eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 حاج احمد 💗: 🌷 🍃 ✅ 🌸 👈 سردار 👉 ولادت: ۶ تیر ۱۳۴۳ ، مادرش همیشه با وضو و موقع اذان به او شیر می داد. پدرش خیلی اهل حرام و حلال بود. به شدت اهل اذان و قرآن بود. همیشه در مسجد دنبالش می گشتند. حرف گوش کن و کسی را نمی رنجاند. بالاخره رضایت مادر را گرفت و از طریق ثبت نام کرد و همزمان با شروع عملیات در تیر ۶۱ پایش به باز شد. کارش را با گردان ۲۷_محمد_رسول_الله شروع کرد. در مجروح شد. در و هم حضور داشت. در ۸ برای همیشه پایش را از دست داد و با وجود ۷۰درصد جانبازی(شیمیایی،موجی،قطع پا،و۲۵ساچمه در بدنش) باز هم خستگی را خسته کرد. علی صبر عجیبی داشت. سال ۶۷ ازدواج کرد. در سال ۷۱ ، با سمت مسئول گروه ۲۷_محمد_رسول_الله وارد شد. و بلاخره سرباز گمنام تفحص در عصر ۲۲بهمن ماه ۱۳۷۹ با سجده ای خونین بر خاکهای بوسه زد و از همانجا زائر شهر شهادت و همنشین شهدای قطعه ۲۷  گردید. ۲۷_محمد_رسول_الله ۲۷ ۲۷ Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
روایتگری شهید جستجوگر نور از عملیات والفجر مقدماتی فریاد الله‌ اکبر در عملیات والفجر مقدماتی عراق تعدادی از تیپ‌های کماندویی اردنی و سودانی را به منطقه آورد، بعد از محاصره شدن ما در منطقه آتشبارهای سنگین و نیمه‌سنگین عراق (گرای) کانال ما را گرفتند چند ساعت متوالی بچه‌ها زیر باران آتش خمپاره، کاتیوشا،‌ رگبار و توپ بودند، عوامل جنگی عراق نیز با بلندگو به ما فحش می‌دادند و می‌گفتند:«راه فرار ندارید». وضع خیلی بد بود، بچه‌ها توی خاک به دنبال چهار تا فشنگ می‌گشتند، یک هفته مقاومت کردیم، مختصر آب و کمپوت باقی مانده جیره‌بندی شد، گرسنگی و تشنگی بیداد می‌کرد،‌ اما با این وجود صدای بلندگوی دشمن که بلند می‌شد، بچه‌ها با تمام وجود فریاد می‌زدند:«الله‌اکبر»،من تا زنده‌ام، صدای در هم پیچیده دعوت به تسلیم بلندگوهای دشمن و تکبیرهایی را که از لب‌های قاچ‌قاچ شده نیروها بیرون می‌آمد،‌ فراموش نمی‌کنم. راوی:شهیدعلی محمودوند @yousof_e_moghavemat
📝 اعجاز زیارت عاشورا در تفحص شهدا ...! 💠عید سال ۱۳۷۴ بود. 🔶هر روز صبح تا شب با نام خدا به دنبال پیکر شهیدی می‌گشتیم اما تلاش ما بی‌فایده بود ،تا اینکه کاروانی از تهران به میهمانی ما آمد. 🔸چند جانباز فداکار در این گروه حضور داشتند، صبح روز بعد حاج علی محمودوند ( از فرماندهان تفحص شهدا ) از میان مهمانان برخاست و با صوت زیبایش زیارت عاشورا را قرائت کرد، صدائی حزین که می‌گفت:« باَبی اَنتَ وَ اُمی ...» زیارت عاشورا که به پایان رسید، حاجی دو رکعت نماز خواند، و شاد و خندان از مقر خارج شد. 🔸با تعجب پرسیدم، کجا با این عجله؟ او در حالیکه می‌خندید، پاسخ داد : «استارت کار خورد ، دیگر تمام شد ، رفتم که شهید پیدا کنم » 🌕نزدیک ظهر با صدای بوق ماشین از سوله‌ها بیرون آمدیم، باورمان نمی‌شد، علی محمودوند پیکر شهیدی را همراه داشت که به تازگی تفحص شده بود . با این کار بیشتر به اعجاز زیارت عاشورا ایمان آوردیم ... @yousof_e_moghavemat
