایی از جنس خدا از جنس مردانگی از جنس شهادت خوبتر که نگاه کنی شرمنده میشوی از اینکه همیشه نگاهش به تو بوده و تو از آن غافل بوده ای #صبحتون_شهدایی @yarane_ebrahim_yazd #گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
قسمت هشت شرط بندی🌹 🗣مهدی فریدوند 🗣سعید صالح تاج @yarane_ebrahim_yazd
💫تقريباً سال 1354 بود. صبح يک روز جمعه مشغول بازي بوديم. 💫سه نفرغريبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچه هاي غرب تهرانيم، ابراهيم کيه!؟ 💫بعد گفتند: بيا بازي سر 200 تومان. 💫دقايقي بعد بازي شروع شد. ابراهيم تک و آنها سه نفر بودند، ولي به ابراهيم باختند. 💫همان روز به يكي از محله هاي جنوب شهر رفتيم. ســر 700 تومان شرط بستيم. بازي خوبي بود و خيلي سريع برديم. 💫موقع پرداخت پول، ابراهيم فهميد آنها مشغول قرض گرفتن هستند تا پول ما را جور كنند. 💫يكدفعه ابراهيم گفت :آقا يكي بياد تكي با من بازي كنه. اگه برنده شد ما پول نميگيريم. 💫يكي از آنها جلو آمد و شروع به بازي كرد. ابراهيم خيلي ضعيف بازي كرد. آنقدر ضعيف كه حريفش برنده شد! 💫همه آنها خوشحال از آنجا رفتند. من هم كه خيلي عصباني بودم به ابراهيم گفتم: آقا ابرام، چرا اينجوري بازي كردي؟! 💫باتعجب نگاهم كرد وگفت: ميخواستم ضايع نشن! همه اينها روي هم صد تومن تو جيبشون نبود! 💫هفته بعد دوباره همان بچه هاي غرب تهران با دو نفر ديگر از دوستانشان آمدند. 💫آنها پنج نفره با ابراهيم سر 500 تومان بازي کردند. ابراهيم پاچه هاي شلوارش را بالا زد و با پاي برهنه بازي ميکرد. آنچنان به توپ ضربه ميزد که هيچکس نميتوانست آن را جمع کند! آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد. 💫شــب با ابراهيم رفته بوديم مسجد. بعد از نماز، حاج آقا احکام ميگفت. 💫تا اينكه از شرط بندي و پول حرام صحبت کرد و گفت: پيامبر (ص) ميفرمايد: هر کس پولي را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت از دست ميدهد. و نيز فرموده اند: کسي که لقمه اي از حرام بخورد نماز چهل شب و دعاي چهل روز او پذيرفته نميشود. 💫ابراهیم با تعجب به صحبت ها گوش ميكرد. 💫بعد با هم رفتيم پيش حاج آقا و گفت: من امروز سر واليبال 500 تومان تو شـرط بندي برنده شدم. بعد هم ماجــرا را تعريف کرد و گفت: البته اين پول را به يك خانواده مســتحق بخشیدم! 💫حاج آقا هم گفت: از اين به بعد مواظب باش، ورزش بکن اما شرط بندی نکن. 💫هفته بعد دوباره همان افراد آمدند. اين دفعه با چند يار قوي تر، بعد گفتند: اين دفعه بازي سر هزارتومان! 💫ابراهيم گفت: من بازي ميکنم اما شرط بندي نميکنم. 💫آنها هم شروع کردند به مخره کردن و تحريک کردن ابراهيم و گفتند: ترسيده، ميدونه ميبازه. 💫يکي ديگه گفت: پول نداره و... 💫ابراهیم برگشت و گفت: شرط بندي حرومه، من هم اگه ميدونستم هفته هاي قبل با شما بازي نميکردم، پول شما رو هم دادم به فقير، اگر دوست داريد، بدون شرط بندي بازي ميکنيم. 💫که البته بعد از کلي حرف و سخن و مسخره کردن بازي انجام نشد. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫دوستش می گفت: با اينكه بعد از آن ابراهيم به ما بسيار توصيه كرد كه شرط بندي نكنيد اما يكبار با بچه هاي محله نازي آباد بازي كرديم و مبلغ سنگيني را باختيم! 💫آخرای بازي بود كه ابراهيم آمد. به خاطر شرط بندي خيلي از دست ما عصباني شد. از طرفي ما چنين مبلغي نداشتيم كه پرداخت كنيم. 💫وقتي بازي تمام شد ابراهيم جلو آمد و توپ را گرفت. بعدگفت: كسي هســت بياد تك به تك بزنيم؟ 💫از بچه هاي نازي آباد كسي بود به نام( ح.ق) كه عضو تيم ملي و كاپيتان تیم برق بود. 💫با غرور خاصي جلو آمد و گفت: سرچي!؟ 💫ابراهيم گفت: اگه باختي از اين بچه ها پول نگيري. 💫او هم قبول كرد. 💫ابراهيم به قدري خوب بازي كرد كه همه ما تعجب كرديم. 💫او با اختلاف زیاد حريفش را شكست داد. اما بعد از آن حسابي با ما دعوا كرد! 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫ابراهيم به جز واليبال در بسـياري از رشــته هاي ورزشي مهارت داشت. در کوهنوردی يک ورزشکار کامل بود. 💫تقريباً از سه سال قبل از پيروزي انقلاب تا ايام انقلاب هر هفته صبح هاي جمعه با چندنفر از بچه هاي زورخانه ميرفتند تجريش. 💫نماز صبح را در امامزاده صالح ميخواندند، بعد هم به حالت دويدن از کوه بالا ميرفتند. آنجا صبحانه ميخوردند و برميگشتند. 💫فراموش نميكنم ابراهيم مشغول تمرينات كشتي بود و ميخواست پاهايش را قوي كند از ميدان دربند يكي از بچه ها را روي كول خود گذاشت و تا نزديك آبشار دوقلو بالا برد! 💫این کوهنوردي در منطقه دربند و کولکچال تا ايام پيروزي انقلاب هر هفته ادامه داشت. 💫ابراهيم فوتبال را هم خيلی خوب بازي ميكرد. در پينگ پنگ هم استاد بود و با دو دست و دو تا راكت بازي ميكرد و كسي حريفش نبود. @yarane_ebrahim_yazd
8_ شرط بندی.mp3
1.92M
#کتاب_صوتی 📚ڪتاب صوتی زندگی نامه و خاطرات شهید #ابراهیم_هادی 8⃣ شرط بندی @yarane_ebrahim_yazd #گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
شهید💌 هیچ وقت دین خدارو، دستور خدارو، وظایف شرعیتون رو با هیچ چیزی معامله نکنید. شهید احمد کاظمی ✨ @yarane_ebrahim_yazd