eitaa logo
🌴 یاوران قرآن
5.2هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
4.4هزار ویدیو
647 فایل
جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد و تبادل @Yazahra8054 سایر کانالهای ما یاوران نماز @yavarannamaz ره توشه معلمان @rahtoosheh12
مشاهده در ایتا
دانلود
های قرانی 🌹حضرت "علیه السلام " (۲) «اي قوم من! خدا را پرستش كنيد كه جز او معبود ديگري براي شما نيست، پيمانه و وزن را در خريد و فروش كم نكنيد، دست به كم فروشي نزنيد، من هم اكنون شما را در نعمت مي‌بينم، ولي از عذاب روز فراگير بر شما بيمناك هستم. اي قوم من! پيمانه و وزن را با عدالت تمام دهيد، و بر كالاهاي مردم عيب نگذاريد، و از حق آنان نكاهيد، و در زمين به فساد و تباهي نكوشيد. آن چه خداوند از سرمايه‌هاي حلال براي شما باقي گذارده، برايتان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد، و من پاسدار شما (و مأمور بر اجبارتان به ايمان) نيستم.»(6) اي قوم من! به من بگوييد هرگاه من دليل آشكارتري از پروردگارم داشته باشم و رزق (و موهبت) خوبي به من داده باشد (آيا مي‌توانم بر خلاف فرمان خدا رفتار كنم؟) من هرگز نمي‌خواهم چيزي را كه شما را از آن باز مي‌دارم، خودم مرتكب شوم، من جز اصلاح - تا آن جا كه توان دارم - نمي‌خواهم، و توفيق من جز به خدا نيست، بر او توكّل كردم و به سوي او باز مي‌گردم. اي قوم من! دشمني و مخالفت با من سبب نشود كه شما به همان سرنوشتي كه قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شويد، و ماجراي عذاب قوم لوط از شما چندان دور نيست، از درگاه پروردگار خود آمرزش بطلبيد، و به سوي او باز گرديد كه پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه كار) است. اي قوم من! آيا قبيله كوچك من، نزد شما عزيزتر از خداوند است؟ در حالي كه فرمان او را پشت سر انداخته‌ايد، پروردگارم به آن چه انجام مي‌دهيد آگاهي دارد. اي قوم من! هر كاري از دستتان ساخته است انجام دهيد، من هم كار خود را خواهم كرد! و به زودي خواهيد دانست كه عذاب خوار كننده به سراغ چه كسي خواهد آمد و چه كسي دروغگو است. شما انتظار بكشيد و من هم در انتظارم.»(7) لجاجت و گستاخي قوم شعيب - عليه السلام - قوم شعيب به جاي اين كه به دعوت مهرانگيز و منطقي شعيب - عليه السلام - گوش فرا دهند و براي تأمين سعادت دنيا و آخرت خود، از او اطاعت كنند، لجاجت كردند و با كمال گستاخي و بي‌پروايي در برابر او ايستادند، تا آن جا كه او را جاهل و سفيه و كم عقل خواندند و با صراحت به او گفتند: «اِنَّكَ لَاَنْتَ السَّفِيهُ الْجاهِلُ؛ تو قطعاً كم عقل و نادان هستي.(8)» و نيز در پاسخ به دعوت شعيب - عليه السلام - گفتند: «آيا نمازت به تو دستور مي‌دهد كه آن چه را پدرانمان مي‌پرستيدند، ترك كنيم، يا آن چه را مي‌خواهيم در اموالمان انجام ندهيم، تو با اين كه بردبار و آدم فهميده‌اي هستي، چرا اين حرفها را مي‌زني؟! اي شعيب! بسياري از آن چه را مي‌گويي ما نمي‌فهميم، و ما تو را در ميان خود ضعيف مي‌يابيم(9) و اگر به خاطر قبيله كوچكت نبود تو را سنگسار مي‌كرديم و تو در برابر ما قدرتي نداري.»(10) ✍ ادامه دارد .....ان شاءالله @yavaranQoran
های قرانی 📖حصرت "علیه السلام " (۳) آنها به اين ترتيب به تكذيب شعيب، و كارشكني در برابر آن حضرت پرداختند. دعوت شعيب از مردم اَيكه و لجاجت آنها اَيكه (بر وزن ليله) آبادي معروفي بود كه در نزديكي مَدْين قرار داشت، داراي آب و درختان بسيار بود، ازاين رو به نام اَيكه (كه در فارسي به معني بيشه است) خوانده مي‌شد. مردم آن جا ثروتمند و مرفّه بودند، به همين دليل غرق در غرور و غفلت بودند، و همانند مردم مَدْين، بت پرست بودند و خيانت و كلاهبرداري در خريد و فروش در بين آنها رايج بود. به فرموده قرآن، شعيب - عليه السلام - آنها را اين گونه دعوت كرد: «آيا تقوا پيشه نمي‌كنيد، قطعاً من در ميان شما پيامبري امين هستم، بنابراين پرهيزكار باشيد و از من اطاعت كنيد، من در برابر دعوتم، پاداشي از شما نمي‌طلبم، اجر من تنها بر پروردگار جهانيان است، حق پيمانه را ادا كنيد، كم فروشي نكنيد، و به ديگران خسارت وارد نسازيد، و با ترازوي صحيح وزن كنيد، و حق مردم را كم نگذاريد، و در زمين تلاش براي فساد نكنيد، و از نافرماني كسي كه شما و اقوام پيشين را آفريد، بپرهيزيد.» مردم لجوج اَيكه نسبت سحر و جادوزدگي به شعيب دادند و گفتند: «تو از سحرشدگان هستي، تو بشري همانند ما مي‌باشي، تنها گماني كه ما درباره تو داريم اين است كه از دروغگويان مي‌باشي، اگر راست مي‌گويي سنگهايي از آسمان بر سر ما بباران.» شعيب گفت: پروردگار من به اعمالي كه شما انجام مي‌دهيد داناتر است. سرانجام مردم اَيكه، حضرت شعيب را تكذيب كردند، و عذاب سايبان صاعقه خيز آسمان، آنها را به هلاكت رسانيد.(11) شهادت جانسوز سه نماينده شعيب به دست بت پرستان از بعضي از روايات استفاده مي‌شود كه موضعگيري قوم بت پرست شعيب - عليه السلام - در برابر آن حضرت، به قدري شديد بود كه چند نفر از نمايندگان آن حضرت را مظلومانه و بسيار جانسوز كشتند، در اين رابطه نظر شما را به سه روايت زير جلب مي‌كنم: 1. سهل بن سعيد مي‌گويد: به دستور هشام بن عبدالملك (دهمين خليفه اموي) در يكي از روستاهاي متعلق به او، چاهي را حفر كردند در درون چاه جنازه مردي بلند قامت پيدا شد كه پيراهن سفيد در تن داشت، و دستش را بر جاي ضربتي كه در سرش وجود داشت نهاده بود، وقتي كه دستش را كشيدند، از جاي ضربت سر، خون تازه جاري شد، دستش را رها كردند، بار ديگر به روي همان ضربه قرار گرفت و خود بند آمد، و در پيراهن او نوشته شده بود: «من ابن صالح نماينده شعيب - عليه السلام - بودم، و از طرف او براي تبليغ قوم، فرستاده شده بودم، قوم مرا زدند و در ميان اين چاه افكندند، و خاك بر سرم ريختند و چاه را پركردند.»(12) ✍ادامه دارد.....ان شاءالله @yavaranQoran
✍# قصه های قرانی (۴) 📖داستان حضرت 2. عبدالرحمن بن زياد مي‌گويد: در زمين مزروعي عمويم، چاهي مي‌كنديم كه به خاك نرم رسيديم، آن خاكها را كنار زديم، ناگاه به اطاقي رسيديم، در آن جا پيرمردي را كه پارچه‌اي بر رويش انداخته شده بود ديديم، ناگاه در كنار سرش نامه‌اي يافتيم، در آن نوشته بود: «من حسان بن سنان نماينده شعيب پيامبر بودم، از سوي او به سوي اين بلاد آمدم و مردم را به سوي خداي يكتا دعوت نمودم، آنها مرا تكذيب كردند و در ميان اين اطاق درون چاه زنداني نمودند، و در اين جا هستم تا روز قيامت برپا گردد و در دادگاه الهي آنها را محاكمه كنند.»(13) 3. نيز نقل شده: سليمان بن عبدالملك (هفتمين خليفه اموي) به سرزمين «وادي القُري» رسيد، دستور داد در آن جا چاهي حفر نمايند، كارگران به حفر چاه مشغول شدند، ناگاه به سنگ بزرگي رسيدند، آن سنگ را از جا كندند، ناگاه جنازه مردي را در زير آن سنگ يافتند كه دو پيراهن بر تن داشت، و دستش را بر سرش نهاده بود، وقتي كه دستش را كشيدند، خون از سرش فوران كرد، سپس دست را رها كرده بر جاي خود روي سر قرار گرفت و خون بند آمد. همراه آن جنازه نامه‌اي را يافتند كه در آن چنين نوشته شده بود: «من حارث بن شعيب غسّاني هستم، به نمايندگي از شعيب - عليه السلام - براي تبليغ به سوي قومش رفتم، آن قوم مرا تكذيب نمودند، و مرا كشتند.»(14) داشتن روح پليد، مجازات گنهكار مغرور عصر حضرت شعيب - عليه السلام - بود، يك نفر مغرور گنهكار كه بازوان ستبر و سلامتي و پيكر چاق و چلّه‌اي داشت، به هر كه مي‌رسيد مي‌گفت: «من با اين كه گنهكارم خداوند مرا هيچ گونه مجازات ننموده، و از هر نظر در سلامتي و عافيت هستم، پس مجازات الهي دروغ است.» خداوند به حضرت شعيب - عليه السلام - الهام كرد به آن شخص بگو: «اي احمق! چقدر تو را مجازات كنم، تو ظاهر سالمي داري ولي باطنت سراسر تيره و تار است، قلب كور و واژگونه داري، از اين رو گوش شنوا و چشم بينا و دلي آگاه و پند پذير نداري آيا آن همه بلا و بيماري كافي نيست؟!» شعيب - عليه السلام - سخن خداوند را به او ابلاغ كرد. او گفت: اگر خداوند مرا مجازات كرده، نشانه آن چيست؟ شعيب - عليه السلام - از خدا خواست تا نشانه مجازات او را بيان كند، خداوند به شعيب - عليه السلام - الهام كرد: «نشانه‌اش اين است كه از عبادتهايي كه انجام مي‌دهي مانند نماز، روزه، زكات و... هيچ گونه لذت روحي نمي‌بري، اطاعت تو ظاهري زيبا دارد، ولي باطن آن هم چون گردوي پوچ است، گردوي پوچ را اگر در زمين بكاري، هرگز رشد نخواهد كرد. از نماز و از زكات و غير آن * ليك يك ذرّه ندارد ذوق جان طاعتش نغز است و معني نغرني * جَوْزها بسيار در وي مغزنَي دانه بي مغز كي گردد نهال *** صورت بي جان نباشد جز خيال حضرت شعيب - عليه السلام - سخن خداوند را به او ابلاغ كرد، او به راز مطلب متوجّه شد و همچون الاغ در گل فرو ماند.(15) ✍ادامه دارد ......ان شاءالله @yavaranQoran
✍معارف قرآنی 👈.نخستین ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﺎﺧﺖ ﺣﻀﺮﺕ علیه السّلام بود.  ﻗﻮﻣﺶ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻰ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻛﻢ ﻓﺮﻭﺷﻰ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ.ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻯ ﺟﻬﺎﻥ ﻛﺎﻓﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﮔﻨﺎﻫﻰ ﺗﺎﺯﻩ، ﺑﺮ ﺍﻓﻌﺎﻝ ﺷﻨﻴﻊ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﺷﺪ،ﻛﺎﻟﺎ ﻭ ﺍﺟﻨﺎﺱ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﻛﺎﻣﻞ ﻭﺯﻥ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺸﺘﺮﻳﺎﻥ ﻛﻢ ﻓﺮﻭﺷﻰ ﻭ ﺗﻘﻠﺐ ﺭﺍ ﺭﻭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ.  ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﺮﺍﺥ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺍﺣﺘﻜﺎﺭ ﻭ ﻛﻢ ﻓﺮﻭﺷﻰ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ. حضرت  ﺷﻌﻴﺐ علیه السّلام ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﻧﺼﻴﺤﺖ ﻛﺮﺩ ﻭﻟﻰ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺍﻯ ﻧﺪﺍﺷﺖ،ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ،حضرت ﺷﻌﻴﺐ علیه السّلام ﻭ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﻋﺬﺍﺏ ﺑﺮ آن قوم کم فروش ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺯﻟﺰﻟﻪ ﻭ ﺳﺎﻳﻪ ﺁﺗﺸﺒﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻰ ﮔﺮﻣﺎﻯ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﺨﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺳﺎﻳﻪ ﺧﺎﻧﻪ ها ﻭ ﺁﺏ ﻫﻢ ﻛﺴﻰ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺟﺎﻥ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺩ.  ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺑﺮﻯ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ ﻭ ﻧﺴﻴﻢ ﺧﻨﻜﻰ ﻭﺯﻳﺪﻥ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺯﻳﺮ ﺁﻥ ﻗﻄﻌﻪ ﺍَﺑﺮ ﮔﺮﺩ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﮔﺮﻣﺎ ﺭﻫﺎﺋﻰ ﻳﺎﺑﻨﺪ،ﭼﻮﻥ ﻫﻤﮕﻰ ﺩﺭ ﺳﺎﻳﻪ ﺍﺑﺮ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺷﺮﺍﺭﻩ ﻫﺎﻯ ﺁﺗﺶ ﺍﺯ ﺍﺑﺮ ﺑﺎﺭﻳﺪ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺯﻳﺮ ﭘﺎﻳﺸﺎﻥ ﻟﺮﺯﻳﺪ ﻭ ﻫﻤﮕﻰ ﺩﺭ ﻫﻢ ﭘﻴﭽﻴﺪند ﻭ ﺳﻮﺧﺘﻨﺪ. ﻣﺪﺕ ﺍﻳﻦ ﻋﺬﺍﺏ ﺭﺍ ﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ.ﻭ ﺷﺎﻣﻞ ﻫﻮﺍﻯ ﮔﺮﻡ،ﺁﺑﻬﺎﻯ ﺩﺍﻍ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻟﺮﺯﻩ بود. 📚یکصد موضوع پانصد داستان،بخش عذاب ۲.شخصى به دیگرى كه ترازو دار و در حال جان دادن بود گفت:بگو:(لا اله الّا اللّه)او گفت:من به گفتن این كلمه قادر نیستم،پرسیدچرا !؟گفت زیرا كه آن زبانه ترازو،بالاى زبان من قرار گرفته و مانع گفتن:(لا اله الا اللّه) شده ! به او گفت:مگر تو حق مردم را به هنگام وزن کردن اشیاء ادا نمی كردى؟! گفت:چرا، ولى گاهى میشد كه من متوجه نبودم و مقدارى گرد و غبار در میان كفه ترازو بوده و من آن گرد و غبارها را نمیگرفته ام. 📚تفسیر آسان جلد۱۸صفحه ۲۰۱ ♼نکته:کوتاهی کردن در انجام وظائف نیز از مصادیق کم فروشی می باشد. ✅ کانال یاوران قران http://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd