eitaa logo
یک حس خوب
205 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
532 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✂️📕💌✂️📙💌✂️📔 📚 🦋 💌 ارشیا خیره شد به چشم های کنجکاو ریحانه و پرسید: _حتی اگه در مورد طاها باشه؟! هیچ گناهی مرتکب نشده بود. تمام سال‌های گذشته و حتی از وقتی پای سفره‌ی عقد با ارشیا نشسته بود، تمام ذهن و قلبش را متعلق به همسرش می‌دانست و بس! اصلا جایی و دلیلی برای فکر کردن به پسرعمویی که خودش ردش کرده بود نداشت. علاوه بر متاهل بودن، متعهد هم بود. با این افکار تبسم کوچکی کرد و پاسخ داد: _حتی اگه در مورد پسرعمو باشه _خواستگارت بوده نه؟ به صورت و فک منقبض شده‌ی ارشیا نگاه کرد. نمی‌دانست از کجا، اما حالا که بالاخره فهمیده بود باید دلش را آرام می‌کرد و خیالش را راحت. با خونسردی گفت: _بله. همه‌ی دخترا قبل از ازدواج یه تعدادی خواستگار دارن. _بعد از ازدواج چی؟ بهشون فکر می‌کنن؟ _نمی‌دونم من جای بقیه نیستم... _جای خودت جواب بده. لطفا. _نه! من بعد از ازدواج فقط به یه مرد فکر کردم اونم تو بودی. طاها برام با مردای دیگه فرقی نداره... انگار نفسش را راحت بیرون فرستاد، موهایش را عقب زد و گفت: _از تو غیر از این توقع نداشتم! تمام سال هایی که باهم زندگی کردیم؛ البته به جز چند ماه اول که هنوز تحت تاثیر رفتار مه‌لقا و نیکا بودم، به تو اعتماد داشتم و همه‌جوره خیالم راحت بوده ازت. همون موقع‌هام که پا پیش گذاشته بودم فریبا گفته بود پسرعموت خاطرخواهت بوده و بهش گفتی نه. می‌دونستم چرای نه گفتنت رو، ولی می‌ترسیدم. می‌ترسیدم ازینکه دلت با من نباشه و به جبر روزگار و بنا به مشکلی که داشتی بهم بله داده باشی و یه روزی از دستت بدم. اما بعدها فهمیدم تو از جنس نیکا نیستی... پاکی، خیلی پاک‌تر و نجیب‌تر از اون! انقدری که حالا هم واهمه داری از اینکه چند ثانیه نگاهت به نامحرم گره بخوره و گناه کنی! باورت می‌شه هرچی به عقب برمی‌گردم تنها نقطه ی مثبت زندگیم رو آشنا شدن با تو می‌بینم؟ تو دید منو نسبت به زن‌ها عوض کردی. اون بذر کینه و انزجاری که نیکا با کثافت کاری‌هاش و مه‌لقا با جاه‌طلبی و مثلا روشن‌فکریش توی دلم کاشته بودن از بیخ و بن کندی. بجاش مهر پاشیدی و خوبی... چه عجیب بود اعترافات ارشیا و این فضای معنوی. توی دلش قند آب می‌کردند. با محبتی که از ته قلبش می‌جوشید چشم دوخته بود به ارشیا و از کسی خجالت نمی‌کشید، نه غریبه بودند و نه تازه عروس و داماد! اصلا کسی حواسش به آن‌ها نبود... دوست داشت باز هم بشنود. _همین صبوریت، این ایمانت ریحانه، منو به خیلی جاها رسوند. یکیش پیدا کردن بی‌بی هست! درست پرتم کردی به دوران بچگی، توی سی و چند سالگی مامان بزرگ دل‌شکستت رو پیدا کنی و بشی مرهم زخم کهنه‌ش! دست پدرت رو بگیری و ببری آشتی کنون... شاید اگه نذری‌های تو نبود، امامزاده رفتنت و داستان مدام به شهدا سر زدنت نبود، همه چیز همونجور یخ و بی سر و ته پیش می‌رفت. صدای زن‌عمو حواسشان را پرت کرد، دوتا کاسه چینی پر از شله‌زرد گذاشت روی تخت و گفت: _ببخشید، از خودتون پذیرایی کنید آقا ارشیا. ریحانه جان دارچینم هست اگه دوست داری بریز خودت. نوش جانتون. ارشیا محترمانه تشکر کرد و کاسه را برداشت. باز هم تنها شده بودند. _برات خبر مهم داشتم، اما گوشیت رو جواب ندادی. خجالت زده سرش را انداخت پایین، ارشیا ادامه داد: _تا حالا به معجزه اعتقاد نداشتم، نمی‌گم الان خیلی دارم! اما نظرم در مورد خیلی از مسائل اعتقادی داره برمی‌گرده. مخصوصا با اتفاق‌های اخیر. اون از بچه و اینم از... _از چی؟ مگه چیزی شده؟ _بله _خب؟ _نیکا و افخم رو گرفتن. _افخم رو گرفتن؟ جدی میگی؟ خدای من... خبر به این مهمی رو الان باید بهم بگی؟ _از اونی گلایه کن که پیله دور خودش بسته بود. _صبر کن ببینم. نیکا چه ربطی به افخم داره؟ انگار اسم اونم آوردی. _بله، چون هم‌دست بودن! _چی؟ ... 📨 🦋 @yek_hesse_khob 🆔
📲 🧑‍💻عصر دیجیتال ⁉️استفاده نادرست از اپلیکیشن‌های ارتباط جمعی 🔴تفاوت بلاگر و اینفلوئنسر چیست؟ 🟠قدرت نفوذ بلاگر و اینفلوئنسر. 🟡اینفلوئنسر به خودی خود مشهوره. 🟢پس نیاز به جلب اعتماد مخاطبش نداره. 🔵به‌خاطر همین کمتر به محتوای تبلیغی که انجام می‌ده توجه می‌کنه. 🟣اون فقط کارش رو انجام میده و این ماییم که باید محصول تبلیغ شده رو خودمون بررسی کنیم. ... 💻 📺 📲 🦋 @yek_hesse_khob 🆔