eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹حَیّاً قبلا بیان شد که ▪️ ماده «حیی» (و چه‌بسا «حیو») در اصل، دست کم بر دو معنا دلالت دارد: ▫️یکی حیات و زندگانی، و نقطه مقابل مرگ؛ ▫️و دیگری حیا و شرم، و نقطه مقابل وقاحت و بیشرمی. البته برخی معنای اصلی را همان معنای اول دانسته و مدعی‌اند که چون بازگشت حیا و شرم به حفظ خویشتن است از ضعف و نقص و دوری از عیب و زشتی، در واقع مشتمل است بر طلب سلامت و حیات و از این جهت حیا هم به همان معنای حیات برمی‌گردد؛ و معنای جامع مفهوم «حیات» را هم تحقق هر چیزی که قوام و بقای شیء در گروی آن است (اعم از اجزای ظاهری و باطنی و نظم آنها و شرایط لازمه) دانسته‌اند. ▪️«حیّ» (= زنده) صفت مشبهه بر وزن «فَعل»، و جمع آن «أحیاء» است (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ؛ بقره/۱۵۴) 🔖جلسه 722 http://yekaye.ir/al-fater-35-22/ @Yekaye
🔹یَحِقَّ قبلا اشاره شد که «حق» نقطه مقابل «باطل» است. اصل ماده «حقق» را محکم کردن شیء، و یا ثبات و استقرار داشتن و مطابقت و موافقت داشتن با یک امر ثابت و مستقر دانسته‌اند، چنانکه به محور و پاشنه درب که درب با تکیه بر آن و بر مدار آن حرکت می‌کند «حقّ» می‌گویند. 🔖جلسه۳۱۱ http://yekaye.ir/al-hajj-22-6/ @Yekaye
🔹الْكافِرینَ در آیه 64 همین سوره بیان شد که ▪️ماده «کفر» در اصل دلالت بر پوشاندن و مخفی کردن می‌کند. کفر، هم در نقطه مقابل ایمان به کار می‌رود زیرا «حق را می‌پوشاند»، و هم در نقطه مقابل «شکر»‌ و به معنای «ناسپاسی» به کار می‌رود، زیرا نعمت را می‌پوشاند؛ و از نظر راغب اصفهانی، در مورد ناسپاسی نعمت، غالبا تعبیر «کفران» به کار می‌رود، و در مورد انکار خدا و نبوت و شریعت (بی‌دینی) غالبا تعبیر «کُفر» (که فاعل آن، «کافر» است) به کار می‌رود. ▪️اگرچه در فرهنگ دینی غالبا کلمه «کافر» فقط به معنای منکر خدا و نبوت و شریعت به کار می‌رود اما در ادبیات قرآنی در مورد منکر ولایت و امامت الهی هم این تعبیر به کار می‌رود چنانکه کسانی که به جای ولایت الله، ولایت طاغوت را پذیرفته باشند کارشان «کفر» معرفی شده (بقره/۲۵۶) و حتی منافق هم (که ظاهرا مسلمان است و خدا و نبوت و شریعت را قبول دارد) کافر خوانده شده است (نساء/۱۳۷-۱۳۸؛ منافقون/۱-۳) ▪️همچنین بیان شد که کفر در قرآن به پنج معنا به کار رفته: کفر حجود (انکار) [که دو قسم می‌شد: انکار از روی ظن و گمان، ویا کاملا آگاهانه در برابر حقیقت ایستادن]، ترک آنچه خدا دستور داده، کفر برائت و کفر نعمت. 🔖جلسه 813 http://yekaye.ir/ya-seen-36-64/ @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️1) از پیامبر اکرم ص و نیز از امیرالمومنین ع درباره این که خداوند می‌فرماید «تا انذار دهد هر کسی را که زنده باشد» روایت شده است که: یعنی کسی که عاقل باشد. جَاءَ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى «لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا» قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَعْنِي مَنْ كَانَ عَاقِلًا. 📚إرشاد القلوب (للديلمي)، ج1، ص198 يجوز أن يكون المراد بمن كان حيا عاقلا و روي ذلك عن علي (ع) 📚مجمع البيان، ج8، ص675 @Yekaye
☀️2) از امیرالمومنین ع روایت شده است: جاهل مرده است هرچند که زنده باشد! 📚تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص75 الْجَاهِلُ مَيِّتٌ وَ إِنْ كَانَ حَيّاً. @Yekaye
☀️3) از امام صادق ع روایت شده است: همانا خداوند عز و جل هنگامی که خواست آدم ع را بیافریند جبرئیل را در ساعت اول روز جمعه برانگیخت و او قبضه‌ای به دست راستش برداشت که این برداشتنش از آسمان هفتم تا آسمان دنیا واقع شد و از هر آسمانی تربتی برداشت؛ و سپس قبضه دیگری از زمین هفتم برتر تا زمین هفتم پست‌تر برداشت؛ پس خداوند عز و جل به کلمه‌اش امر کرد و او قبضه اول را به دست راست و قبضه دوم را به دست چپ گرفت؛ پس آن گل را دو تکه کرد، از زمین مقداری از آن و از آسمان هم مقداری از آن؛ پس به آنچه در دست راست او بود فرمود: از تو خواهد بود رسولان و انبیا و اوصیا و صدیقان و مومنان و سعادتمندان و هرکس که کرامت و بزرگواری‌اش را بخواهم پس بر آنان آنچه فرموده بود محقق گردید؛ و به آنچه در دست چپ او بود فرمود: از تو خواهد بود جباران و مشرکان و کافران و طاغوت‌ها و هرکس که خواری و بدبختی‌اش را بخواهم؛ پس بر آنان نیز آنچه فرموده بود محقق گردید همان گونه که فرموده بود؛ سپس آن دو گل را درهم‌آمیخت و این همان است که فرمود: «همانا خداوند شکافنده حَبّ [= دانه] و «نَوی» [ = هسته] است» (انعام/95) . پس «حَبّ» همان طینت مومنان است که خداوند «محبت» خود را بر او افکنده؛ و «نَوی» همانا طینت کافران است که از هر خیری دوری کرده [نَاَوْا]؛ و به این جهت «نوی» نامیده شده است که از هر خیری دوری می‌کند [نَأَی] ؛ و خداوند فرمود «زنده را از مرده بیرون می‌آورد، و بیرون آورنده‌ی مرده است از زنده» (انعام/95)؛ پس زنده، آن مومنی است که طینتش از طینت کافر بیرون می‌آید؛ و مرده‌ای که از زنده بیرون می‌آید، کافری است که از طینت مومن خارج می‌شود؛ پس زنده، مومن است؛ و مرده، کافر؛ و این همان سخن خداوند عز و جل است که فرمود «آیا پس کسی را که مرده بود و زنده‌اش گرداندیم ...» (انعام/122) پس مرگش مخلوط شدن طینتش با طینت کافر بود و زندگانی‌اش آن هنگام بود که خداوند عز و جل بین آن دو با کلمه خویش فاصله انداخت؛ این چنین است که خداوند عز و جل مومن را در هنگام تولد از ظلمت به سوی نور بیرون می‌آورد بعد از آنکه در آن ظلمت داخل شده بود و کافر را از نور به ظلمت می‌برد بعد از آنکه در نور داخل شده بود؛ و این همان سخن خداوند عز و جل است که فرمود « تا انذار دهد هر کسی را که زنده باشد و سخنِ [خداوند] بر کافران محقق گردد.» (یس/70) 📚الكافي، ج2، ص5 ✳️توجه: احادیث مربوط به «طینت» از دشوارترین احادیث معارفی هستند که در فهم آنها بسیار باید با احتیاط گام برداشت. نویسنده ادعا ندارد که معنای این حدیث را آن گونه که مراد معصوم بوده، می‌فهمد؛ اما می‌تواند برخی از قرینه‌های داخل کلام را که می‌تواند مانع از برخی از کج‌فهمی‌ها شود، برشمرد، مانند اینکه: 🔹این خاک، فقط از روی زمین برداشته نشده، بلکه از آسمانها هم برداشته شده؛ و از طرف دیگر می‌دانیم که آسمان دنیا همان است که ستارگان درآن‌اند (صافات/6) یعنی کل آنچه در کهکشانها با چشم می‌بینیم در زمره آسمان دنیاست؛ پس وقتی سخن از هفت آسمان (که پایین‌ترینِ آنها آسمان دنیاست) و هفت زمین به میان آمده، و تصریح می‌شود که این طینت از تمام این هفت آسمان و هفت زمین برگرفته شده، معلوم می‌شود که این طنیت صرفا همین خاک و گِلی که ما روی زمین می‌شناسیم نیست، بلکه سرشتی است که از تمامی عوالم ماوراء در آن تنیده شده است. 🔹این واقعه در حالی که قبل از خلقت حضرت آدم رخ داده، اما از کافران و مومنان سخن به میان آمده، پس علی‌القاعده، این واقعه در بستر زمانی که ما می‌شناسیم، رخ نداده؛ بلکه در ماورای زمان ماست. 🔹«جبر» از باورهایی است که در احادیث اهل بیت بشدت تخطئه شده، پس هرگونه برداشت از این حدیث که منجر به جبری شدن ایمان شود قطعا ناصواب است. @Yekaye 👇متن حدیث👇
متن حدیث فوق عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ ع بَعَثَ جَبْرَئِيلَ ع فِي أَوَّلِ سَاعَةٍ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَقَبَضَ بِيَمِينِهِ قَبْضَةً بَلَغَتْ قَبْضَتُهُ مِنَ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا وَ أَخَذَ مِنْ كُلِّ سَمَاءٍ تُرْبَةً وَ قَبَضَ قَبْضَةً أُخْرَى مِنَ الْأَرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْيَا إِلَى الْأَرْضِ السَّابِعَةِ الْقُصْوَى؛ فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كَلِمَتَهُ فَأَمْسَكَ الْقَبْضَةَ الْأُولَى بِيَمِينِهِ وَ الْقَبْضَةَ الْأُخْرَى بِشِمَالِهِ فَفَلَقَ الطِّينَ فِلْقَتَيْنِ فَذَرَا مِنَ الْأَرْضِ ذَرْواً وَ مِنَ السَّمَاوَاتِ ذَرْواً. فَقَالَ لِلَّذِي بِيَمِينِهِ: مِنْكَ الرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ وَ الصِّدِّيقُونَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ السُّعَدَاءُ وَ مَنْ أُرِيدُ كَرَامَتَهُ؛ فَوَجَبَ لَهُمْ مَا قَالَ كَمَا قَالَ. وَ قَالَ لِلَّذِي بِشِمَالِهِ: مِنْكَ الْجَبَّارُونَ وَ الْمُشْرِكُونَ وَ الْكَافِرُونَ وَ الطَّوَاغِيتُ وَ مَنْ أُرِيدُ هَوَانَهُ وَ شِقْوَتَهُ؛ فَوَجَبَ لَهُمْ مَا قَالَ كَمَا قَالَ؛ ثُمَّ إِنَّ الطِّينَتَيْنِ خُلِطَتَا جَمِيعاً وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى» فَالْحَبُّ طِينَةُ الْمُؤْمِنِينَ الَّتِي أَلْقَى اللَّهُ عَلَيْهَا مَحَبَّتَهُ وَ النَّوَى طِينَةُ الْكَافِرِينَ الَّذِينَ نَأَوْا عَنْ كُلِّ خَيْرٍ وَ إِنَّمَا سُمِّيَ النَّوَى مِنْ أَجْلِ أَنَّهُ نَأَى عَنْ كُلِّ خَيْرٍ وَ تَبَاعَدَ عَنْهُ؛ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ» فَالْحَيُّ الْمُؤْمِنُ الَّذِي تَخْرُجُ طِينَتُهُ مِنْ طِينَةِ الْكَافِرِ، وَ الْمَيِّتُ الَّذِي يَخْرُجُ مِنَ الْحَيِّ هُوَ الْكَافِرُ الَّذِي يَخْرُجُ مِنْ طِينَةِ الْمُؤْمِنِ، فَالْحَيُّ الْمُؤْمِنُ وَ الْمَيِّتُ الْكَافِرُ، وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ» فَكَانَ مَوْتُهُ اخْتِلَاطَ طِينَتِهِ مَعَ طِينَةِ الْكَافِرِ، وَ كَانَ حَيَاتُهُ حِينَ فَرَّقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَيْنَهُمَا بِكَلِمَتِهِ؛ كَذَلِكَ يُخْرِجُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُؤْمِنَ فِي الْمِيلَادِ مِنَ الظُّلْمَةِ بَعْدَ دُخُولِهِ فِيهَا إِلَى النُّورِ وَ يُخْرِجُ الْكَافِرَ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلْمَةِ بَعْدَ دُخُولِهِ إِلَى النُّورِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِين». 📚الكافي، ج2، ص5 @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک آیه در روز
820 ) لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیّاً وَ یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْكافِرینَ 〽️ترجمه تا انذار دهد هر ک
. 1⃣ «لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیّاً وَ یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْكافِرینَ» چرا قرآن شعر نیست؟ چرا ذکر و خواندنی‌ای روشنگر است؟ برای اینکه هدف اصلی‌اش انذار دادن و هشدار دادن است؛ هدفش اتمام حجت با کافران است؛ و هم هشدار دادن به مهمترین خطرات پیش راه، و هم اتمام حجت نیازمند یک سخنی است که هم تذکردهنده باشد و هم روشنگر. 📝 ثمره در اسلام راه اصلی اسلام برای هدایت انسانها، شاعری و تحریک احساسات نیست؛ شاعری – اگر شعر در مسیر ترویج حق باشد – لزوما چیز بدی نیست؛ 💢اما کار اصلی اسلام این نیست💢 کار اصلی اسلام این است که انسانها را به خطراتی که در مسیر زندگی‌شان هست هشدار دهد؛ ⭕️و این نیازمند تذکر دادن مدام و ارائه مطالب خواندنیِ روشنگرانه است، نه صرفاً تحریک احساسات❗️ @Yekaye
یک آیه در روز
820 ) لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیّاً وَ یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْكافِرینَ 〽️ترجمه تا انذار دهد هر ک
. 2⃣ «لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیّاً وَ یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْكافِرینَ» پیامبر انسانی را که زنده است، ‌انذار می‌دهد؛ و از آن سو،‌ پیروی از پیامبر است که انسان را زنده می‌کند (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ؛ انفال/24)؛ 📝نکته تخصصی 🔺زندگی و رسیدن به حیات برتر، یک امر ذومراتب است؛ هریک از ما بهره‌ای از زندگی حقیقی داریم، و آن اندازه که این بهره ما از زندگی باقی است انذار پیامبر بر ما اثر می‌گذارد؛ و اگر اثر گذاشت، و از او پیروی کردیم، به مرتبه بالاتری از حیات دست می‌یابیم؛ و آنگاه انذار پیامبر در ساحت بالاتری بر ما تاثیر خواهد گذاشت؛ و این گونه است که مسیر کمال را می‌پیماییم؛ 🔻عکس این هم صادق است: اگر کسی در برابر انذارهای پیامبر موضع‌گیری کرده، کفر و لجاجت در پیش گیرد، در گمراهی بیشتری فرومی‌رود؛ و هرچه گمراهتر شود، از پیروی پیامبر، بیشتر سرپیچی می‌کند؛ و کم‌کم کارش به جایی خواهد رسید که زیانکارترین انسانها می‌شود در حالی که خود راه ره‌یافته‌ترین انسانها گمان می‌کند: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً؛ الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» (کهف/104-103) @Yekaye
یک آیه در روز
820 ) لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیّاً وَ یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْكافِرینَ 〽️ترجمه تا انذار دهد هر ک
. 3⃣ «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبینٌ ... یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْكافِرینَ» چیزی می‌تواند حجت را بر کافران تمام و آنان را واقعا سزاوار عذاب کند که واقعا متذکر کننده و روشنگر باشد. @Yekaye
یک آیه در روز
820 ) لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیّاً وَ یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْكافِرینَ 〽️ترجمه تا انذار دهد هر ک
. 4⃣ «لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیّاً وَ یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْكافِرینَ» در برابر «مَنْ كانَ حَيًّا»، «الْكافِرِينَ» آمده است؛ این نشان می‌دهد که كفّار و كسانى كه حقّ را نپذيرند مردگانى بيش نيستند. 📚(تفسير نور، ج9، ص559). به تعبیر دیگر، حیات و زندگی در ادبیات قرآن کریم،‌ امری برتر از این حیات مادی است: انسان کافر ظاهرا زنده است، اما حقیقتا حیات ندارد. @Yekaye
یک آیه در روز
820 ) لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیّاً وَ یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْكافِرینَ 〽️ترجمه تا انذار دهد هر ک
. 5⃣ «لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیّاً» نشانه زنده دلى، پذيرش هشدارهاى قرآن است. 📚(تفسير نور، ج9، ص558) @Yekaye
یک آیه در روز
820 ) لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیّاً وَ یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْكافِرینَ 〽️ترجمه تا انذار دهد هر ک
. 6⃣«لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیّاً» در کسانی که دلهایشان مرده است، حتّى كلام خداوند اثر ندارد. 💠 ثمره 💢هر کسی را نمی‌توان انذار کرد و به راه راست آورد! باید خود شخص هنوز ظرفیتی را در خود باقی گذاشته باشد.💢 @Yekaye
یک آیه در روز
820 ) لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیّاً وَ یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْكافِرینَ 〽️ترجمه تا انذار دهد هر ک
