🌹صبح زود در خانه را زدند. خواهرم بود. با نگرانی پرسید: «برای کنتور خونه تون مشکلی پیش آمده؟» گفتم: «نه!» آمد تو و رفت طرف کنتور حالا بذار یه نگاهی بکنیم.
🌹خاک اطراف کنتور نمناک بود. بنا آوردیم. محل را کند و خاکها را کنار زد. لوله ی رابط شکسته بود و آب داشت زیر پی ساختمان می رفت.
🌹بنا رو کرد به ما و گفت: «خدا رو شکر به موقع فهمیدین وگرنه ممکن بود خونه روی سرتون خراب بشه». .
🌹حیرت زده از خواهرم پرسیدم: «اینو از کجا فهمیدی؟» ۔ دیشب شوهرت به خوابم اومد و گفت بیام بهت بگم کنتور آبو تعمیر کنی.
✍راوی: همسر شهید
#شهید_محمد_علی_مسعودیان_سعد_آباد
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat