🔹ه. بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ
💢نکات ادبی
▪️«اسم» در اینجا میتواند به معنای «ذکر» باشد، یعنی یاد کردن از دیگران
📚(الكشاف، ج4، ص370 )؛
▪️وهم میتواند به معنای علامت باشد، یعنی علامت گذاشتن بر خود یا دیگران
📚(الميزان، ج18، ص322 )؛
با این مقدمه میگوییم:
🌳الف. عبارت «بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ» به لحاظ نحوی چندگونه قابل تحلیل است:
🌴۱) در اصل چنین بوده: الفسوق بئس الاسم بعد الایمان: یعنی «بئس الاسم» جمله فعلیه («بئس» فعل ماضی جامد برای انشاء ذم و «اسم» فاعل آن است) است، و خبر مقدم است برای «فسوق»، و «فسوق» متعلق ذم [المخصوص بالذم] و مبتدای موخر است؛ و آنگاه معنای جمله چنین میشود: این فسوق، بد اسمی است بعد از آن ایمان.
📚(اعراب القرآن (نحاس)، ج4، ص143 ؛ اعراب القرآن و بيانه، ج9، ص269 ؛ الإعراب المفصل لكتاب الله المرتل، ج11، ص174 )
🌴۲) در اصل چنین بوده: بِئْسَ الاِسْمُ [هو] الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ؛ یعنی «بئس الاسم» جمله معترضه باشد که محلی از اعراب ندارد، «فسوق» خبر برای مبتدای محذوف باشد و این جمله «هو الفسوق» حال برای «اسم» باشد؛ و آنگاه معنای جمله چنین میشود: بد اسمی است، این چیزی که همان فسوق است بعد از آن ایمان.
📚(الجدول فى اعراب القرآن، ج26، ص287 ؛ اعراب القرآن و بيانه، ج9، ص269 ؛ الإعراب المفصل لكتاب الله المرتل، ج11، ص174 )
🌴۳) بِئْسَ الاِسْمُ، الْفُسُوقُ ... بَعْدَ الْإیمانِ؛ یعنی مخصوص بالذم محذوف باشد و فسوق هم بدل از اسم باشد؛ و آنگاه معنای جمله چنین میشود: بدنامی است، بد فسوقی است، [در پیش گرفتن این رویه] بعد از آن ایمان.
📚(تعلیقهی الجدول فى اعراب القرآن، ج26، ص287 )
🌳ب. در عبارت «بَعْدَ الْإیمانِ»، «بعد» ظرف زمان است؛ که میتواند متعلق باشد به:
🌴۴) فسوق ؛ یعنی این فسوق بعد از آن ایمان، بد نامی است.
📚(الجدول فى اعراب القرآن، ج26، ص287)
🌴۵) بئس؛یعنی بعد از ایمان آوردن، بد است این نام، این فسوق.
📚(الإعراب المفصل لكتاب الله المرتل، ج11، ص174 )
🌴۶) به محذوفی که حال است
📚(اعراب القرآن و بيانه، ج9، ص269 )، که:
🌿۶.۱) هم میتواند حال برای فسوق باشد
📚(الإعراب المفصل لكتاب الله المرتل، ج11، ص174)
یعنی بد است این نام، این فسوق، در حالی که این فسوق واقع شده باشد بعد از ایمان؛ که به لحاظ معنایی ظاهرا به معنای اول برمیگردد؛ و
🌿۶.۲) میتواند حال برای «اسم» باشد، یعنی بد است این نام، این فسوق، در حالی که این نام (نامیدن یا نامیده شدن) واقع شده باشد بعد از ایمان.
@yekaye
کاربرد این معانی متفاوت در تدبر ۱۶ بیان خواهد شد
یک آیه در روز
. 5️⃣1️⃣ «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ» و القاب [زشت] بر همدیگر نگذارید 📜حکایت ابو بصير روایت
.
6️⃣1️⃣ «بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ»
در نکات ادبی بیان شد که تعبیر «بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ» به لحاظ نحوی چندگونه قابل تحلیل است؛ که اگر آن تحلیلها را بخواهیم در چند معنا جمع کنیم، در یک تقسیم کلی،
تاکید کلام، یا بر ارتکاب فسوق است یا بر نام فسوق یا بر بعد از ایمان بودنِ یکی این دو؛
آنگاه دست کم معانی زیر برای این فراز از آیه قابل فرض است (که با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا بعید نیست که همه آنها مد نظر باشد):
🌳- تاکید بر ارتکاب فسوق بعد از ایمان باشد، و فسوق، بدل برای اسم باشد، که آنگاه معنایش چنین میشود:
🌴۱. بد است این نام، این فسوق، در حالی که این فسوق واقع شده باشد بعد از ایمان. چنین فسوقی (فسوق بعد از ایمان) یک اقدام و در نتیجه یک اتصاف زشت معرفی شده است؛ بدین معنا که در جامعه دینی انتظار نمیرود که کسی مرتکب فسق شود.
🌳- تاکید بر نام (نامیدن یا نامیده شدن) فسوق بعد از ایمان است، نه بر خود فسوق؛ یعنی بر بازنمایی فسوق تاکید شده، که البته این بازنمایی بعد از ایمان رخ داده است؛ که آنگاه معنایش چنین میشود: بد است این نام و این فسوق، در حالی که این نام (نامیدن یا نامیده شدن) واقع شده باشد بعد از ایمان.
که خود این چند وجه دارد:
🌴۲. تاکید بر نامیده شدن است؛ یعنی مذمت شده که در مورد کسی بعد از ایمان آوردنش همچنان با تعابیری زشت از او یاد شود؛ که در اینجا خود این عمل نامگذاری مورد مذمت واقع شده است.
🌳- تاکید بر نامیدن است؛ یعنی اینکه کسی بعد از ایمان آوردن (خودش یا دیگران) همچنان اصرار داشته باشد از دیگران با تعابیری زشت یاد کند؛ که در اینجا شخص عامل مورد مذمت است؛ که این دو حالت دارد:
🌴۳. اگر بعد از ایمان آوردن دیگران مد نظر باشد، معنایش این است که اینکه چه بدی میکنند کسانی که بعد از ایمان آوردن افراد همچنان آنها را با تعابیر زشت خطاب قرار میدهند، و تفاوتش با حالت قبل برگشت میکند به اینکه در قبلی عمل نامگذاری دیگران مذمت شده، اما در اینجا خود افرادی که بر دیگران چنین نام مینهد و موجب رنجش آنان میشوند مذمت شدهاند.
🌴۴. اگر بعد از ایمان آوردن خودش مد نظر باشد، مقصود این است که بعد از ایمان آوردنتان از شما انتظار نمیرود که چنین نامگذاریهایی انجام دهید.
🌳- تاکید بر بعد از ایمان بودن یکی از این دو است، نه بر خود فسوق یا بر نام فسوق؛ یعنی اگرچه هم خود فسوق و هم متصف شدن به فسوق امر بدی است، اما اینکه بعد از ایمان و در جامعه ایمانی این دو رخ دهد خیلی بد و محل تاکید است؛
🌴که حالت اولش (بعد از ایمان فسوقی رخ دهد) معنایش شبیه همان حالت (۱) میشود؛ و
🌴 حالت دوم (بعد از ایمان، نام فسوق واقع شود) هم عملا به سه مورد بعدی برمیگردد.
🤔در واقع، در اینجا با این تعبیر دست کم چهار وضعیت هشدار داده شده است؛
که برای هریک، دست کم ترجمهای از یکی از مترجمان که با آن معنا تناسب دارد ارائه شده است:
🌴۱. بد است که کسی بعد از اینکه ایمان آورده، مرتکب فسق و سزاوار نام فاسق شود.
(ترجمه دهلوی: بدنامى است فاسقى بعد از ايمان آوردن؛ ترجمه انصاری: فسق بعد از ايمان بد رسمى است).
🌴۲. بد است که بعد از اینکه مردم مومن شدند و جامعه دینی شد، برای اشاره به مسلمانی از تعابیر زشت استفاده شود ویا به آنها نسبت فسوق داده شود.
(ترجمه طاهری: بد [رسمى] است ياد كردن [مردم] به انحراف، پس از [آنكه] ايمان [آوردهاند]).
🌴۳. بد است که با استفاده از تعابیر زشت در مورد مومنان موجب رنجش آنها شوید.
(ترجمه صفار زاده: با القاب زشت و ناپسند از يكديگر ياد نكنيد بخصوص دربارهى آنها كه تازه ايمان آوردهاند).
🌴۴. بد است که کسی که مسلمان شده همچنان دهانش به استفاده از سخنان زشت آلوده باشد.
(ترجمه عاملی: چه زشت است از پس ايمان و مسلمانى نام فسق و كفر بر كس نهادن؛ ترجمه خواجوی: سخن زشت بعد از ايمان بدنامى است)
💢با توجه به این چهار معنا میتوان نکات متعددی از آیه استنباط کرد که در تدبرهای بعدی به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
@yekaye
#حجرات_11
یک آیه در روز
۱۰۷۶) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یكُونُوا خَیراً مِنْهُمْ
.
7️⃣1️⃣ «بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ»
ترجمه۱: بد است که کسی بعد از اینکه ایمان آورده، مرتکب فسق و سزاوار نام فاسق شود.
این گونه فهم از معنای آیه به منزله تعلیل و حکمت دستورات قبلی در آیه (و بلکه حکمتی برای کل دستورات شارع) است؛ بر این اساس، میخواهد بفرماید:
یکی از بارزترین مصادیق متصف شدن به فسوق همین است که رعایت نکنیم دستورات خدا را در مورد خودداری کردن از تمسخر و عیبجویی و لقب زشت گذاشتن بر دیگران؛ و به خاطر همین رعایت نکردن عملا در میان مردم متصف به نام فاسق شویم؛ و این خیلی بد است.
📚(مجمع البيان، ج9، ص204-205 ؛ الكشف و البيان عن تفسير القرآن (ثعلبی)، ج9، ص82 ؛ مفاتيح الغيب، ج28، ص109 ؛ الميزان، ج18، ص322 )
@yekaye
#حجرات_11
یک آیه در روز
۱۰۷۶) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یكُونُوا خَیراً مِنْهُمْ
.
8️⃣1️⃣ «بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ»
صرفا نفرمود «بِئْسَ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ» (به معنای «بِئْسَ الفِسْقُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ») و کلمه «الاسم» را به عنوان فاعل «بئس» آورد.
شاید بدین جهت که اگرچه بسیار زشت است که کسی بعد از اینکه ایمان آورده، مرتکب فسق شود، اما این عبارت نمی خواهد فقط نمیخواهد به بد بودن خود این امر تذکر دهد، بلکه میخواهد به بازنمایی آن در جامعه نیز تذکر دهد.
به عبارت دیگر،
یکبار کسی بعد از ایمانش مرتکب گناه و عملا فاسق میشود. این بد است؛
اما بدتر از آن که محل تاکید این آیه است فسق علنی ویا پخش شدن ارتکاب گناه مخفیانه است که موجب میگردد شخص در جامعه ایمانی متصف به نام فاسق شود؛ و این است که خیلی بد است و مورد تاکید در این آیه.
📜نقل شده که آیت الله بهجت قریب به این مضمون میفرمودند:
💢خدا کند گناه نکنیم؛ اگر هم گناه کردیم خدا کند گناه علنی نکنیم که تبعات اجتماعی داشته باشد.💢
📝نکته تخصصی #ارتباطات:
بازنشر مطالب در #شبکههای_اجتماعی از منظر #قرآن
اگرچه اسلام بر پرهیز از گناه و عدم رواج بدیها در جامعه اصرار دارد؛ اما افق خود در نهی از منکر را محدود به خود گناهان نمی کند و با بازنمایی گناهان در جامعه نیز به طور جدی مخالفت دارد.
به تعبیر دیگر، در نگاه قرآنی، علاوه بر مدیریت اخلاقی جامعه و جلوگیری از آلودگی جامعه به رذایل اخلاقی، مدیریت فضای رسانهای، و نحوه بازنمایی وقایع در جامعه نیز مورد توجه است؛ از این رو، فقط به بد بودن فسوق بعد از ایمان اشاره نکرد بلکه به بعد بودن چنین تسمیهای تاکید نمود.
این مطلبی است که در بسیاری از آیات دیگر قرآن کریم هم مورد تاکید قرار گرفته است، مانند آیه «إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَة: همانا کسانی که دوست دارند فحشاء در میان کسانی که ایمان آوردهاند شیوع پیدا کند برایشان عذابی دردناک است در دنیا و آخرت» (نور/۱۹).
تا حدی که پخش خبری درباره وقوع رفتار خلاف عفت از کسی حتی اگر دو سه شاهد عادل هم آن واقعه را مشاهده کرده باشند خلاف روال دینداری، و چنین نقل قول کردنهایی را دلیل بر دروغگو بودن افراد شمرده است؛ چنانکه میفرماید: «لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُون: چرا برای این [ادعایشان درباره وقوع روابط نامشروع بین آن دو نفر] چهار شاهد نیاوردند؟! پس چون آن شاهدها را نياوردند در نزد خداوند آنان خود دروغگويند».*
در واقع قرآن کریم این روال که در میان ما رایج شده که هر حرفی را میشنویم (یا در شبکههای مجازی میخوانیم) بلافاصله و بدون تحقیق کافی نشر میدهیم و آن را امری کماهمیت میشمریم، گناهی بزرگ میداند: «إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيم:آن گاه كه آن را زبان به زبان از يكديگر مىگرفتيد و با دهانهايتان آنچه را كه بدان علم نداشتيد مىگفتيد و آن را آسان مىپنداشتيد در حالى كه در نزد خدا بزرگ بود.» (نور/۱۵)
✳️* پینوشت:
آیه تاکید میکند که اثبات این واقعه نیازمند آمدن ۴ شاهد است (و میدانیم که شاهدی معتبر است که عدالتش احراز شود) و اگر ۴ شاهد نیاید کسی که ادعا میکند دروغگوست. این تعبیر نشان میدهد حتی اگر دو یا سه شاهد عادل هم واقعه را دیده باشند حق ندارند بیان کنند؛ و اگر بیان کردند مسلمانان حق و بلکه وظیفه دارند آنان را دروغگو به حساب آورند.
🤔همه اینها نشان میدهد که با اینکه قرآن کریم با وقوع عمل زناکاری مخالفت جدی دارد، اما مخالفت بسیار بیشتر و شدیدتری با پخش خبر زناکاری افراد دارد؛
به تعبیر دیگر، قرآن کریم این واقعیت تلخ را پیذرفته که حتی در جامعه دینی هم ممکن است افرادی به عمل شنیع زنا روی آورند، اما فضای رسانهای را طوری مدیریت کرده که تنها اگر آنها بسیار وقیح بودند که عملشان را چنان علنی انجام دادند که ۴ شاهد عادل آن را مشاهده کرد در فضای عمومی اجازه نشر خبر و سپس محاکمه آنان مطرح شود.
💢 آیا رویه ما که خود را مسلمان و پیرو قرآن میدانیم در نشر اخبار مربوط به انحرافات اخلاقی در جامعه با این آیات تناسبی دارد؟!
@yekaye
#حجرات_11
یک آیه در روز
۱۰۷۶) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یكُونُوا خَیراً مِنْهُمْ
.
0️⃣2️⃣«بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ»
ترجمه۲: بد است که بعد از اینکه کسی مومن و عضو جامعه دینی شد، برای اشاره به او از تعابیر زشت استفاده شود ویا به وی نسبت فسوق داده شود.
این معنا که مبنای بسیاری از تفاسیر بوده است*، این فراز آیه را عمدتا ناظر به عبارت قبلی (لا تنابزوا بالالقاب) قرار میدهد؛
و بقدری این وجه در نظر برخی از مفسران برجسته بوده است که کلمه فسوق را به قرینه این آیه در موارد دیگر قرآن هم به معنای «لقب زشت بر هم گذاشتن» دانستهاند**.
به هر حال بر اساس این معنا میخواهد بفرماید:
اگرچه هر انسانی حرمت دارد، اما کسی که وارد وادی ایمان شد به طور خاص حرمت پیدا میکند و گناهان گذشتهاش (غیر از حق الناس) مشمول عفو الهی واقع میشود؛ یعنی این حرمتش اقتضای آن دارد که اگر سابقا کار ناروایی انجام میداده و حتی بدان مشهور بوده است، بعد از ایمان آوردن، همه آن سابقه پاک شود
و به تعبیر مذکور در حدیث نبوی ص «الْإِسْلَامُ يَجُبُّ مَا [کان] قَبْلَهُ: اسلام آنچه پیش از وی بوده را میپوشاند»***
و دیگر کسی حق ندارد وی را با اسمی که معرف آن سابقه سوء است خطاب کند.
پینوشتها:
* مجمع البيان، ج9، ص204-205 ؛ الكشف و البيان عن تفسير القرآن (ثعلبی)، ج9، ص82 ؛ الميزان، ج18، ص322
** فقه القرآن، ج1، ص283
*** تفسير القمي، ج1، ص148؛ السرائر (ابن ادریس)، ج1، ص380؛ المجازات النبوية، ص68؛ مسند أحمد، ج۴، ص199
@yekaye
#حجرات_11
یک آیه در روز
۱۰۷۶) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یكُونُوا خَیراً مِنْهُمْ
.
1️⃣2️⃣ «بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ»
ترجمه۳: بد است که با استفاده از تعابیر زشت در مورد مومنان موجب رنجش آنها شوید.
این معنا این فراز از آیه را به طور خاص در نسبت با سه عبارت قبلی قرار میدهد (نه همچون ترجمه ۱ حکمتی عامتر از این سه را بیان میکند، و نه همچون ترجمه ۲ فقط ناظر به عبارت پیش از خود است)؛
یعنی در این آیه ابتدا به سه نکته تذکر داده میشود: تمسخر همدیگر، عیبجویی، و لقب زشت گذاشتن؛
و گویی در این فراز میخواهد بگوید همه اینها مصداق استفاده از تعابیر زشت است برای مومنان، و این خیلی رویه بدی است که موجبات رنجش مومنان را فراهم کنید.
@yekaye
#حجرات_11
یک آیه در روز
۱۰۷۶) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یكُونُوا خَیراً مِنْهُمْ
.
2️⃣2️⃣ «بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ»
ترجمه ۴: بد است که کسی که مسلمان شده همچنان دهانش به استفاده از سخنان زشت آلوده باشد.
این معنا این فراز از آیه را به طور خاص در نسبت با عبارت قبلی (لقب زشت گذاشتن) و تا حدودی با عبارت اول (تمسخر کردن) قرار میدهد؛ و تاکیدش بر گوینده کلام است؛
یعنی از نظر اسلام صرفا ناراحت و رنجش دیگران نیست که موجب شود کاری را مرتکب نشویم، بلکه کرامت خود انسان مومن هم به نحوی است که انجام برخی از امور دون شأن وی است.
از امیرالمومنین ع روایت شده است:
«مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ لَمْ يُهِنْهَا بِالْمَعْصِيَةِ: کسی که خودش نزد خویش کرامت و بزرگی یافت آن را با گناه پست و حقیر نمیگرداند».
📚عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص440، ح۷۶۱۶؛ غرر الحكم و درر الكلم، ص634؛ ح 1076
@yekaye
#حجرات_11
یک آیه در روز
۱۰۷۶) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یكُونُوا خَیراً مِنْهُمْ
.
9️⃣1️⃣ «بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ»
بد است که کسی بعد از اینکه ایمان آورده، مرتکب فسق و سزاوار نام فاسق شود.
وقتی فرمود بد است، یعنی اگر چنین شد دیگر مومن نیست؟ یا هنوز مومن است؟
اساسا آیا ایمان و فسق قابل جمع شدن است؟
📝بحث #کلامی: #مومن_فاسق❗️
اینکه آیا ایمان با فسق و گناه (بویژه گناه کبیره)قابل جمع است یا خیر، از مسائل جنجالی اسلام از همان آغاز بودهاند.
▪️خوارج اصرار داشتند که کسی که مرتکب گناه کبیره شود و توبه نکند مسلمان نیست؛ و
▪️ظاهرا معتزله هم به این قول متمایل بوده و ذیل این آیه تعابیری دارند که گویی آیه هشدار می دهد که بین ایمان و فسق جمع نمیشود (مثلا: ر.ک: نظر زمخشری در الكشاف، ج4، ص370-371 و توضیح ابوحیان برای سخن وی و رمانی در البحر المحيط، ج9، ص518 ).
▪️از آن سو مرجئه می پنداشتند که هیچ نسبتی بین ایمان و فسق نیست و بدترین فاسق اندک خدشهای به ایمانش وارد نمیشود.
🔸در این میان، شیعه بر این باور است که اگرچه روح فسق با روح ایمان ناسازگار است، اما چنین نیست که هرکسی با ارتکاب هر فسق و گناهی از زمره مومنان کاملا خارج شود؛ بلکه ایمان امری ذومراتب است که اتفاقا در بسیاری از مومنان (بلکه تمام مومنانی که به مقام عصمت از گناه نرسیدهاند؛ که چنین عصمتی اعم است از عصمت ذاتی که در پیامبران و امامان است؛ و عصمت اکتسابی که در بسیاری از اولیای خدا یافت می شود) با مراتبی از فسق جمع میشود.
بله، مراتبی از ایمان هست که فسق ذرهای بدان راه ندارد؛
و مراتبی از فسق هم هست که انسان را کاملا از ایمان بیرون میبرد.
🤔شاید توجه به این اثر متقابل بهتر از همه در برخی روایات منعکس شده که می فرمایند در لحظه گناه روح ایمان از شخص جدا میشود و بعد از پایان گناه به وی برمیگردد؛
و هشدار دادهاند که از فسق و فجور اجتناب کنید که مبادا روح ایمان که از شما زایل شد دیگر برنگردد؛
و در برخی روایات هم چنین عبارت شده که با ارتکاب گناه، از اسلام خارج نمیشود اما از ایمان خارج میشود.
📚الكافي، ج2، ص278-285
@yekaye
#حجرات_11
یک آیه در روز
۱۰۷۶) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یكُونُوا خَیراً مِنْهُمْ
.
3️⃣2️⃣ «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یكُونُوا خَیراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یكُنَّ خَیراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ»
در این آیه ابتدا از تمسخر متقابل بین اقوام و زنان نهی کرد، سپس از عیبجویی، سپس لقب زشت گذاشتن برای همدیگر، و سپس فرمود چه بد است این فسوق بعد از آن ایمان. درباره ارتباط این فرازها چند تحلیل میتوان داشت:
🌴الف. سه کار مذکور هریک، یک انحراف مهم در روابط اجتماعی است؛ و عبارت «الاسم الفسوق» هم اشاره به همان «القاب» (یعنی اشاره به فراز آخر) است و میخواهد بفرماید بد است که بعد از اینکه کسی مومن و عضو جامعه دینی شد، برای اشاره به او از تعابیر زشت استفاده شود.
(توضیح بیشتر در تدبر۲۰)
🌴ب. سه کار مذکور مهمترین انحرافات اخلاقی در عرصه روابط اجتماعی است و عبارت آخر، جمعبندیای از هرسه فراز قبلی است؛ که خود این دست کم دو حالت می تواند باشد:
🌿ب.۱. بد است که با تمسخر یا عیبجویی ویا استفاده از تعابیر زشت در مورد مومنان موجب رنجش آنها شوید.
(توضیح بیشتر در تدبر ۲۱)
🌿ب.۲. بد است که کسی که مسلمان شده همچنان اهل تمسخر کردن دیگران ویا عیبجویی باشد ویا دهانش به استفاده از سخنان زشت آلوده باشد.
(توضیح در بیشتر تدبر ۲۲)
🌴ج. سه کار مذکور برخی از انحرافات اخلاقی است که ممکن است در جامعه دینی هم رایج شود؛ و عبارت آخر، هشداری کلی میدهد ناظر به همه انحرافات و میفرماید بد است که کسی بعد از اینکه ایمان آورده، مرتکب فسق و سزاوار نام فاسق شود.
(توضیح بیشتر در تدبر۱۷)
🌴د. همان گونه که سه عبارت اول به نحوی از هم مستقلند، عبارت آخر، نیز مطلبی جدید و مستقل از آنهاست. با این توضیح که:
تمسخر، یک نوع حکم کردن است همراه با قهر (= غلبه) و خوار کردن طرف مقابل؛ لمز، عیبجویی و تضعیف شدید است؛ نبز، صدا کردن زشت و غیرمحترمانه است؛ و فسوق هم به هرگونه خروج از مقررات دینی یا عقلی یا عرفی اطلاق میشود. این چهار مرتبه مرتبط است با تحقیر و اذیت کردن مومنانی که به خداوند عزو جل معتقدند به نسبت دیگرانی که مومن باشند یا نباشند؛ اولی (تمسخر) شدیدترین قبح و مذمت را دارد؛ دومی (عیبجویی) در رتبه بعدی است زیرا در آن لزوما قهر (= غلبه) و خوار کردن نیست؛ و سومی (لقب گذاشتن) فقط طور خاصی مخاطب قرار دادن است و پیگیریای در کارش نیست؛ و چهارمی هم هرگونه خروج از مقررات تعیینشده است. پس این آیه کریمه همه آنچه مربوط به آداب معاشرت بین مومنان است را جمع کرده است.»
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص26 )
🌴د. ...
@yekaye
#حجرات_11
یک آیه در روز
🔹ه. بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ 💢نکات ادبی ▪️«اسم» در اینجا میتواند به معنای «ذکر
.
🔹و. وَ مَنْ لَمْ یتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ
یک آیه در روز
۱۰۷۶) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یكُونُوا خَیراً مِنْهُمْ
.
4️⃣2️⃣ «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یكُونُوا خَیراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یكُنَّ خَیراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»
درباره نسبت عبارت «وَ مَنْ لَمْ یتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» با جملات قبل چند احتمال مطرح است، همگی میتواند مورد نظر آیه بوده باشد:
🌴الف. مقصود توبه نکردن از این مواردی است که در آیه ذکر شد، که اگر کسی بعد از اینکه مرتکب آنها شد توبه نکند در زمره ظالمان است
📚مجمع البيان، ج9، ص205 ؛ الميزان، ج18، ص322 ؛ البحر المحيط، ج9، ص519
که توضیح بیشتر این مطلب در تدبر بعد خواهد آمد.
🌴ب. مقصود آن است که حتی کسانی که قبل از نزول این آیه این گناهان را انجام دادهاند باید توبه کنند و این از گناهان تعبدی نیست که شخص بگوید چون حکمش تازه نازل شده آنچه قبلا انجام دادهام اشکالی ندارد
📚اقتباس از مفاتيح الغيب، ج28، ص109
🌴ج. مقصود توبه از مطلق فسوق و گناه کردن است، چه گناهانی که در این آیه آمده، چه آنها که نیامده؛ یعنی از این آیه می توان وجوب شرعی توبه را استنباط کرد؛ یعنی هرکس که گناه میکند اگر توبه نکند جزء ظالمان محسوب میشود
📚رياض السالكين في شرح صحيفة سيد الساجدين، ج4، ص382
و شاید بر همین اساس است که فقها مهمترین ضابطه عدالت را (که نقطه مقابل ظلم است) به لحاظ شرعی، عدم انجام گناه و یا توبه از گناه قرار دادهاند.
🌴د. ...
@yekaye
#حجرات_11
یک آیه در روز
۱۰۷۶) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یكُونُوا خَیراً مِنْهُمْ
.
5️⃣2️⃣ «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یكُونُوا خَیراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یكُنَّ خَیراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»
مسخره كردن و عیبجویی نمودن و دیگران را با القاب زشت خطاب کردن، نه فقط گناه (فسوق) است،
بلکه ظلم هم هست؛
و در هر صورت توبه لازم دارد:
📛 گناه است، چون خداوند انسانها را از انجامش برحذر داشته و انجامش معصیت خداست (الميزان، ج18، ص322 )؛
و
📛 ظلم است،
🔻یا بدین جهت که به هر حال هر گناهی ظلم به خویش است که انسان با انجامش خود را مستحق عقاب کرده (مجمع البيان، ج9، ص205 )
🔻ویا از این جهت که هریک از اینها تجاوز به حريم افراد است و اگر انجام دهندهاش توبه و جبران نكند، ظالم است. (تفسير نور، ج9، ص187 )
📝تذکر #اخلاقی_دینی:
#گناهان_مهم_و_کماهمیت از نظر ما و دین!
بسیاری از ما خود را متدین میشمریم غالبا نسبت برخی از گناهان مانند ترک نماز و روزه چنان حساس هستیم تا حدی که گاه کسی که مرتکب آن شود را چنان فاسق میشمریم که او را از دایره ایمان کاملا بیرون میبریم! و در تدبر ۱۹ تبیین شد که این یک نگاه افراطی است و لزوما معارف کتاب و سنت آن را تایید نمی کند، بلکه ایمان مراتبی دارد و اگرچه فسق به ایمان صدمه می زند، اما چنین نیست که با انجام هر فسقی شخص از ایمان خارج شود.
اما آنچه این آیات تذکر میدهد برخی دیگر از گناهان در ارتباطات اجتماعی است که متاسفانه در جامعه ما و حتی میان بسیاری از کسانی که خود را متدین میدانند رواج دارد: مسخره کردن قومیتها نسبت به هم، تمسخر بین زنان، عیبجویی، و لقب زشت گذاشتن برای همدیگر.
از سوی دیگر می دانیم که مغفرت خداوند بسیار گسترده است و خداوند ممکن است از حق خودش بگذرد؛ اما نمی گذارد حق کسی پایمال شود.
اگر نیک دقت کنیم تمام اینها در زمره حق الناس هستند؛ و این آیه تذکر میدهد که این گناهان چنان اثر عظیمی دارند که اگر انسان توبه نکند جزء ظالمان محسوب میشود.
آیا خداوند با این تعبیر میخواهد بفرماید که اگر توبه نکنید این گناهان مشمول مغفرت ابتدایی خداوند واقع نمیشود؟
آیا احتمال نمی رود که این تعبیر تاکیدی باشد که اگر خداوند از حق خودش بگذرد از حق مردم نمی گذرد؟
و آیا ما این امور را جزء حق الناس به حساب میآوریم؛ که لااقل در حد دزدی آنها را زشت بشمریم و از آنها رویگردان باشیم؟
(بگذریم که دزدی ناظر به داراییهای مادی است؛ اما اینها ناظر به آبرو و دارایی های معنوی است؛ و در نگاه اسلام امور معنوی بسیار مهمتر از امور مادی است؛ یعنی بد بودن اینها بمراتب بیش از دزدی اموال است).
و آیا ما ظلم بودن اینها را واقعا قبول کردهایم که اگر کسی مرتکب آن شد وی را از عدالت ساقط بدانیم؟
🤔اکنون لحظهای درنگ کنیم:
آيا نظام محاسباتی ما با نظام محاسباتیای که قرآن از ما انتظار دارد* منطبق است؟!
✳️* پی نوشت: در بسیاری از آیات قرآن کریم با تعابیری همچون: أَ حَسِبَ، أَمْ حَسِبَ، أَمْ حَسِبْتَ، أَمْ حَسِبْتُمْ، أَ يَحْسَبُون، أَم يَحْسَبُون، لا يَحْسَبَنَّ، و ... نظام محاسباتی ما انسانها صریحا به چالش کشیده شده است. اما اگر نیک بنگریم مواردی که چنین چالشی مطرح است صرفا جایی نیست که از تعبیر «حسب» استفاده شود.
@yekaye
#حجرات_11
۱۰۷۷) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ 📖
ترجمه
💢ای کسانی که ایمان آوردهاند، بسیار از گمان [یا: از بسیاری از گمانها] اجتناب کنید، که همانا بعضی از آن گمانها گناه است و [در کار مردم] تجسس نکنید و برخی از شما غیبت برخی را نکنند؛ آیا یکی از شما دوست دارد که از گوشت برادرش که مرده، بخورد؛ قطعاً از آن کراهت دارید؛ و تقوای الهی پیشه کنید، که بهیقین خداوند بسیار اهل توبه و رحیم است.
سوره حجرات (۴۹)، آیه۱۲
۱۴۰۱/۸/۲۳
۱۹ ربیعالثانی ۱۴۴۴
@yekaye
#حجرات_12
🔹اجْتَنِبُوا
درباره ماده «جنب» قبلا بیان شد که
▪️برخی همچون ابن فارس بر این باورند که این ماده در اصل در دو معنا به کار میرود:
▫️ یکی به معنای ناحیه [= منطقهای که شیء در آن حضور دارد]، که اصطلاح «جَناب» از همین معنا اخذ شده [در فارسی تعبیر «عالیجناب» رایج است]؛ و در همین فضاست تعبیر استعاریِ «قَعَد فلانٌ جَنْبَةً» که در جایی که شخص از دیگران جدا شود و عزلت پیشه کند به کار میرود؛ و کلمه «جَنب» به معنای «پهلو»ی انسان نیز از همین معناست؛ و
▫️ دوم به معنای «بُعد» و «دوری»؛ که [کلمه «اجتناب» که در فارسی هم رایج است ناظر به همین معناست] و کلمه «جَنَابت» در اصل به همین معنای «دوری و بعد» بوده و اطلاق کلمه «جُنُب» [که معنای لغویاش «دور» است] بر شخص «محتلم» (وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِري سَبيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا، نساء/۴۳؛ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا، مائده/۶) را از این باب دانستهاند که به خاطر وضعیتی که بر او عارض شده باید از نماز و مسجد و … دوری گزیند و اجتناب کند.
🔸اما اغلب بر این باورند که اصل این ماده واحد است؛ اما اینکه این معنای واحد چه بوده محل اختلاف است:
▪️حسن جبل چنین توضیح داده که اصل این ماده دلالت دارد بر ناحیه بیرونی هر چیزی که به خاطر شدت و غلظتی که دارد اندرون شیء را که خالی است حفظ میکند، و به همین مناسبت بر پهلوی انسان اطلاق شده، همان گونه که به دو طرف یک دشت که آن دشت را احاطه کرده «جانبیه» (دو طرف و دو جانب آن) گویند؛ و با توجه به اینکه این ماده دلالت بر سمت بیرونی شیء دارد به همین مناسبت در معنای بعد و فاصله گرفتن به کار رفته است.
▪️راغب معتقد است اصل کلمه «جَنْب» در خصوص عضوی از بدن (= «پهلو»ی انسان) بوده: «وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً» (یونس/۱۲) که جمع آن «جُنوب» است: «فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ» (توبة/۳۵)، و «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» (سجدة/۱۶)، «الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِم» (آل عمران/۱۹۱)، «فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِكُمْ» (نساء/۱۰۳) «فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها» (حج/۳۶) سپس به صورت استعاری برای آن سمتی که سمت این عضو است به کار گرفته شده، و «جَنب» به معنای مطلق «پهلو» و «کنار» رایج شده: [«عَلى ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللَّهِ» (زمر/۵۶)]، همان گونه که «یمین» که اسم دست راست بوده، برای اشاره به جهت راست به کار رفته است؛ از این رو تعبیر «وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ» (نساء/۳۶) به معنای همنشینی است که در کنار و نزدیک انسان باشد، (که البته برخی آن را استعاره از همسر نیز دانستهاند).
▪️مرحوم مصطفوی هم بر این باور است که اصل این ماده بر میل و به سوی چیزی متمایل شدن، به معنای اینکه چیزی را در کنار خود بگذارد و از آن رویگردان شود، دلالت دارد؛ و «جَنبِ» هر چیزی آن قسمت بیرون از آن است که متصل به آن باشد؛ همان گونه که «طرفِ» هر چیزی، منتها الیه داخلی یک چیز است؛ و به این بیان است که «جانب» به معنای چیزی است که در جنب و کنار چیزی واقع شده باشد: «وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ» (قصص/۴۴) ، «وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ» (قصص/۴۶) «أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَرِّ» (اسراء/۶۸) ، «واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَن» (طه/۸۰) «يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ» (صافات/۸).
🔸شاید تعبیر «کنار» در فارسی بهترین معادل آن باشد که هم بر «پهلو» دلالت میکند و هم در ترکیبهایی مانند «کنارهگیری» بر دوری و فاصله گرفتن.
▪️با این اوصاف معلوم میشود فعل «جَنُبَ یَجنُبُ» به معنای «کنار گذاشتن» است که ملازم است با دوری گزیدن و فاصله گرفتن: «وَ اجْنُبْني وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» (ابراهیم/۳۵) و «جُنُب» به معنای «دور» میباشد «وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» (قصص/۱۱)؛
البته برخی توضیح دادهاند که اسم فاعل این فعل در حالت ثلاثی مجرد، هم به صورت «جانب» و هم به صورت «جُنُب» به کار میرود، و به معنای غریب و بیگانه است، چنانکه میگویند: «رَجلٌ جانِبٌ» و «رَجلٌ جُنُبٌ»؛ و کلمه «أجنبی» نیز از همین معنا اخذ شده است.
▪️ این ماده وقتی به باب تفعیل میرود ظاهرا دلالت بر شدت کنار گذاشتن و فاصله گرفتن میکند: «وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى… وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى» (اعلی/۱۱و۱۷)
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح کلمه «اجتنبوا»
▪️و وقتی به باب افتعال میرود دلالت بر آن دارد که این کنار گذاشتن با طوع و رغبت انجام شده است: «وَ الَّذينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها» (زمر/۱۷) «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل/۳۶) ، «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» (حج/۳۰) «اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنّ» (حجرات/۱۲) «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ» (نساء/۳۱) «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ» (مائده/۹۰) «الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِش» (شوری/۳۷؛ نجم/۳۲).
🔖جلسه ۹۶۶ https://yekaye.ir/an-nesa-4-36/
@yekaye
🔹إثْمٌ
قبلا بیان شد که
▪️درباره ماده «أثم» اهل لغت اتفاق نظر دارند که اصل معنای آن به یک نحوه کُندی (بطء) و به تاخیر انداختن دلالت دارد؛ چنانکه به شتری که از قافله شتران عقب بماند «ناقة آثِمةٌ» گویند و تعبیر «ذوالإثم» را برای کسی که در انجام خیر کوتاهی و تعلل میکند به کار میبرند؛
▪️و شاید به این مناسبت بوده که برخی «إثم» را نه مطلق تاخیر و کندی، بلکه کندی و تاخیر در انجام کار خوب دانستهاند؛ و
▪️برخی هم گفتهاند کندیای است که ناشی از سنگین بودن و یا بار سنگینی است که بر دوش شخص گذاشته شده باشد.
🔸بر همین اساس، گفته شده که اساسا «اِثْم» تعبیری است برای کارهایی که ثواب را به عقب میاندازد و ظاهرا به همین مناسبت است که
▪️گاه برای اشاره به مطلق «گناه» به کار رفته است: «فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ» (بقره/۱۷۳) «وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ إِنَّ الَّذينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِما كانُوا يَقْتَرِفُونَ» (انعام/۱۲۰) «إِنِّي أُريدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمي وَ إِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ» (مائده//۲۷) ؛ و
▪️گاه مستقیما به معنای «خمر (= شراب) به کار میرود و آیه «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ» (اعراف/۳۳) را بر همین معنا تطبیق کردهاند، برخی با این توجیه که چون انسان را در گناه میاندازد و برخی هم وجهش را به اصل لغت برگردانده و گفتهاند که چون شراب یک حالت خماری و سنگینی میآورد ویا چون موجب تعلل و تقصیر ورزیدن شخص از انجام وظایفش میگردد؛ و
▪️البته برخی هم بر این باورند که گاه عرب برای «کذب: دروغگویی» هم مستقیما تعبیر «إثم» را به کار میبرد؛ از این جهت که آن را مصداق بارز اثم میداند.
د
🔸ر هر صورت چنانکه برخی تذکر دادهاند این معنای کند کردن و به تاخیر انداختن، ظرافت خاصی را در کاربردهای قرآنی این کلمه منعکس میسازد؛ مثلا
▫️در آیه «أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ» (بقرة/۲۰۶) اشاره دارد که عزتطلبی و خودبزرگبینی وی را از انجام کار خیر به تعلل واداشت؛
▫️ویا در مورد شراب و قمار: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما» (بقره/۲۱۹) نشان میدهد این دو انسان را از انجام کارهای خیر عقب میاندازد؛
▫️و یا در موارد متعدد «إثم» را در کنار «عدوان» (تجاوز از حد) آورده «تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوان» (بقره/۸۵) «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ» (مائده/۲) ، «وَ تَری كَثيراً مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ» (مائده/۶۲) «يَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوان» (مجادله/۸) که گویی به ترتیب به تفریط و افراط اشاره دارد؛
▫️و در جای دیگر آن را در عرض فواحش آورده: «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ» (اعراف/۳۳) و «الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ» (شوری/۳۷ و نجم/۳۲) که فواحش اقدام بر گناه، و إثم تعلل ورزیدن در انجام کارهای لازم است؛
▫️و در آیه «وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً» (انسان/۲۴) اطاعت از کفار را ابتدا موجب تعلل ورزیدن در انجام کار درست و سپس موجب کفر ورزیدن معرفی کرده است؛
▫️ویا در آیه «فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً» (بقره/۱۸۲) دو امر نگران کننده درباره وصیتکننده یکی انحراف و تمایل نابجای وی به برخی از وراث است؛ و دیگری قصور و کم گذاشتن وی برای برخی دیگر؛
▫️و یا در بحث شهادت کسی که برای شهادت دادن حاضر نمیشود «فَإِنْ عُثِرَ عَلی أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً» (مائده/۱۰۷) همین تعلل ورزیدنش گناه است.
▪️همچنین راغب با استناد حدیثی نبوی که فرموده باشد «الْبِرُّ مَا اطْمَأَنَّتْ إِلَيْهِ النَّفْسُ، وَ الْإِثْمُ مَا حَاكٍ فِي صَدْرِكَ» «إِثْم» را نقطه مقابل «بِرّ» دانسته و شاید بتوان آیه «تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ» (مائده/۲) را هم موید این دانست.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیحات درباره «إثم»
🔸چنانکه اشاره شد کلمه «إثم» در معنای گناه هم به کار میرود و از این جهت با کلماتی مانند «خطأ» ، «ذنب» ، «جرم» ، «معصیت» و «وزر» نزدیک است؛ اما تفاوتشان به است که:
▪️«إثم» در جایی است که تنبلی و کمکاری ناشی از نوعی تعمد در کار است و دلالت بر «تقصیر» (= کوتاهی ورزیدن، چرا که تقصیر از «قصر» به معنای «کوتاهی» میآید) دارد؛ اما:
▪️در «خطأ» لزوما تعمدی در کار نیست؛ هرچند که بقدری در مورد گناهان به کار رفته که گاه تعبیر «خاطی» (لا يَأْكُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ؛ حاقه/۳۷) و «خطایا» (نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ؛ بقره/۵۸) برای اشاره به گناهکار و گناهان به کار میرود؛ و البته تقابل «خطا» و «اثم» در این آیه بوضوح مشاهده میشود: «وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِينا» (نساء/۱۱۲)
▪️ماده «ذنب» در اصل به معنای دنباله و دم (قسمت رذل و پست هر چیزی) است؛ و به گناه از این جهت «ذنب» گفته میشود که یا یک رذالت و پستیای است ویا از این جهت دنباله ناپسندی (از مذمت دیگران تا عقوبت) در پی دارد.
▪️ماده «جرم» را در اصل به معنای «قطع کردن» میدانند، و از این جهت به گناه «جُرم» گفته میشود که شخص را از آنچه انجامش برعهده او واجب است قطع و جدا میکند.
▪️در «معصیت» و ماده «عصی»، مخالفت کردن شخص با نهی مولا مورد اهتمام است.
▪️و در «وزر» تاکید بر سنگینی است که بار گناه بر دوش انجام دهندهاش تحمیل میکند.
🔸همچنین در قرآن کریم برای «گناه» از تعابیر «ذنب» و «إثم» و «جرم» و «عصیان» و «خطا» استفاده شده؛ اما در بحث عبرتگیری از عاقبت گناهکاران، فقط اصطلاح «مجرم» را به کار برده است؛ و برای چرایی این احتمالاتی بیان شد.
🔖جلسه ۹۹۲ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-25/
@yekaye
🔹لا یغْتَبْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «غیب» در اصل بر پوشیده شدن چیزی از دیدگان دلالت دارد و بر این قیاس کلمه «غَيْب» تدریجا برای هر چیزی که مخفی است و تنها خداوند از آن آگاه است به کار رفته است: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُو» (آل عمران/۴۴).