. 7⃣ «یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْكافِرینَ» مقصود از این که «سخنِ [خداوند] بر کافران محقق گردد» چیست؟ 🍃الف. مقصود قهر حتمى خداوند بر كافران است که در جای دیگر بدین صورت بیان شده است: «وَ لكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرِينَ» (زمر/71) 📚(تفسير نور، ج9، ص559) یعنی وعده عذاب بر آنان حتمیت پیدا کند 📚(مجمع‌البیان، ج8، ص675) و شاهد دیگرش هم این آیه است که فرمود «وَ لكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِين» (سجده/13) 🍃ب. حجت بر کافران تمام شود. 🍃ج. ... @Yekaye
یک آیه در روز
820 ) لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیّاً وَ یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْكافِرینَ 〽️ترجمه تا انذار دهد هر ک
. 8⃣ «قُرْآنٌ مُبینٌ؛ لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیّاً وَ یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْكافِرینَ» هدف از وحى و بعثت انبيا، بيدارى و هوشيارى زنده دلان و اتمام حجت با کافران و مرده دلان است. 📚(المیزان، ج17، ص109؛ تفسير نور، ج9، ص559) @Yekaye
یک آیه در روز
820 ) لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیّاً وَ یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْكافِرینَ 〽️ترجمه تا انذار دهد هر ک
. 9⃣ «لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیّاً وَ یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْكافِرینَ» 📜حکایت متن نامه‌ای که پیامبر ص برای خسرو پرویز نوشت، چنین بود: 🗞بسم الله الرحمن الرحیم؛ از محمد، رسول خدا، به کسری، بزرگِ فارس؛ سلام بر کسی که از هدایت تبعیت کند و به خدا و رسولش ایمان آورد و شهادت دهد که خدایی جز الله نیست او واحد است و شریکی ندارد و اینکه محمد ص بنده او و رسول اوست؛ تو را به فراخوانِ [از جانب] خداوند عز و جل دعوت می‌کنم که همانا من رسول خداوند هستم به جانب همه مردم تا انذار دهم «هر کسی را که زنده باشد و سخنِ [خداوند] بر کافران محقق گردد.» اسلام بیاور تا سالم بمانی، که اگر خودداری کنی گناه زرتشتیان برعهده تو باشد. 💢حکایت کرده‌اند که خسرو پرویز وقتی این نامه را بر او خواندند با عصبانیت گفت: او برای من چنین می‌نویسد در حالی که یکی از بندگان من است؟ و برای پیامبر ص نقل کردند که او آن را پاره کرد و در پی آن پیامبر ص دعا کرد که خداوند حکومت و سلطنت وی را پاره پاره کند. ⭕️وی پیکی را به حاکم دست‌نشانده‌اش در یمن فرستاد و به او دستور داد که سریعا حضرت محمد ص را دستگیر کند و نزد او بفرستد؛ نمایندگان حاکم یمن وقتی نزد پیامبر رسیدند و از ایشان درخواست کردند که با آنها برود، حضرت به آنان خبر داد که همین دیشب وی به دست فرزندش به قتل رسیده؛ آنان به نزد حاکم یمن برگشتند و حکایت را گفتند و چند روز بعد پیکی از جانب دربار آمد و همین خبر را آورد و گفت از دستگیری حضرت محمد ص صرف نظر کنند؛ و حاکم یمن در پی این واقعه مسلمان شد. 📚بحار الأنوار، ج20، ص389 @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
821 ) أَ وَ لَمْ یرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیدینا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ 〽️ترجمه آیا ندیده‌اند که ما برای آنها به دست خویش چارپایانی آفریدیم تا آنان صاحب اختیارشان باشند؟! سوره یس (36) آیه 71 1397/6/25 6 محرم 1440 @Yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ توجه✳️ مطالب ذیل، در واقع مربوط به آیه بعد است که اشتباها در اینجا قرار داده شده است. مطالب این آیه در آدرس زیر http://yekaye.ir/ya-seen-36-71/ 🔹ذلَّلْنا ▪️ماده «ذلل» را در اصل به معنای خضوع و خواری و نرمش به خرج دادن در برابر مافوق، و نقطه مقابل عزت دانسته‌اند 📚(معجم المقاييس اللغة، ج2، ص345؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص327) 🔖(در آیه ۱۴ همین سوره درباره «عرت» و ماده «عزز» بحث شد: جلسه 761 http://yekaye.ir/ya-seen-36-14/ ) ▫️در هر صورت، این ماده برای هر گونه رام شدن و تسلیم بودن در برابر غیر به کار می‌رود، چنانکه حتی درباره میوه‌های بهشتی تعبیر شده است که «وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلًا» (إنسان/14) ▪️در تفاوت «ذُلّ» و «ذِلّ» گفته‌اند که اولی در جایی است که این خوار و پست شدن از روی زور و اجبار باشد؛ اما دومی در جایی است که بعد از یک وضعیت سخت و دشوار، به وضعیت ذلیلانه برسد، خواه قهر و زوری در کار بوده باشد یا نباشد بدین جهت در تعبیر «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ» (إسراء/24) گفته‌اند بدین معناست که خود را مانند کسی که به زور و اجبار مقهور گردیده در مقابل والدین خاضع گردان؛ در حالی که در تعابیری «تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ» (معارج/44)، «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ» (بقرة/61) «سَيَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ» (أعراف/152) تاکید بر این خوار شدنی است که بعد از سختی‌هایی گریبانگیر آنان شده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص330) چنانکه به جاده‌ای که بر اثر کثرت عبور و مرور صاف شده «الطَّريق الذِلّ» گویند. 📚(معجم المقاييس اللغة، ج2، ص345) ▪️و وقتی چارپای چموشی را رام می‌کنند می‌گویند «ذَلَّتِ الدّابة بعد شماس»، و به چنین چارپایی «ذَلُول» گفته می‌شود «لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ»(بقرة/71) 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص330) و برخی هم گفته‌اند «ذلول» به معنای چارپایی است که «ذُلّ» و رام بودنش کاملا آشکار و واضح است. 📚(معجم المقاييس اللغة، ج2، ص345) و البته برخی هم گفته‌اند که «ذلول» در جایی به کار می‌رود که شخص از روی میل و رغبت تسلیم دیگری شود و در برابر وی فروتنی کند، اما «ذلیل» در جایی است که این وضعیت به زور و اجبار رخ داده باشد 📚(الفروق في اللغة، ص245) و بر این اساس، برخی «أذلّة» (أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرين؛ مائده/54) را جمعِ «ذلول» (و نه «ذلیل») دانسته‌اند. ▪️کلمه «ذلت» وقتی در جایی که خود شخص خویش را به فروتنی وادار سازد، بار معنایی مثبت دارد «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» (مائدة/54) چنانکه در مورد عبارت «فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا» (نحل/69) نیز گفته شده به معنای اینکه مسیر خدا را رام و بدون سرکشی و سختی بپیما؛ اما وقتی به عنوان امری بیرونی بر شخص عارض می‌شود «تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ» (معارج/44)، «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ» (بقرة/61) بار معنایی منفی و همراه با حقارت و تحقیر دارد 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص330؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص327) ▪️«تذلل» در جایی است که خود شخص خود را در موقعیت ذلت و فرودستی قرار دهد ولی کلمه «ذلیل» نیز با اینکه به لحاظ لفظی فاعل است، اما به لحاظ معنایی مفعول است، یعنی در موردی به کار می‌رود که دیگری وی را در مقام فرودستی قرار داده باشد، بدین جهت تعبیر «متذلل» را در مقام مدح به کار می‌برند، با این عنایت که کسی ابراز تواضع کند؛ اما کلمه «ذلیل» بار معنایی منفی دارد و هیچگاه در مقام مدح به کار نمی‌رود. 📚 (الفروق في اللغة، ص244) 🔶کلمه «ذلت» به لحاظ معنایی به کلماتی نظیر «تواضع» ، «صغار» (کوچکی و حقارت) و «خزی» (خواری) و «خضوع» نزدیک است اما تفاوت‌های ظریفی نیز بین این کلمات هست: 🔸«تواضع» اذعان به قدرتِ کسی است که در برابرش ابراز فرودستی می‌شود، خواه آن شخص بر این متواضع قدرت داشته باشد یا خیر؛ اما «تذلل» اظهار عجز در برابر کسی است که در مقابل او ابراز فرودستی می‌شود؛ از این جهت در مورد یک سرور نسبت به زیردستانش، تعبیر «تواضع» به کار می‌رود اما تعبیر «تذلل» خیر. 📚 (همان) 🔸«صغار» اعتراف به ذلت و اقرار به آن و اظهار کوچکی کردن است؛ اما در کلمه «ذلیل» لزوما چنین اعترافی نهفته نیست؛ یعنی ممکن است کسی را ذلیل کنند اما وی اعتراف به ذلت نکند. 📚 (همان) 🔸«خزی» (خواری) ذلتی است که همراه با مفتضح و بی‌آبرو شدن باشد، یعنی خوار و زبون شدنی است که به زشتی عمل خود وی نیز ارتباط دارد، اما «ذلت» لزوما این گونه نیست. 📚(الفروق في اللغة، ص244) 🔸«خضوع» ابراز فروتنی است و می‌تواند با رغبت همراه باشد، اما «ذلت» تسلیم شدن و فروتنی‌ای است که به زور و ناخواسته باشد. 📚 (همان) 📿ماده «ذلل» و مشتقات آن جمعا 24 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @Yekaye
👇ادامه توضیح کلمه «رکوبهم»👇 ▪️این ماده وقتی به باب تفعیل می‌رود (في أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ؛ انفطار/8) به معنای سوار کردن و مستقر کردن امور بر روی همدیگر است و تعبیر «ترکیب اجزاء» از این جهت به کار رفته که گویی در «ترکیب» و شیء «مُرَکّب»، هر جزیی بر جزء دیگر سوار و مستقر شده است 📚 (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص208) 📿ماده «رکب» و مشتقات آن جمعا 15 بار در قرآن کریم به کار رفته است. 📖«رکوبهم» ▪️در اغلب قراءات مشهور به همین صورت «رَكُوبُهُم» قرائت شده؛ که اغلب بر این باورند که در اینجا «فَعول» ‌به معنای «مفعول» است (= مرکوبهم) ▪️اما در برخی از قراءات اربعه عشر (حسن و اعمش) به صورت ««رُكُوبُهُم» قرائت شده، که «رَکوب» مصدر است و آن را غالبا به حذف مضاف (ذو رکوب = مرکوب) یا در تقدیر گرفتن یک عبارت (من منافعهم رکوبهم) دانسته‌اند؛ ▪️همچنین در برخی قراءات غیر مشهور (قرائت عایشه و ابی بن کعب) و نیز در مصحف ابن مسعود به صورت «رَكُوبَتُهُم» آمده است که «فَعولة» ‌به معنای «مفعولة» است (= مرکوبتهم) 📚مجمع البيان، ج8، ص676 ؛ البحر المحيط، ج9، ص82-83؛ معجم القراءات، ج7، ص519 @Yekaye
🔹ركُوبُهُمْ ▪️ماده «رکب» در اصل بر علوّ و برتری چیزی بر چیز دیگر📚 (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص432) ویا استقرار چیزی بر چیز دیگر 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص208) دلالت دارد. ▫️برخی بر این باورند که اصل این ماده برای سوار شدن بر پشت حیوانات بوده (وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَميرَ لِتَرْكَبُوها؛ نحل/8) که گاه برای سوار شدن بر کشتی (فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْک، عنکبوت/65؛ إِذا رَكِبا فِي السَّفينَةِ، کهف/71) نیز به کار می‌رفته است (وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ؛ زخرف/12). 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص363) وتدریجا توسعه یافته و بر هر گونه استقراری به کار رفته است، چنانکه در آیه «لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ» (انشقاق/19) بر وضعیتی پس از وضعیت دیگر مستقر شدن دلالت دارد، [نه بر سواری گرفتن از چیزی.] 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص209) ▪️«راکب» به معنای شخصی است که سواره است و اغلب برای کسی که سوار بر شتر است به کار می‌رود؛ و جمع آن «رَکب» (الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ؛ أنفال/42) و «رُکبان» (فَرِجالًا أَوْ رُكْباناً؛ بقرة/239) و «رُکوب» می‌باشد 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص363) ▫️و برخی بر این باورند که «رُکبان» و «ارکوب» برای کسانی به کار می‌رود که بر حیوانات (اسب و شتر و قاطر و ...) سوار شده‌اند؛ اما برای کسانی که بر کشتی سوار شده‌اند تعبیر «رَکّاب» به کار برده می‌شود 📚(كتاب العين، ج5، ص363) و البته «رُکوب» به معنای مصدر (سوار شدن: يومَ رُكُوبِ الخليفةِ في زينتِهِ؛ 📚الطراز الاول، ج2، ص84) هم به کار رفته است. ▪️«رَکوب» در اصل مصدر است 📚(مجمع البيان، ج8، ص676) ▫️اما بسیاری آن را به معنای اسم مفعول دانسته‌اند، چنانکه «طریقٌ رَکوب» به معنای راهی است که بر اثر رفت و آمد هموار شده باشد 📚(تهذیب اللغة، ج10، ص125) و گفته‌اند که این کلمه برای «مرکوب» [= سواری] هایی که کاملا رام و در اختیار هستند به کار می‌رود. 📚(كتاب العين، ج5، ص364؛ النهاية، ج2، ص256؛ البحر المحيط، ج9، ص82) که جمعِ آن «رکائب» است 📚(الجدول فی اعراب القران الکریم؛ ج23، ص34) ▫️ اما برخی همچنان بر این باورند که اتفاقا در آیه «وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَكُوبُهُمْ» (یس/72) «فعول» در همان معنای حقیقی‌اش– و نه معنای اسم مفعول – به کار رفته و اشاره است به اینکه به واسطه آفرینش و در اختیار انسان قرار گرفتن این چارپایان اهلی است که «راکب» و سواره بودن انسانها ممکن و متحقق می‌شود. 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص209) ▪️چنانکه در «اختلاف قرائت» در ادامه می‌آید کلمه «رکوب» در این آیه به صورت «رکوبة» هم قرائت شده؛ و در تفاوت این دو، از نحویون کوفه نقل شده که وزن «فَعول» برای وصفِ یک امر مونث، گاه با حرف تاء تانیث می‌آید و گاه بدون آن (امرأة صبور و شكور؛ شاة حلوبة، و ناقة ركوبة)؛ و هدف از آن، تفاوت گذاشتن موردی است که «فعل» برای موصوف و نشات گرفته از خود وی باشد، با موردی که فعل بر موصوف واقع شده باشد؛ اما نحویون بصره بر این باورند که حرف «ة» به خاطر نسبت حذف شده؛ و همچنین از ابوعبیده نقل شده که «رکوبة» هم برای واحد به کار می‌رود و هم برای جماعت؛ اما «رکوب» فقط برای جمع به کار می‌رود 📚(إعراب القرآن (نحاس)، ج3، ص274) ▪️«رِکاب» در اصل مصدر است که به صورت اسم (به معنای مرکوب [= آنچه بر آن سوار می‌شوند] و مرکَب [= محل سواری دادن]) به کار رفته، به خود حیواناتی که بر آن سوار می‌شوند و بار می‌برند گفته می‌شود، که به نحو خاص در مورد «شتران» به کار برده می‌شود؛ و این تعبیری است که برای حالت جمع به کار می‌رود📚 (كتاب العين، ج5، ص364) چنانکه در آیه «فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ» (حشر/6) کلمه «خیل: اسبها» از جهت اینکه سوارکاران بر آن سوار می‌شوند و به دشمن حمله می‌کنند مد نظر است؛ و «رکاب: شترها» از این جهت که بارها و مایحتاج سپاه را حمل می‌کنند. 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص209) ▪️کلمه «ارتکاب» به معنای انجام دادن کاری است از این جهت که وقتی کسی کاری را انجام می‌دهد گویی بر آن سوار و مسلط شده است. ▪️«متراکب» به چیزی گویند که قسمتهایی از آن بر قسمتهای دیگر سوار شده باشد (فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِباً؛ أنعام/99) (مفردات ألفاظ القرآن، ص363) و برخی گفته‌اند که «متراکب» به چیزی گفته می‌شود که استقرار آن بر چیز دیگر تداوم داشته باشد و در این آیه نیز چون دانه‌های سنبل همواره روی همدیگر هستند این تعبیر به کار رفته است. 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص208) @Yekaye 👇ادامه مطلب👇