eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
280 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 حاج احمد 💗
👆📷 رزمنده بسیجی: "حاج عباس حافظی" 📌پیرمرد با اخلاص، محبوب و دوست داشتنی، دو شهید💕 و بزرگ گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول الله ﷺ 🌿 ! 🔴 کمپوت‌ها محبوب‌ترین خوراکی جبهه بود. 🍒🍐کمپوت گیلاس و گلابی خاطرخواه بیشتری داشت😍 توی گرمای تند و سرمای تیز، قند و فشار خون رزمنده‌ها می‌افتاد و هیچ چیز مثل کمپوت‌هایی که آن روزها را و را تولید می‌کردند تا کنند، قوت رفته را به جان رزمنده برنمی‌گرداند. 🎍قوطی خالی کمپوت‌ها هم گلدان سنگرها می‌شد یا «هدف نشان» تمرین تیراندازی برای رزمنده‌های تازه وارد 🔴 کمپوت قسطی و حاج «عباس حافظی» اما شاید جالب‌ترین ماجرا را داشته باشد. پیر رزمنده‌ی گردان تخریب لشکر محمدرسول الله (ص) را اصلاً یکی از همین کمپوت‌ها راهی جبهه و این گردان کرد. حافظی، پیرمرد مو سپید کرده‌ای که در میدان «قیام» تهران مغازه خواربارفروشی داشت، توی یک فیلم به یادگار مانده از روزهای جبهه از دانش آموزی می‌گوید که پول نداشته یک قوطی کمپوت بخرد و قسطی برمی‌دارد:👇 🔵«آن بچه مبلغی از پول را به من داد، یک کمپوت برای کمک به جبهه خرید و گفت بقیه‌اش را روزانه به صورت قسطی بهت پرداخت می کنم، من هم قبول کردم. به خودم آمدم دیدم آن بچه هر روز آن مسیر را پیاده می‌آمد تا پس انداز کند و قسط من را بیاورد. او را که دیدم دلم تاب نیاورد بمانم و شوم. کرکره مغازه را کشیدم پایین و آمدم جبهه.» پیرمرد شد و‌ متواضعانه می‌گفت که: این‌جا تقوای همه از من بالاتر است. یک فرزندش شهید شد و دیگری مفقودالاثر... 🕊🕊 @yousof_e_moghavemat
امام صادق عليه السلام: غَلاءُ السِّعرِ يُسِيءُ الخُلُقَ ، و يُذهِبُ الأمانَةَ ، و يُضجِرُ المَرءَ المُسلمَ گرانى نرخ، اخلاق را بد مى كند، امانتدارى را از بين مى برد و انسان مسلمان را دلتنگ و بى قرار مى سازد ميزان الحكمه جلد3 صفحه493 @yousof_e_moghavemat
👊 •°• °•° حاج‌احمد آدمی بود با گوش و دماغ شکسته. استایل یک بوکسور را داشت و انگار از دود خمپاره بیرون آمده بود. قدم که برمی‌داشت، بسیار راسخ بود. استایل دست‌هایش مثل آرنولد یا رمبو بود. حرکات و سکنات و گونه‌ها و صورتش را وقتی نگاه می‌کردیم، لذت می‌بردیم. یک آدم مبارز بود. من عاشق این چهره بودم. - برگرفته از کتاب بسیار جذاب و خواندنی ، نوشته‌ی استاد جواد کلاته عربی. آنچه که خواندید، مربوط می‌شود به روایتی از سردار در صفحه‌ی ۴۳۴ کتاب.🙂 @yousof_e_moghavemat
🔴منبع صهیونیستی: عملیات مرزی اخیر، شکستی بزرگ برای ارتش بود 🔹شبکه ۷ تلویزیون رژیم صهیونیستی تاکید کرد که نتایج تحقیقات اولیه در مورد عملیات اخیر در مرز با مصر، شکست عملیاتی بزرگی برای ارتش این رژیم بود. 🔹منبع مذکور اشاره کرد که دو نظامی اسرائیلی که در فاصله ۲۰۰ متری محل وقوع این حادثه بودند، صدای شلیک ۴ گلوله را شنیدند اما به فرمانده خود اطلاع ندادند و فکر کردند صدای باد بوده است... @yousof_e_moghavemat
مسئولیت خوابگاه با من بود و معمولاً برای اطمینان از اینکه تأسیسات خوابگاه دچار اشکال نشده باشد، به قسمت‌های مختلف خوابگاه سر می‌زدم. خیلی وقت‌ها ساعت ۴ صبح آقای را در نمازخانه می‌دیدم. اول فکر می‌کردم که چون با سه چهار نفر دیگر در یک اتاق هست، به نمازخانه می‌رود تا در جای خلوت درس بخواند. بعدها متوجه شدم که ایشان نماز شب می‌خواند. راوی همکار شهید @yousof_e_moghavemat
▪️پیامبر صلی الله علیه و آله: 🔸به زودی پاره‌ای از تن من در خراسان دفن خواهد شد؛ هیچ غم‌زده‌ای او را زیارت نمی‌کند مگر آن‌که خدا غمش را خواهد زدود، و هیچ گناهکاری او را زیارت نمی‌کند مگر آن‌که خدا گناهانش را می‌بخشد. 🔹سَتُدفَنُ بِضعَةٌ مِنّي بِخُراسانَ، ما زارَها مَكروبٌ إلّانَفَّسَ اللَّهُ عز و جل كَربَهُ، ولا مُذنِبٌ إلّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنوبَهُ. 📚 امالی صدوق،ص ۱۸۱. @yousof_e_moghavemat
10.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥جزئیاتی از نقش حاج قاسم سلیمانی در تشکیل لشکر جهانی اسلام 🔹فاطمیون، زینبیون، حشد الشعبی و ده‌ها گروه مردمی دیگر چگونه با ابتکار حاج قاسم سلیمانی تاسیس شدند. @yousof_e_moghavemat
🕊 ☆ ♡ ▒ رزمنده‌ها و به خصوص پیشمرگ‌های کُرد گاهی اوقات با او می‌آمدند خانه‌مان. طبقه‌ی دوم خانه‌ی ما دو اتاق بزرگ داشت و مهمان‌هایش را به آنجا می‌برد. گاهی اوقات شب می‌ماندند و نمازِ شب هم می‌خواندند. ما هم یک گوشه می‌خوابیدیم که صبح به اداره‌مان برویم. یک‌ دفعه حاجی روزِ پنج‌شنبه آمد. روز جمعه طبق معمول مراسم نماز جمعه بود؛ ولی حاج‌احمد به نماز جمعه نرفت. دلیلش هم درخواست مادرم بود. مادر گفته بود: «ما سه ماه است تو را ندیدیم. یک فردا هستی و پس‌فردا هم می‌خواهی دوباره بروی. بمان کنار ما و خواهر و برادرهایت.» او هم در خانه ماند. پیشمرگ‌های کُردی که همراهش آمده بودند، به نماز جمعه رفتند؛ امّا طولی نکشید که با خانه‌ی ما تماس گرفتند و گفتند که کمیته آن‌ها را گرفته است؛ چون مسلّح بودند و با اسلحه در نماز جمعه حاضر شده بودند. حاج‌احمد رفت خودش را معرفی کرد و آن‌ها را به خانه آورد. زمانی که در کردستان بود، به ندرت منزل می‌آمد؛ حتی گاهی سه ماه طول می‌کشید. هرموقع هم که می‌آمد، دو روز می‌ماند و حداکثر روز سوم برمی‌گشت. ■ روایتی از محمد متوسلیان؛ برادر بزرگ برگرفته از کتاب بسیار بسیار جذاب و واقعا خواندنی «عروج از شاخه‌ی زیتون»، نوشته‌ی استاد جواد کلاته عربی، صفحات ۲۴ و ۲۵ ♡ ♡ ☆ 📚 📔 📘 @yousof_e_moghavemat