🌹علی خواب دیده بود شهید می‌شود.  صبح که بیدار شد حال هوای عجیبی داشت. رفت توی میدان مین منطقه خیبر و شروع کرد و خنثی کردن مین های والمری.  ۷۰۰- ۸۰۰ مین را خنثی کرده بود. جورابش را هم در آورده بود و چاشنی های شان را ریخته بود داخل آن. مطمئن بود شهید می‌شود. 🌹می گفت: وقت اذان شد. مردد بودم نمازم را بخوانم یا بقیه کار را تمام کنم. پیش خودم گفتم: بگذار این چند تا مین را هم تمام می کنم، بعد می روم سر وقت نماز. همان موقع پایش رفت روی مین. تمام چاشنی‌های داخل جوراب هم منفجر شد. پایش قطع شد و تمام بدنش هم زخمی؛ اما شهید نشد. می گفت: چون نمازم را اول وقت نخواندم، از شهدا جا ماندم. ✍ازکتاب: یادگاران، ج ۳۰ @yousof_e_moghavemat
شهید تفحص علی محمودوند تیر۴٣ درتهران متولد شد،سال۶١ همزمان باآغاز عملیات رمضان به جبهه رفت درجواب مخالفت مادر برای اعزام گفته بود: "مادر تو بگو بمیر میمیرم ولی نگو نرو،هیچ کاریم نکنم آب که میتونم بدم دست رزمنده‌ها" در عملیات والفجر مقدماتی همراه با گردان حنظله به فکه رفت و بعدا یکی از ۶٠نفری بود که از بین ٣۶٠رزمنده اعزامی به عملیات علیرغم جراحت توانست زنده به عقب برگردد حاج علی درباره آن عملیات میگفت "در والفجر مقدماتی عراق تیپ‌های کماندویی اردنی و سودانی را به منطقه آورده بود... چندروز زیر آتش دشمن بودیم، مدام از ما ميخواستند تسلیم شویم، میگفتند:راه فرار ندارید،آب جیره‌بندی بود،توی خاک دنبال چهارتا فشنگ میگشتیم،تا زنده‌ام صدای درهم پیچیده دعوت به تسلیم بلندگوی دشمن وتکبیرهایی را که از لبان تشنه و قاچ‌قاچ شده نیروها بیرون می‌آمد،‌فراموش نمی‌کنم"... در والفجر۸ برای همیشه یک پایش را از دست داد اما باوجود ۷۰درصد جانبازی(شیمیایی،موجی و قطع پا) بازهم از پا ننشست و پس از جنگ شد فرمانده گروه تفحص لشگر ٢٧محمدرسول‌الله اتفاقا سال٧١ اولین جایی را که برای تفحص رفت محور والفجر مقدماتی بود، همان قتلگاه شهدای گردان کمیل و حنظله... ‏ طی ٨سال شهدای زیادی را به دامن مادرانشان بازگرداند تا اینکه در ٢٢بهمن٧٩ پس از خنثی‌سازی ۶٣مین به‌جا مانده از جنگ، با انفجار مین آسمانی شد و به یاران شهیدش پیوست علی محمودوند قبل از شهادت با اشاره به پای مصنوعیش به همراهان گفته بود "این پا روی مین رفتن دارد" @yousof_e_moghavemat
🌹بسم رَبّ الشُّهَدا🌹 🌷 شهید علی محمود وند 📝 اعجاز زیارت عاشورا در تفحص شهدا ... 💠عید سال ۱۳۷۴ بود. 🔶هر روز صبح تا شب با نام خدا به دنبال پیکر شهیدی می‌گشتیم اما تلاش ما بی‌فایده بود ،تا اینکه کاروانی از تهران به میهمانی ما آمد. 🔸چند جانباز فداکار در این گروه حضور داشتند، صبح روز بعد حاج علی محمودوند ( از فرماندهان تفحص شهدا ) از میان مهمانان برخاست و با صوت زیبایش زیارت عاشورا را قرائت کرد، صدائی حزین که می‌گفت:« باَبی اَنتَ وَ اُمی ...» زیارت عاشورا که به پایان رسید، حاجی دو رکعت نماز خواند، و شاد و خندان از مقر خارج شد. 🔸با تعجب پرسیدم، کجا با این عجله؟ او در حالیکه می‌خندید، پاسخ داد : «استارت کار خورد ، دیگر تمام شد ، رفتم که شهید پیدا کنم » 🌕نزدیک ظهر با صدای بوق ماشین از سوله‌ها بیرون آمدیم، باورمان نمی‌شد، علی محمودوند پیکر شهیدی را همراه داشت که به تازگی تفحص شده بود . با این کار بیشتر به اعجاز زیارت عاشورا ایمان آوردیم ... @yousof_e_moghavemar