🔹أنْ تُصیبُوا
قبلا بیان شد که درباره ماده «صوب»
▪️برخی همچون ابن فارس بر این باورند که در اصل دلالت دارد بر «نازل شدن چیزی و در جای خود مستقر شدنِ آن»؛ و سخن و عمل «صواب» (قالَ صَواباً؛ نبأ/۳۸) را هم از این بابت چنین گفتهاند که در جای درست خود قرار گرفته است؛ و بدین جهت است که «صواب» نقطه مقابل «خطأ» میباشد. شاهد مهم این معنا هم کلمه «صَوْب» است که به معنای نزول باران میباشد و از آن کلمه «صَیب» (كَصَیبٍ مِنَ السَّماءِ؛ بقره/۱۹) به معنای ابر بارانزا گرفته شده است؛ و برای هر امری هم که در جای خود مستقر میگردد، تعبیر «صاب» و «أصاب» به کار میرود.
◾️اما دیگران مدار معنای این ماده را «درست» در مقابل خطا قرار دادهاند؛
▪️ مرحوم مصطفوی چنین توضیح داده که «صواب» در مقابل «خطا» است و به معنای جریان یافتن امری بر وفق طبیعت و حق میباشد همان گونه که خطا انحراف و خروج از جریان حق و صحیح است؛ با این اضافه که در ماده «صوب» حدوث ( و نه استمرار) لحاظ شده است. و
▪️ راغب هم بر این باور است که معنای اصلی همین صواب و درست بودن است؛ آنگاه گاهی به اعتبار خود شیء مد نظر است و آن در جایی است که چیزی خودش خوب و پسندیده باشد، مانند اینکه بگویند «عدل صواب است»؛ و گاهی به اعتبار اینکه شخصی قصدی داشته و به حسب رسیدن او به مقصودش مورد توجه قرار گرفته که میگویند «أصاب کذا» یعنی بدانچه میخواست رسید؛ چنانکه تعبیر «أصاب السهم» در جایی است که تیر بهدرستی به هدف برخورد کند. «صَوب» در معنای «نزول باران» هم بارانی که به مقدار نیاز باریده است، و از باب همان «اصاب السهم» است و «صیّب» هم به همین جهت ابر بارانزا نام گرفته است.
▪️«مصیبة» هم به نحو کنایی از مفهوم «اصاب السهم» اقتباس شده، گویی چیزی است که به سمت انسانها پرتاب میشود و به هدف میخورد؛ و تدریجا درباره هر بلایی که به انسان میرسد به کار رفته است «أَ وَ لَمَّا أَصابَتْكُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیها» (آل عمران/۱۶۵)، «فَكَیفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ» (نساء/۶۲)، «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَیدِیكُمْ» (شوری/۳۰).
▪️البته فعل «أصاب» هم در مورد خیر به کار میرود و هم در مورد شر: «إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصِیبَةٌ» (توبة/۵۰) ، «وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ» (نساء/۷۳) ، «فَیصِیبُ بِهِ مَنْ یشاءُ وَ یصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یشاءُ» (نور/۴۳)؛ و گفته شده اصابت خوبی از باب کلمه «صَوب» (نزول باران) است؛ و اصابت بدی از باب تعبیر «اصاب السهم» میباشد.
▪️این ماده در حالت ثلاثی مجرد (صَابَ یصُوبُ صَوْباً) به معنای جریان یافتن بر مدار صحت و حق است؛
▪️ اما وقتی به باب افعال (أَصَابَ یصِیبُ إِصَابَةً) میرود، نظر اصلی به فاعل است و حیثیت صدور فعل مد نظر است: «وَ ما أَصابَكُمْ یوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ» (آل عمران/۱۶۶) [إِنَّهُ مُصیبُها ما أَصابَهُمْ؛ هود/۸۱] و
▪️وقتی به باب تفعیل (صَوَّبَ یصَوِّبُ تَصْوِیباً) میرود جهت وقوع و تعلق امر مورد توجه قرار گرفته است.
🔸کلمات «صواب» و «اصابت» به کلمات «مستقیم» و «استقامت» نزدیک است؛ با این توضیح که:
▪️در تفاوت «مستقیم» و «صواب» گفتهاند: «مستقیم» آن چیزی است که بر مدار سنتهای رایج باشد، خواه آن سنت خوب باشد یا بد؛ اما «صواب» فقط در جایی است که بر مدار حسن و صدق عمل شود؛ از این رو امر مستقیم قبیح معنیدار است اما صواب قبیح نداریم.
▪️در تفاوت «استقامة» و «اصابة» هم گفتهاند در اصابت به هدف رسیدن شرط است، اما استقامت به معنای در مسیر ماندن است و لزوما به هدف رسیدن شرط آن نیست.
جلسه ۸۶۸
https://yekaye.ir/hood-11-81/
@yekaye
🔹قَوْماً
قبلا بیان شد که
▪️ماده «قوم» در زبان عربی در دو معنای اصلی به کار رفته است:
یکی به معنای «جماعتی از مردم» [قوم و قبیله] و
دیگری به معنای برخاستن (انتصاب) و عزم و تصمیم.
▫️برخی اصل این ماده را در معنای نقطه مقابل نسشتن (قعود)، یعنی برخاستن و به کاری اقدام کردن (فعلیة العمل)، دانسته و توضیح دادهاند که معنای اول آن از زبان سریانی وارد عربی شده است.
◾️از این ماده مشتقات قرآنی فراوانی به کار رفته است:
▪️«قیام» مصدر ثلاثی مجرد از این ماده است که انحای مختلفی دارد: یا «قیام به چیزی» است یا «قیام بر چیزی» و یا قیام به معنای «عزم به کاری» ویا به معنای اسم برای «چیزی که امور دیگر بدان تکیه میزنند»؛
▪️«قیامة» (قیامت) که به معنای برپایی آن ساعت خاص است (وَ یوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ؛ روم/۱۲)، از «قیام» به اضافه «ة» (که علامت «دفعه» است) درست شده، یعنی آنجایی است که انسان یکدفعه قیام میکند؛
▪️«مَقام» به معنای مکانی است که شخص در آن جا میایستد، معادل کلمه «جایگاه» (لا مَقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا، أحزاب/۱۳؛ إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِینٍ، دخان/۵۱)، که به «جایگاه» از آن جهت که در آن میایستند «مقام»؛ و از آن جهت که در آن مینشینند «مَقعد» (فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیكٍ مُقْتَدِر؛ قمر/۵۵) گفته میشود.
▪️«إِقامَة» در یک مکان هم به معنای ثابت ماندن در آنجاست، (عَذابٌ مُقِیمٌ؛ هود/۳۹) و بر همین اساس «اقامة یک چیز» به معنای حق آن را به طور کامل ادا کردن میباشد «قُلْ یا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ» (مائده/۶۸) و «مُقَامَة» (الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ؛ فاطر/۳۵) هم به همان معنای «اقامت» است.
▪️تعبیر «قامَ الرَّجلُ المَرْأَةَ» یا «قامَ علیها» را گفتهاند کاربردی مجازی است که در جایی به کار میرود که مرد متکفل شؤون زن شود و به انجام امور وی اقدام کند؛ که چنین مردی را «قوّام» آن زن گویند» (الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ؛ نساء/۳۴).
بدین ترتیب، کلمه «قوّام»، با توجه به معنای مبالغهای که در این صیغه هست، به معنای کسی است که برای کاری ویا انجام امور کس دیگری با جدیت قیام میکند؛ که اگر با حرف «بـ» بیاید به معنای «متصدی کاری شدن» است: قام بأمر الخلافة، یعنی امر خلافت را به دست گرفت» (در قرآن کریم هم میفرماید: «كُونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ» (نساء/۱۳۵) و وقتی با «علی» بیاید آن حالت تسلط و اختیار در دست گرفتن را میفهماند.
در واقع، سه کلمه «قیّم» و «قیّوم» و «قوّام» همگی از قیام گرفته شده و دلالت بر مبالغه و تکثیر دارد: «قوام» که توضیح داده شد؛ «قَیّم» صفت است، به معنای کسی که دیگری به او تکیه داده و پابرجا گردیده و قوام کارش به اوست؛ مانند «ذلِكَ الدِّینُ الْقَیمُ» (یوسف/۴۰) یا «فِیها كُتُبٌ قَیمَةٌ» (بینة/۳)؛ و «قیّوم» هم صیغه مبالغه در همین معنا میباشد (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَی الْقَیوم؛ بقره/۲۱۴).
🔖جلسه ۳۶۶ http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-1/
@yekaye
🔹بِجَهالَةٍ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «جهل» را عموما نقطه مقابل «علم» و به معنای «نادانی» دانستهاند و «جاهیلت» را به صرفاً معنای دورهای که جهل و نادانی در آن غلبه داشته است معرفی کردهاند.
▪️برخی گفتهاند «جهل» در سه مورد به کار میرود:
جایی که با فقدان علم مواجهیم (یحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ؛ بقرة/۲۷۳)؛
جایی که اعتقاد به چیزی هست درست برخلاف آنچه در واقعیت وجود دارد [وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِین؛ اعراف/۱۹۹]؛ و
جایی که کاری برخلاف آنچه سزاوار است انجام شود، خواه شخص مطلب درست را بداند یا نداند، چنانکه در آیه «قالُوا: أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً؟ قالَ: أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ» (بقرة/۶۷) «مسخره کردن» را «جهل» معرفی کرده است.
▪️اما برخی معتقدند که این ماده در اصل در دو معنا به کار میرفته است.
یکی همین معنای نقطه مقابل علم است و
دیگری به معنای «سبکی» (خفت) و «اضطراب»؛ چنانکه به چوبی که با حرارت آتش حرکت میکند «مِجْهَل» گویند و تعبیر «استجهلت الرِّیحُ الغُصْنَ» به معنای این است که باد شاخهها را میلرزاند.
بر این اساس شاید در کلمه «الْجاهِلِیة»، اشارهای به عدم سکون اضطراب و بیقراری نیز وجود باشد؛ چنانکه برخی گفتهاند که اساساً جهل تلازم با اضطراب و عدم طمأنینه دارد.
🔖جلسه ۵۲۳ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-33/
▪️به لحاظ نحوی، حرف «ب» را باء ملابست؛ و جار و مجرورِ «بِجَهالَةٍ» را در موضع نصب (حال یا متعلق به حال) برای فعل «تصیبوا» (یا فاعل آن) دانستهاند
📚(مجمع البیان، ج9، ص198 ؛ الجدول في إعراب القرآن، ج26، ص279 )
@yekaye
🔹نادِمینَ
▪️ماده «ندم» در اصل دلالت دارد بر پشیمانی
📚(معجم مقاییس اللغه، ج5، ص411 )،
که حاصل تغییر نظر شخص است بعد از آنکه امری سپری شد و غالبا با اندوه همراه است: «وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذاب» (یونس/۵۴؛ سبأ/۳۳)؛ «فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ» (حجرات/6)
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص796 )؛
▪️ برخی گفتهاند معنای محوری آن از دست دادن عمده چیزی است به نحوی که جز اثر اندکی از آن برای شخص باقی نماند
📚(المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۱۷۱)
▪️ و برخی هم آن را به معنای انصراف و انزجار مطلق از آنچه شخص نیت کرده یا انجام داده دانستهاند، اعم از اینکه نیت و کار خوبی باشد یا بد؛
🔸و همین مولفهها را ممیزه آن از موادی مانند «توبه» و«أنابه» و «حزن» و «أسف» (تاسف خوردن) و «حسرت» و مانند آن دانستهاند؛ به این بیان که
▫️ توبه رجوع از گناه است همراه با ندامت و پشیمانی و اعتراف به اینکه عذر موجهی در انجام آن کار نداشته (یعنی ندامت صرف پشیمانی است؛ اما در توبه این پشیمانی با ناروا دانستن آن کار همراه، و لذا اخص از ندامت است؛ الفروق فی اللغة، ص229)؛
▫️«إنابه» رجوع از هر چیزی به سوی خداست؛
▫️«عذر» و «اعتذار» اظهار ندامتی است که با توجیهی برای انجام آن کار همراه است؛
▫️«حزن» و اندوه یک نوع گرفتگی مخصوص در دل و نقطه مقابل شادی (سرور) است؛
▫️«تأسف» هرگونه حسرت خوردنی است در پی حزن از آن وضعیتی که بر خود شخص یا دیگری گذشته است (در واقع تفاوت اصلی تاسف و ندامت این است که ندامت امری درونی و ناظر به فعل خویش است؛ اما تأسف هم میتواند ابراز بیرونی باشد و هم میتواند ناظر به فعل شخص دیگر؛ الفروق فی اللغة، ص230)
📚(التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج12، ص68-۶۹ ).
▪️از کلمات دیگری که از این ماده است و محل بحث اهل لغت واقع شده، کلمه «ندیم» و «ندمان» و «منادمه» است که به معنای «همپیاله» و «همپیاله شدن» (همراهی کردن در شرابخواری) است؛ درباره آن این احتمال مطرح شده که «منادمه» مقلوب «مدامنه» (ادمان الشرب: یعنی دائم الخمر بودن) است؛ اما عموما این را چندان قابل قبول ندانسته و اغلب بر این باورند گویی چون عمل آنها و همنشینی آنهاست که برای هریک ندامت میآورد لذا هریک ندیم دیگری نامیده شده است
📚(معجم مقاییس اللغه، ج5، ص411 ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص796)؛
به تعبیر دیگر، این همنشینی برای شخص جز اندوه و ملامت و ندامت نمیآورد و وی را همواره پشیمان از کار خود میکند لذا با صفت مشبهه (که دلالت بر ثبوت ندامت برای شخص دارد) از چنین همنشینی یاد شده است
📚(التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج12، ص69 )
📿ماده «ندم» ۷ بار و به همین دو صورت مصدر و اسم فاعل در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
💢 درباره این آیه دست کم دو شأن نزول روایت شده است؛
و این آیه شاید از شواهد واضحی باشد برای اینکه برخی آیات بیش از یکبار نازل شدهاند (که محمل خوبی برای تبیین نزول قرائات متعدد از جانب خداوند است).
جالب اینجاست که چنانکه در قسمت حدیث خواهیم دید هر دو شأن نزول در احادیث معصومان نیز آمده است؛ و در حدیثی زراره وقتی از امام باقر ع میپرسد که کدام از این دو شأن نزول درست است؛ امام ع هردو را تأیید میکنند.
@yekaye
#حجرات_6
📜۱) گفتهاند که آیه ۶ سوره حجرات در مورد ولیدبنعقبة بن ابی معیط نازل شد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را برای دریافت زکات به سوی قبیله بنی المصطلق فرستاد:
بین آنان و ولید در عصر جاهلی اختلافی وجود داشت. طبق برخی از نقلها ولید گمان کرد قصد کشتن او را دارند و طبق برخی نقلهای دیگر از ابتدا بنا را بر ضایع کردن آنان گذاشت؛ و در هر صورت نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بازگشت و گفت: آنها از پرداخت زکات ممانعت ورزیدند و قصد جان مرا کردند. در حالی که آنان اموال زکات را آماده کرده بودند و طبق برخی از نقلها حتی به استقبال وی آمده بودند.
چون آنان از این خبر واقف شدند نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمدند و توضیح دادند که اصلا چنین قصدی نداشتهاند و و این آیه در شأن ولیدبنعقبه نازل شد.
📚این واقعه در کتب مختلف شیعه و سنی از ابن عباس و امسلمه و جابر بن عبدالله انصاری و حارث به ضرار خزاعی و علقمة بن ناجیة و مجاهد و قتاده و حسن بصری و عکرمه نقل شده است تا حدی که مرحوم مجلسی تعبیر «مشهور» را برای این شأن نزول ذکر میکند (مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج5، ص88 )
📚برخی از منابعی که این مطلب (البته با شرح و تفصیلهای مختلف) در آن آمده عبارتند از:
مجمع البیان، ج9، ص19۸ ؛
أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص407-408 ؛
الدر المنثور، ج6، ص87-89 ؛
السقيفة و فدك، ص126 ؛
فقه القرآن (راوندی)، ج1، ص372 ؛
متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب)، ج2، ص154 ؛
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج17، ص238 ؛
عين العبرة في غبن العترة، ص64
@yekaye
#حجرات_6
📜 ۲) گفتهاند آیه ۶ سوره حجرات در دفاع از ماریهی قبطی (همسر پیامبر ص و مادر ابراهیم فرزند آن حضرت) نازل شده است.
شأن نزول آن این بود که عایشه به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: «ابراهیم پسر شما نیست، بلکه پدر او جریح قبطی است که هر روز نزد ماریه میآید»❗️
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خشمگین شد و به امیرالمؤمنین (علیه السلام) دستور داد: «این شمشیر را بردار و اگر چنین بود سر جریح را برایم بیاور».
امیرالمؤمنین (علیه السلام) شمشیر را برداشت و فرمود: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! پدر و مادرم فدایت باد! هرگاه تو مرا برای انجام کاری بفرستی همچون آهن گداختهای هستم که در پشم افتد [کنایه از اینکه در انجامش ذرهای درنگ و تعلل نخواهم کرد]. اکنون چه دستور میدهید؟! آیا در این باره درنگی کنم یا بر همان روال باشم؟»
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ابتدا درنگ و بررسی کن».
امیرالمؤمنین (علیه السلام) به مشربه امّ ابراهیم رفت و از آن جا بالا رفت.
زمانیکه جریح [که ظاهرا از داستان مطلع شده بود] تا ایشان را دید فرار کرد و از نخلی بالا رفت. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او نزدیک شد و فرمود: «پایین بیا»!
جریح گفت: «ای علی (علیه السلام)! آیا در حالی که من اخته هستم میتوانم موجب باردار شدن کسی شوم؟! در این جا کسی نیست»؛ سپس عورتش را عریان کرد و اختهبودنش نمایان شد.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) او را به محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله) برد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «ای جریح! جریان چیست»؟
جریح گفت: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! قبطیها چهارپایانشان و مردانی را که با زنانشان مراوده داشته باشند، خواجه میکنند. علاوه بر این قبطیها فقط با همدیگر انس و الفت میگیرند. پدر ماریه مرا فرستاد تا نزد ماریه بیایم و خدمتکار و مونس او باشم».
در این هنگام خداوند آیه: یَا أَیُّهَا الذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا را نازل فرمود؛ و پیامبر ص فرمود خدای را شکر که بدیای [=تهمتی] را از ما اهل البیت دور کرد.
📚تفسير القمي، ج2، ص318-319 ؛ مجمع البیان، ج9، ص198-199
✳️ تبصره
این واقعه به عنوان شأن نزول این آیه و با ذکر نام عایشه در کتب حدیثی و تفسیری #شیعه ذیل این آیه (مثلا موارد فوق) و نیز ذیل آیه افک (نور/۱۱) مکرر آمده است؛ اما در کتب #اهل_سنت، اگرچه اصل واقعه در منابع مهمی همچون صحيح مسلم (ج4، ص2139) نقل شده،
اما غالبا مفسران اهل سنت ذیل این آیه بدان نپرداختهاند و در منابع مختلفشان هم اسم عایشه را در این داستان را ذکر نکرده و با تعابیری مانند
«فتكلم بعض المنافقين: بعض منافقین سخنی گفتند» (أنساب الأشراف (للبلاذري م۲۷۹) ج1، ص450) یا
«كَانَ قَدْ تَجَرَّؤُوا عَلَى مَارِيَةَ: عدهای در مورد ماریه جسارتی کردند» (شرح مشكل الآثار (طحاوی) ج12، ص473 ؛ جامع الأحاديث (سیوطی)، ج29، ص318)
صرفا به اصل وقوع چنین سخنی اشاره کردهاند .
جالب اینجاست که در منابع اهل سنت، حتی چنین نقلی نیز وجود دارد که عمربن خطاب برای چنین امری (قتل آن قبطی) بدون اینکه دستوری از جانب پیامبر ص صادر شود به سراغ آن قبطی رفت تا وی را به قتل برساند (المعجم الكبير (للطبراني) ج13 ،ص58)
و بزرگانشان این گونه جمع کردهاند که ابتدا عمر به عنوان اقدامی خودسرانه برای این کار اقدام کرد؛ اما وقتی وی را اخته شده دید رهایش کرد و دنبال کار خودش رفت (یعنی حتی نیامد به پیامبر ص خبر دهد)؛ سپس پیامبر ص خودش به حضرت علی ع دستور داد که این کار را پیگیری کند
(مثلا ر.ک: الإصابة في تمييز الصحابة (ابن حجر)، ج5، ص517-519 ؛ شرح الزرقاني على المواهب اللدنية بالمنح المحمدية، ج4، ص461).
در هر صورت شهرت این واقعه در اهل سنت بقدری بوده که بین خود علمای اهل سنت بحث شده که آیا از این حدیث میتوان نتیجه گرفت که اگر کسی بدون اذن صاحب خانه به خانه وی وارد شود خونش برای صاحب خانه مباح شود و قصاص هم نداشته باشد، یا خیر؟!
(مثلا ر.ک: المعتصر من المختصر من مشكل الآثار (ابوالمحاسن حنفی م۸۰۳) ج2، ص151).
▪️درباره این شأن نزول و جمع آن با شأن نزول قبلی حتما به احادیث شماره ۲ (که در ادامه خواهد آمد) نیز توجه شود.
@yekaye
#حجرات_6
☀️۱) جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است:
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) ولیدبنعقبه را به بنی ولیعه فرستاد [تا زکات ایشان را بگیرد] و میان ولید و ایشان در جاهلیّت درگیریای بود. چون خبر آمدن ولید را شنیدند به استقبال وی آمدند تا ببیند چه در دل دارد. اما ولید ترسید و نزد پیامبر ص برگشت و گفت: بنیولیعه قصد قتل من کردند و از دادن زکات ابا نمودند.
چون خبر مطالبی که ولید بن عقبه نزد رسول الله گفته بود به گوش بنیولیعه رسید، نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: یا رسول الله! ولید دروغ میگوید؛ ولیکن در میان ما در مان جاهلیت درگیریای بود [اگر با عِده و عُده در مقابل وی آمدیم] ترسیدیم که مبادا ما را به خاطر آن آزار دهد.
آن حضرت فرمود: ای بنیولیعه! یا از سرکشی دست برمی دارید یا کسی را در میان شما بفرستم که به منزلهی نفس من است و با دلاوران شما مبارزه کند؛ و او این است که میبینید. سپس دست بر دوش امیرالمؤمنین (علیه السلام) زد. و خداوند درباره این کار ولیدبنعقبه این آیه را نازل کرد که: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ.
📚تفسير فرات الكوفي، ص427؛
كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج1، ص158؛
كشف اليقين في فضائل أميرالمؤمنين ع، ص292
قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ [أَحْمَدُ] بْنُ أَحْمَدَ [بْنِ عَلِيٍ] قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِمَادٍ الْبَرْبَرِيُّ أَبُو أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ لَقَبُ ابْنِهِ [أَبِيهِ] دَاهِرٌ الرَّازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْقُدُّوسِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ سَالِمِ بْنِ [أَبِي] الْجَعْدِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ:
بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْوَلِيدَ بْنَ عُقْبَةَ بْنِ أَبِي مُعَيْطٍ إِلَى بَنِي وَلِيعَةَ قَالَ وَ كَانَتْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُمْ شَحْنَاءُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ.
قَالَ فَلَمَّا بَلَغَ إِلَى بَنِي وَلِيعَةَ اسْتَقْبَلُوهُ لِيَنْظُرُوا مَا فِي نَفْسِهِ قَالَ فَخَشِيَ الْقَوْمَ فَرَجَعَ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ [يَا رَسُولَ اللَّهِ] إِنَّ بَنِي وَلِيعَةَ أَرَادُوا قَتْلِي وَ مَنَعُوا لِيَ [إِلَيَ] الصَّدَقَةَ.
فَلَمَّا بَلَغَ بَنِي وَلِيعَةَ الَّذِي قَالَ لَهُمْ الْوَلِيدُ بْنُ عُقْبَةَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص أَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ كَذَبَ الْوَلِيدُ وَ لَكِنْ [كَانَ] بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ شَحْنَاءُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ فَخَشِينَا أَنْ يُعَاقِبَنَا بِالَّذِي بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ.
قَالَ فَقَالَ النَّبِيُّ [رَسُولُ اللَّهِ] لَتَنْتَهُنَّ يَا بَنِي وَلِيعَةَ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إِلَيْكُمْ [لَكُمْ] رَجُلًا عِنْدِي كَنَفْسِي يَقْتُلُ مُقَاتِلِيكُمْ وَ يَسْبِي ذَرَارِيَّكُمْ هُوَ هَذَا حَيْثُ تَرَوْنَ. ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى كَتِفِ [أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ] عَلِيِّ [بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع] وَ أَنْزَلَ اللَّهُ فِي الْوَلِيدِ آيَةً «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ».
@yekaye
#حجرات_6
☀️۲) در شأن نزول دومی که برای آیه ذکر شد واقعه از تفسیر علی بن ابراهیم نقل شد؛
و اشاره شد که اصل واقعه در کتب اهل سنت هم مکرر ذکر شده است.
علی بن ابراهیم در ذیل آیه «إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ» (نور/۱۱) همین مضمون را با سند متصل در گفتگویی بین زراره و امام باقر ع میآورد (تفسير القمي، ج2، ص99-100)؛
و در تفاسیر روایی نیز احادیث فراوانی درباره این واقعه ذیل همان ۱۱ سوره نور آمده است؛ که ان شاء الله بقیه موارد، ذیل همان آیه خواهد آمد.
اما ظاهرا در نسخهای از تفسیر قمی که در دست مرحوم سيد شرف الدين استرآبادى (م ۹۴۰) بوده، این شأن نزول نقل شده از جانب زراره و امام باقر ع با تفصیل بیشتری آمده و در پایانش نکتهای دارد که قابل توجه است؛
و
همچنین حدیث دیگری نیز در تفسیر قمی آمده که به دفع شبههای درباره این شأن نزول دوم اشاره دارد؛
@yekaye
#حجرات_6
👇 که این دو حدیث را در اینجا تقدیم میکنیم:
https://eitaa.com/yekaye/9434