تا کی به تمنای وصال تو یگانه....
نذری بپزم پخش کنم خانه به خانه
😉😉😉😉☺️
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol
دل داده به دین مقطع حساس کنونی؟
یا کرده کمین مقطع حساس کنونی؟
ای دوست! مراقب شو و مگذار بیُفتیم
در دامِ چنین مقطع حساس کنونی
ناگاه رسیدیم و شنیدیم که سَر زد
از مشرقِ چین مقطع حساس کنونی
بیماریِ نحسِ کرونا آمد و پُر شد
در کُلِّ زمین مقطع حساس کنونی
پیداستکهاینشیطنتآلودهیدستیست
در پُشتِ همین مقطع حساس کنونی
با زشتی و زیبایی و شیرینی و تلخی
گردیده عجین مقطع حساس کنونی
یعنیکه رسیدهست بهجمعِدوتناقض:
دلشاد و غمین ، مقطع حساس کنونی
چندیاستکه باترس بهدنبال امیدَ ست
بی تابِ حزین مقطع حساس کنونی
ماندمپَسِاینمسأله: زینَستبهپُشتَش
یا پُشت به زین ، مقطع حساس کنونی؟
در شاکله ی دست قَدَر ، صبحِ قیامت
حلقَهست و نگین مقطعحساسکنونی
امروز به سر منزل مقصود رسیده ست
در مرزِ یقین مقطع حساس کنونی
تبدیل به فرصت شُدَنِ این همه بحران
در سخت ترین مقطع حساس کنونی
مُستَلزِم این است که با جان بسپارد
دل را به امین مقطع حساس کنونی
...باید جَهِشی داد به تولید محبّت
تا بگذرد این مقطع حساس کنونی...
#محمدجواد_طهرانی_نوبندگانی
#یک_فنجان_تامل
https://eitaa.com/yekfenjantaamol
اگر امشب بُت من دست به اَبرو ببرد
خبر مرگ مرا باد به هر سو ببرد
هر کسی شعر به چشمان تو تقدیم کند
مثل این است که رقاصه به باکو ببرد
سر مویی اگر از حسن تو معلوم شود
سر انگشت زیاد است که چاقو ببرد!
روسری های تو باعث شده زنبور عسل
جای گل حسرت و اندوه به کندو ببرد
لب من عطر تو را دارد و من می ترسم
نکند مادرم از بوسه ی مان بو ببرد
باز هم خیره به عکست شده ام تا شاید
این سری چشم تو را چشم من از رو ببرد
#حسین_زحمتکش
#یک_فنجان_تامل
https://eitaa.com/yekfenjantaamol
کرونا با تمام کشتارش،
کشته اش کمتر از یمن بوده ست!
یمن، آری یمن، که این همه سال
گور گل های بی کفن بوده ست
کرونا با تمام خونخواریش
هیچ کاری نداشت با طفلان
آل نحس سعود تا امروز،
گرم کشتار طفل و زن بوده ست
سال ها رفت و هیچ وجدانی
از سر اعتراض لب نگشود
کاین همه قحطی، این همه کشتار،
کار این سفله، این لجن بوده ست!
کرونا آمده ست تا با مرگ
یک به یک جنگ تن به تن بکنیم
پیش از این نیز هر کجای جهان
شاهد جنگ تن به تن بوده ست
حال، روز بخور بخور شده است،
بخورید ای جماعت طماع
اندکی از عذاب او بچشد،
هر که اهل بزن بزن بوده ست
کرونا آمده ست تا که ترامپ!
روسری را به پوزه اش بندد
نیست مرد این مخنث شیطان،
این نه مرد است، این نه زن بوده ست!
با همه کوچکی و ویروسیش،
کرونا را قبول دارم من!
شاید این ذره همچنان ذره ست،
شاید این فکر، فکر من بوده ست
هر که اهل یقین و آخرت است،
بنشیند درون کشتی نوح
مثل اخدودیان هلاک شود
هر که از دودمان ظن بوده ست
کرونا آمده ست تا دنیا
لحظه ای در خدا وقوف کند
کرونا دست انتقام خداست،
غربت غزه و یمن بوده ست!
#علیرضا_قزوه
#یک_فنجان_تامل
https://eitaa.com/yekfenjantaamol
کسی شبیه من اینسان به عشق، سر نگذاشت
کسی شبیه تو در من چنین اثر نگذاشت
مرا کبوترِ بام تو آفرید خدا
ولی برای منِ خسته، بال و پر نگذاشت!
به پیشِ رویْ چه دارم؟ حصار، پشت حصار
برای رفتن از اینجا زمانه در نگذاشت
در انتظار تو خشکید دیدهام بر در
همین که آمدی از راه، چشمِ تر نگذاشت
قرار بود که شبْگریههای تلخم را
در این غزل بنویسم زبان اگر نگذاشت!
تو رود بودی و راهت به سمت دریا بود
قرار بود بمانی...! ولی سفر نگذاشت
لیلا مهذب
#یک_فنجان_تامل
از پشت تریبونِ دلم عشق چنین گفت:
محبوب تو زیباست، قشنگ است، ملیح است!
اعضای وجودم همه فریاد کشیدند:
احسنت صحیح است، صحیح است، صحیح است!
(ملک الشعرای بهار )
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol
🌱 مثل آن خوابی که حتی قابل توضیح نیست
عشق شیرین است اما قابل توضیح نیست
#یک_فنجان_تامل
@yekfenjantaamol
#پری
پری معروفترین وآخرین معشوقه ی نامدار ایران بلطف شاعرمعاصراستاد شهریار که بحق قسمتی از ادبیات ما مدیون ایشان است وگرنه شهریار بجای شاعر شدن،
پزشک میشد
و شاید دیگه شاهدشاهکارهای نظیر:
"آمدی جانم به قربانت..."و امثال آن نبودیم
استاد شهریار در پی یک شکست عشقی ترم آخر پزشکی دانشگاه را رها میکند و ترک تحصیل مینماید.
یعنی حدود 6 ماه قبل از اخذ مدرک دکتری از دانشگاه به دلیل شکست عشقی انصراف میدهد.
او که به خواستگاری دختری از آشنایان میرود چون وضع مالی مناسبی نداشته و در ابتدا مشهور هم نبوده جواب رد میشنود.
استاد ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ ﺗﺎ 47 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﺠﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻋﺸﻖ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﺵ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ...
ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﺶ ﺭﻓﺖ، به ﺍﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺩ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻣﺎﻝ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﯽ ﺑﻬﺮﻩ بوﺩ !!!
ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ در ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺳﯿﺰﺩﻩ به ﺩﺭ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﯼ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻭ بچه ﺑﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﯾﺪ ، ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺩ که واقعاً معرکه است :
ﺳﺮ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻭ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻡ
ﺗﻮ ﺷﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭘﯿﺮﯼ؛ ﭘﺴﺮﻡ
ﺗﻮ ﺟﮕﺮﮔﻮﺷﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﯾﺪﯼ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ
ﻣﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺟﮕﺮﻡ
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻧﺮﺍﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻫﻮﺳﯽ
ﻫﻮﺱ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻧﻪ ﺳﺮﻡ
ﭘﺪﺭﺕ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺭ ﻭ ﺳﯿﻢ ﻓﺮﻭﺧﺖ
ﭘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﭘﺪﺭﻡ
ﻋﺸﻖ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻫﻨﺮ
ﻋﺠﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﺮﺯﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﻭ ﺯﺭﻡ
ﺳﯿﺰﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ
ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺰﺩﻫﻢ ﮐﺰ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﻡ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﺩﺭﺵ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﻢ ﻋﻬﺪ ﻗﺪﯾﻢ
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮔﺬﺭﻡ.
شهریار در یکی از سمینارها و شب شعری که در شیراز به مناسبت بزرگداشت سعدی و حافظ برگزار میگردد دعوت میشود. در آن سمینار شهریار غزل زیبایی میخواند که همه مبهوت میشوند.
یک دختر دانشجوی رشته ادبیات از دانشگاه شیراز بلند میشود و مقاله ای در توصیف شهریار میخواند و او را شهریار مسلم غزل میخواند.
دختر در پایان جلسه نزد شهریار میرود و خیلی زیاد از شهریار تعریف مینماید و میگوید که من عاشق و شیفته شما و این غزلتان شده ام.
شهریار از دختر میپرسد نام شما چیست؟
دختر میگوید غزاله
شهریار فی البداهه این تک بیت را میگوید:
((شهریار غزلم خواند غزالی وحشی
چه خوش است با غزلی صید غزالی کردم))
استاد شهریار در اواخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان بستری میگردد و دکتر خانواده او را جواب میکند. دوستان و آشنایان شهریار برای بهبود روحیه او میروند و با اصرار آن خانم عشق قدیمی شهریار را راضی میکنند که به عیادت شهریار برود. عشق قدیمی شهریار که حالا یک پیرزن بود قبول میکند که به عیادت شهریار در بیمارستان برود.
وقتی عشق قدیمی شهریار به بیمارستان میرود شهریار روی تخت بیمارستان خواب بوده است اما صدای قدمها و گام عشق قدیمی خود را میشناسد و از خواب بیدار میشود. وقتی عشق او در اتاق را باز میکند شهریار این شعر مشهور که از مفاخر ادبیات فارسی هست را برای عشق قدیمیش میسراید:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته و بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خاموشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر
زین سفر راه قیامت میرود تنها چرا