▪️در واقع «غیب» نقطه مقابل «شهادت» است و متناسب با انواع و مراتب «شهادت» (که به معنای حضور است) انواع و مراتبی برای غیب میشود در نظر گرفت: از مخفی ماندن از مقابل دیدگان گرفته: «فَقالَ ما لِيَ لا أَرَی الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ» (نمل/۲۰) تا هر آنچه از محدوده علم افراد مخفی مانده باشد: « قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (کهف/۲۶)؛ و کلمه «غَیب» اگرچه مصدر است اما چون در معنای اسمی به کار رفته، جمع بسته میشود: «إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ» (مائدة/۱۰۹).
▪️تعبیر «أغابَ» و «مُغیبَة» در مورد زنی به کار میرود که شوهرش غایب شده و مثلا به مسافرت رفته است؛ و ظاهرا در همین فضاست که تعبیر «حفظ غیب» (یعنی در نبود همسر، مراعات حقوق او را کردن) یکی از خصلتهای خوب زنان شمرده شده است: «حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ» (نساء/۳۴).
▪️«غَيَابة» به گودالی که کسی که در آن قرار گیرد از مقابل دیدگان مخفی میشود گویند (وَ أَلْقُوهُ في غَيابَتِ الْجُبّ» (یوسف/۱۰).
▪️«غِيبة» هم عبارت است از آنکه شخص به بدگویی درباره دیگری بپردازد؛ و چون این بدگویی در غیاب وی انجام میشود «غیبت» نام گرفته است. فعل آن در باب افتعال آمده (لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» (حجرات/۱۲) و برخی وجهش را این دانسته اند که باب افتعال دلالت بر «اختیار کردن فعل» دارد و مراد این است که شخص وارد شدن در غیبت از شخص یا کار وی را اختیار کرده است.
🔖جلسه ۸۵۰ https://yekaye.ir/ale-imran-3-179/
▪️البته بسیاری از مفسران تذکر دادهاند که غیبت بیان بدی کسی است که وی واقعا آن بدی را داته باشد؛ وگرنه به آن شخص غایب چیزی نسبت داده شود که واقعا در او نیست، این تهمت و بهتان است.
📚مجمع البیان، ج9، ص202
@yekaye
🔹مَیتاً
قبلا بیان شد که
▪️ماده «موت» را در اصل به معنای از بین رفتن قوت و توانایی چیزی دانسته اند و به لحاظ معنایی «مَوت» درست نقطه مقابل «حیات» است؛ و «ممات» (إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ؛ اسراء/۷۵) هم مصدر دیگری برای این ماده است که به همین معنای «موت» میباشد.
▪️به کسی که مرده باشد «مَیِّت» گویند (يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ؛ روم/۱۹) که جمع آن «أموات» (وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ؛ فاطر/۲۲) و «موتی» (كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتی؛ بقره/۷۳) است.
▫️اما کسی که در حال مرگ است را «مائت» گویند و در مورد آیه «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ» (زمر/۳۰) هم گفتهاند این به لحاظ آینده است. و
▫️کلمه «مَیِّت» گاه به صورت مخفف هم به صورت «مَيْت» بیان میشود (أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ، انعام/۱۲۲؛ بَلْدَةً مَيْتاً، زخرف/۱۱ و زخرف/۱۱) و چنانکه اشاره شد در آیه «أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیتاً» (حجرات/۱۲) به هر دو صورت قرائت شده است.
▪️زمینی را که لمیزرع باشد و حیات در آن جریان نداشته باشد «موات» یا «مَوَتان» (در مقابل «حَیَوان»)؛ و البته قرآن کریم تعبیر «مَیِّت» را برای سرزمین نیز به کار برده است: «فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَيِّتٍ»(فاطر/۹).
▪️«مَيْتَة» (مردار) (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ، مائدة/۳؛ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً، أنعام/۱۴۵) به جانداری گویند که روحش بدون ذبح از بدنش جدا شده باشد؛ یعنی مردارِ حیوانات حلال گوشتی که اگر ذبح میشد گوشتش قابل خوردن میبود و البته در قرآن کریم برای زمین هم به کار رفته است (وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها؛ یس/۳۳).
▫️اما «مِيتة» دلالت بر حالت خاص میکند؛ و برای مردنی خاص، خوب یا بد به کار میرود (مَات مِيتةً جاهليَّة)؛ و
▫️«مَوته» (إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی، دخان/۳۵؛ لا يَذُوقُونَ فيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولی، دخان/۵۶) هم ظاهرا دلالت بر «دفعه واحده» (یکبار) دارد.
🔖جلسه ۷۲۲ http://yekaye.ir/al-fater-35-22/
@yekaye
🔹الظَّنِّ
ماده «ظن» از آن دسته از موادی است که پیچیدگی خاصی دارد و محل اختلاف جدی قرار گرفته است:
▪️بسیاری از اهل لغت از ابتدا کار را راحت کرده و گفته اند که این ماده بر دو اصل متفاوت دلالت دارد: یکی به معنای #یقین و دیگری به معنای #شک؛ و آیاتی همچون آیه «الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ» (بقره/۲۴۹)را در زمره اول، و بسیاری از آیات دیگر [مثلا «قُلْتُمْ ما نَدْري مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنينَ» (جاثیه/32)] را در زمره معنای دوم به حساب میآورند
📚معجم المقاييس اللغة، ج3، ص462 ؛ كتاب العين، ج8، ص152 ؛ تهذيب اللغة، ج14، ص260
▫️حقیقت این است که این مطلب که ظن در این دو معنا به کار میرود، به نحوی مورد قبول عموم اهل لغت بوده و حتی در احادیث اهل بیت ع هم مورد توجه قرار گرفته (ر.ک قسمت احادیث) اما بحث بر سر این است که به لحاظ لغوی آیا این دو معنا به یک معنای مشترک برگشت میکند که آن اصل این ماده باشد یا خیر؛ و اگر برگشت میکند آن معنا چیست که میتواند هم در مواردی که یقین نیست به کار رود و هم در مواردی که یقین هست.
▪️در این میان، بسیاری از پژوهشگران معنای گمان و عدم یقین را معنای اصلی این ماده دانستهاند، مثلا مرحوم مصطفوی بر این باور است که اصل واحد در این ماده، اعتقاد ضعیف غیرقطعی است که یقینی که مستند به دلیل قاطعی باشد در آن یافت نمیشود و غالبا مخالف واقع در میآید، و به این لحاظ است که پیروی از آن مذموم است، هرچند که موافق واقع درآید
📚التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص180
این گونه افراد وقتی به آیاتی میرسند که این کلمه در آنها دلالت واضحی بر معنای یقین دارد [مانند آیه۲۴۹ سوره بقره که قبلا ذکر شد، ویا آیاتی همچون «وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها» (کهف/۵۳) و «إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ» (الحاقة/20) و «وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ» (قیامت/28) و «جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحيطَ بِهِمْ» (یونس/۲۲)] یا ادعا میکنند که در اینجا «ظن» در معنای مطلق اعتقاد به کار رفته ولی به درجه یقین مستند به درک قاطع نرسیده (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص181) که تکلفآمیز بودن این سخن کاملا واضح و خلاف ظاهر آیات فوق است؛
ویا بدون هیچ توضیحی صرفا بیان میکنند که این کلمه گاهی به معنای «یقین» هم به کار میرود (مثلا در: الصحاح، ج6، ص: 2160 ؛ المصباح المنير، ج2، ص: 387 ).
◾️در این میان شاید از بهترین تحلیلها تحلیل راغب اصفهانی باشد که حسن جبل آن را تکمیل کرده است:
▪️راغب میگوید: «ظن» اسمى است براى آنچه كه از اماره [= نشانه] اى حاصل شود، که اگر آن اماره قوى باشد به حد علم مىرسد و اگر آن اماره بسیار ضعيف باشد از حد توهّم تجاوز نمىكند؛ و هر گاه آن ظن قوی باشد ویا تصور شود که قوی است با إنّ (مشدّده) و إن (مخفّفه) به كار مىرود، و اگر ظنّ و گمان ضعيف باشد با حرف «أن» [و «أنّ»] كه مخصوص سخن و عمل منفى و معدوم است به كار مىرود مثلا در آيه «الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ» (بقره/۴۶) ظن قوی است که به یقین نزدیک شده؛ اما در آیه «وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ» (قیامت/28) و آیه «أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُون » (مطفّفين/۴) دلالت بر نهايت ذمّ و سرزنش دارد و معناي آیه اخیر اين است كه آيا ظنّ و گمانى هم درباره برانگیخته می شوند ندارد؛ که اشاره دارد نشانههاى برانگيختهشدن پس از مرگ کاملا آشکار است. یا در آيه «وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها» (يونس/۲۴) دلالت دارد که آنها از شدّت آزمندى و آرزومداری خود را در حكم عالم مىپنداشتند؛ یا در آیه «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» (انبياء/۸۷) منظور ظن در حد توهم است.
📚مفردات ألفاظ القرآن، ص539
▫️اگر کسی به وی اشکال کند که این ضابطه (ظن قوی با «إن» و ظن ضعیف با «أن» میآید) لزوما درست نیست زیرا در آیاتی نظیر «وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ» (ص/۲۴) یا «وَ اسْتَكْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنا لا يُرْجَعُونَ» (قصص/۳۹) برای ظن قوی و حتی علم به کار رفته است، شاید با توضیحات ایشان بتوان این گونه دفاع کرد که در این موارد خواسته اشاره کند که آنان در جایی ادعای علم و گمان قوی نمودهاند که شواهد و أمارات بسیار اندکی بر مدعایشان وجود داشته و واقعا جای علم و یقین نبوده است.
📚مفردات ألفاظ القرآن، ص539
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
قسمت دوم ماده «ظن»
▪️با این توضیحات شاید تبیین حسن جبل برای این ماده از همه بهتر باشد؛
وی بعد از اینکه توضیح داده که حرف «ظ» دلالت دارد بر یک نحوه غلظت و نفوذ و حرف «ن» دلالت دارد بر یک نحوه امتداد یافتن لطیف چیزی در باطن، کنار هم قرار گرفتن این دو را دال بر نفوذ چیزی مهم در باطن چیزی میداند و سپس با بررسی موارد استعمال آن میگوید
«معنای محوری این ماده عبارت است از توقع وجود چیزی مهم (در باطن امری) به خاطر امارهای قوی بر آن؛ ... ظن یک اعتقاد قلبی است مبتنی بر أمارات و نشانهها ویا مبتنی بر بحث و نظر، لیکن گاه برخلاف انتظار درمیآید و این احتمالِ برخلاف انتظار رخ دادنش ناشی از این است که برگرفته از أمارات یا بحث [نه استدلال یقینی] است؛ و این دو از عرصههایی هستند که اشتباه در آنها راه دارد.»
📚المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۳۷۳
▪️در واقع ظن آن توقع و حالت نفسانیای است که جایی به کار میرود که خود شخص به نظرش میآید ویا ادعا میکند که امارهها و نشانههای مهمی برای چنین توقعی دارد؛ ولو که آن نشانهها واقعا نتوانند واقعا از آن توقع پشتیبانی کنند.
وی در ادامه توضیح میدهد که چون این مساله یک امر مشکک است می تواند درجات مختلفی داشته باشد؛ از درجهای که بسیار به یقین و علم نزدیک شده (که به همین جهت برخی آن را به عنوان یک معنای این کلمه قلمداد کردهاند) تا درجهای که صرفا یک ترجیح نفسانی بدون شواهد قابل اعتناست.
از این رو
هم در مورد ظنونی که بعدا معلوم میشود که بجا بوده استفاده میشود « وَ قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا» (یوسف/۴۲)،
و هم در مورد ظنونی که بعدا معلوم میشود نابجا بوده است، مانند: « بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْليهِمْ أَبَدا» (فتح/۱۲) و «وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبا» (جن/۵) و « إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُور» (انشقاق/۱۴).
حسن جبل سپس بحث مفصلی درباره مواردی در قرآن کریم که ظاهرا «ظن» به معنای «یقین» به کار رفته ارائه میدهد و توجیهات مختلفی که در این باب شده به چالش میکشد (بویژه این دیدگاه که کلماتی در زبان عربی وجود دارد که بر دو معنای ضد همدیگر دلالت دارند مخالفت میکند) و این چالش را که ایمان با شک و ظن جمع نمیشود با توجه به مراتب داشتن ایمان چنین پاسخ میدهد که مراتبی از ایمان با مراتب بالایی از ظن (که به یقین نزدیک میشود) میتواند جمع شود.
📚همان، ص۱۳۷۴-۱۳۸۱
▪️همچنین برخی تفاوت ظن با یقین (در مواردی که ظن به معنای یقین است) در این دانستهاند که ظن در مواردی به کار میرود که علم و یقین مورد نظر، با بحث و نظر حاصل شده باشد نه با مشاهده و دیدن، که آیه شریفه «وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ يَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً» (کهف/53) بوضوح این تحلیل را رد میکند.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
قسمت سوم ماده «ظن»
▪️در هر صورت اغلب کاربردهای قرآنی این کلمه با بار منفی است و در بسیاری از موارد در مقابل علم و معرفت و حق و یقین به کار رفته است، مانند:
«وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاَّ أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ» (بقره/78) یا
« يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ» (آل عمران/۱۵۴) یا
«ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّن وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً» (نساء/۱۵۷) یا
«وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً» (یونس/۳۶)
(که مضمون این دو آیه در آیه «وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً» (نجم/28) جمع شده است) یا
«وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ» (جاثیه/24) یا
«ما نَدْري مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنينَ» (جاثیه/32)
«إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا» (احزاب/10)،
«وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرينَ» (فصلت/23)،
«وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكينَ وَ الْمُشْرِكاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ» (فتح/۶)،
«اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» (حجرات/۱۲)
▪️هرچند در معدود مواردی هم بوضوح در معنای مثبت و با تایید (که این ظن به امر صحیحی تعلق گرفته) به کار رفته است، که این موارد عبارتند از:
«الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ» (بقره/46)،
« قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ» (بقره/۲۴۹)،
«إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ» (حاقه/20)،
«أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ» (مطففین/4)،
«إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ» (انشقاق/14)
«وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ» (ص/24)،
«وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحيصٍ» (فصلت/48)،
«وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ، تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ ... وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ» (قیامت/۲۴-28)
▪️و در مواردی هم هست که دلالت واضحی بر همین معنای کمتر از یقین (صرف احتمال بیشتر دادن) دارد که با همین وضعیتش مورد تایید واقع شده است، مانند:
«فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقيما حُدُودَ اللَّهِ» (بقره/230)
«وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْه» (توبه/۱۱۸)
«وَ ما ظَنُّ الَّذينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيامَة» (یونس/۶۰)،
«وَ قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْني عِنْدَ رَبِّك» (یوسف/۴۲)،
«فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمينَ» (صافات/87)؛
▫️و ان شاء الله در قسمت تدبر درباره این بحث خواهیم کرد که با چنین تنوع مواضع قرآنی در خصوص «ظن» بالاخره چه مقیاسی برای تشخیص ظن خوب از ظن بد هست؟
@yekaye
👇ادامه مطلب👇