💗 حاج احمد 💗
🌹با آخرین مدافع شهید خرمشهر آشنا شوید
#شهید_امیر_رفیعی_دستجردی🌹
تولد: دستجرد برخوار، 1340/04/26
مفقودیت: خرمشهر، 1359/08/04
مزار: ندارد
✍️خرمشهر، آخرین روزهای مقاومت را پشت سر میگذاشت. امیر رفیعی، دوشادوش رزمندگان شهر، جنگیده بود. پایش که شکست او را به بیمارستانی در ماهشهر بردند. دلش طاقت نیاورد و با همان پای شکسته، خودش را به همرزمانش رساند. گچ پایش را درآورد و لنگان لنگان به دفاع از وجب به وجب خاک خرمشهر پرداخت. چهارم آبان سال 59 آخرین روز مقاومت در خرمشهر بود. عدم پشتیبانی از مدافعان شهر، خرمشهر را به خونینشهر تبدیل کرده بود.
🌸🌷امیر به درد پایش توجهی نداشت. گونیهای شن را روی هم چید و سنگری برای خودش درست کرد. هر چه دوستانش اصرار کردند، نپذیرفت همراهشان برود. میگفت: یک نفر باید باشد، دشمن را نگه دارد تا بقیه از کارون عبور کنند.
او تیربار را به دست گرفت و دشمن را در فلکه فرمانداری، زمینگیر کرد. آخرین نفرات که به سلامت از شهر خارج شدند، دشمن هم توانست امیر را که دیگر گلولهای در اختیار نداشت، به اسارت بگیرد.
تلویزیون عراق، تصویر امیر را در حالی که توان راه رفتن نداشت، نشان داد و او را به عنوان آخرین اسیر ایرانی در خرمشهر معرفی کرد. این آخرین تصویری است که از امیر رفیعی در خاطرهها ثبت شد. او دیگر هیچگاه به وطن بازنگشت. امیر، همچنان مفقودالاثر است.
روایتی کوتاه از اخرین نفرات مدافعین خرمشهر🌴🌹
🌼💐"هفت، هشت نفر بیشتر نبودند. توی فلکه فرمانداری، نزدیک پل خرمشهر. دیگر چاره ای جز عقب نشینی نبود. تک تیراندازهای عراقی از بالای ساختمان ها شلیک می کردند. فرصتی نبود. باید می رفتند. سید محمد جهان آرا دستور عقب نشینی داده بود اما یکی باید می ماند و پشتیبانی میکرد تا بقیه نجات یابند. جوانی 18 ساله که پایش تیر خورده بود، تصمیم گرفت بماند. بنابراین فشنگ های بقیه را گرفت تا آخرین نفس های شهر را ثبت کند.
امیر رفیعی دستگردی او ماند با خرمشهر و لشکر سوم عراق. آنقدر جنگید که تیرهایش تمام شد. اسیرش کردند. تمام لحظه های این مقاومت را فیلمبرداران لشکر سوم عراق ضبط کردند. تلویزیون عراق در اولین تصاویر منتشره از خرمشهر، جوانی را نشان داد که کماندوهای عراقی او را با کتک پشت ساختمان فرمانداری بردند و دیگر کسی آخرین مدافع خرمشهر را ندید."
مادر به انتظار نشسته ی این رزمنده، که از قضا فرزند اولش هم در انقلاب و زیر شکنجه ساواک به شهادت رسیده دوست نداشت امیر را شهید خطاب کنیم، گفت: دلش گواهی میدهد امیر برمیگردد، همانطور که چشم حضرت یعقوب بعد از 40 سال به دیدن یوسفش روشن شد!
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat