#دوستان_شهدا
#عاشقانه_شهدا
🍃امین روزها وقتے از ادراہ به من زنگ میزد و میپرسید چه میڪنے ❓🤔
اگر میگفتم ڪارے را دارم انجام میدهم میگفت: «نمیخواهد❗️بگذار ڪنار
🦋وقتے آمدم با هم انجام میدهیم.»
میگفتم:«چیزے نیست،مثلاً فقط چند تڪہ #ظرف ڪوچڪ است» 🍽
میگفت:«خب همان را بگذار وقتے آمدم با هم میشوریم!»😍
🍃مادرم همیشہ به او میگفت:«با این بساطے ڪه شما پیش میروید همسر❣ شما حسابے تنبل میشود ها!»😐
#امین جواب میداد:«نه حاج خانم!مگر زهرا ڪلفت من است❓زهرا رئیس من است.»😉
🦋بہ خانہ ڪه میآمد دستهایش را به علامت #احترام نظامے ڪنار سرش میگرفت و میگفت:《سلام رئیس.》🙄
#شهید_امین_کریمی
🌷
@yousof_e_moghavemat
✨با فرماندهانش که صحبت میکردم گفت ما راضی به رفتنش به سوریه نبودیم.
بخاطر تخصصی که داشت ما را تهدید به استعفا میکرد.
✨با اصرار و سماجتش مجبور شدیم که نیروی زبدهمان را به سوریه بفرستیم.
قرار بود بعد از برگشتش از سوریه تنبیه شود.
زیرا در آسانسور برای رفتنش از یکی از فرماندهان امضا گرفته بود.
#شهید_امین_کریمی
#مدافع_حرم
@yousof_e_moghavemat
#سیره_شهدا
همیشه آروم و با وقار بود.
سرش پایین بود و کار خودش رو می کرد
تو همه چی خِبره بود
یادمه روزی چای ریخت که بخوریم ☕️ به شوخی بهش گفتم: چای شهادته دیگه؟
گفت: آره تازه اومده، دو برابر شربت جواب میده!...
آقا امين خيلی در كار تخريب و چک و خنثی ماهر و استاد بود.
در سوريه بمبها و تله های انفجاری زيادی را از دشمن خنثی كرد بود، حتی گاهی اين بمبها را به صورت خنثی نكرده از جا میکَند و به مقر میآورد.
به قدری اين بمبهای خنثی نشده زياد بود كه اگر منفجر میشد پايگاه نظامی تا شعاع یک كيلومتری آسيب میديد.
من به آقا امين میگفتم: اين همه بمب رو میخوای چيكار كنی؟!
با خنده میگفت: نگران نباش؛ به وقتش اين بمبها را بلای جان خودشان میكنم و برای خودشان تله انفجاری درست میكنم...
🏵 الحق كه فرمانده شجاع تيپ تخريب چی های يگان ويژه فاتحين بود.
راویان: همکاران شهید
#شهید_امین_کریمی
#مدافع_حرم
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat