🌸 #حاج_احمد_متوسلیان 🌸
🍃
🌸
🍃
🔶 پس از عزیمت به جنوب و استقرار در پادگان #دوکوهه ، ما برای برادران #بسیجی ، یک دورهی فشردۀ آموزشی داشتیم.
یک روز همان طور که سرگرم کار روی نیروهای #گردان_حمزه در محوطۀ #دوکوهه بودیم، #حاج_احمد از راه رسید. او می خواست با محک زدن بچه ها بفهمد که آموزش های ما تا چه اندازه توانسته برای آنها مثمر ثمر باشد. به همین منظور، به یکی از بچه #بسیجی_ها گفت: «برادر جان! شما بیا و برای من توضیح بده که ظرف این مدت چه آموزش های دیدین؟»
آن بندۀ خدا با دیدن #حاج_احمد و هیبت خاص او، دست و پایش را گم کرد و نتوانست توضیحات قابل قبولی ارائه دهد.
وقتی او از تشریح محورهای آموزشی عاجز ماند، #حاجی خیلی عصبانی شد، طوری که بلافاصله دستور داد او روی زمین سیمانی میدان صبحگاه سینه خیز برود.
بعد از این که تنبیه تمام شد، #حاج_احمد جلو رفت و او را در آغوش گرفت، صورتش را بوسید و گفت: «برادر جان! تموم این سخت گیری ها به خاطر اینه که می خوایم توی #عملیات ، حتی المقدور کمترین تلفات رو داشته باشم. منم شما رو تنبیه نکردم، کمی تمرین دادم.»
ظهر، #وقت_نماز ، دیدم #حاج_احمد #وضو گرفت و رفت پشت سر همان #بچه_بسیجی ایستاد و به او #اقتدا کرد و نمازش را خواند.
🔸
🔸
🔸
📔 منبع: کتاب #می_خواهم_با_تو_باشم ، با روایت "مجتبی صالحی پور"
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🏷 #چه_آموزشی_دیدی ؟ 🤔
🍃
🌸
🍃
🔶 پس از عزیمت به جنوب و استقرار در پادگان #دوکوهه ، ما برای برادران #بسیجی ، یک دورهی فشردۀ آموزشی داشتیم.
یک روز همان طور که سرگرم کار روی نیروهای #گردان_حمزه در محوطۀ #دوکوهه بودیم، #حاج_احمد از راه رسید. او می خواست با محک زدن بچه ها بفهمد که آموزش های ما تا چه اندازه توانسته برای آنها مثمر ثمر باشد. به همین منظور، به یکی از بچه #بسیجی_ها گفت: «برادر جان! شما بیا و برای من توضیح بده که ظرف این مدت چه آموزش های دیدین؟»
آن بندۀ خدا با دیدن #حاج_احمد و هیبت خاص او، دست و پایش را گم کرد و نتوانست توضیحات قابل قبولی ارائه دهد.
وقتی او از تشریح محورهای آموزشی عاجز ماند، #حاجی خیلی عصبانی شد، طوری که بلافاصله دستور داد او روی زمین سیمانی میدان صبحگاه سینه خیز برود.
بعد از این که تنبیه تمام شد، #حاج_احمد جلو رفت و او را در آغوش گرفت، صورتش را بوسید و گفت: «برادر جان! تموم این سخت گیری ها به خاطر اینه که می خوایم توی #عملیات ، حتی المقدور کمترین تلفات رو داشته باشم. منم شما رو تنبیه نکردم، کمی تمرین دادم.»
ظهر، #وقت_نماز ، دیدم #حاج_احمد #وضو گرفت و رفت پشت سر همان #بچه_بسیجی ایستاد و به او #اقتدا کرد و نمازش را خواند.
🔸
🔸
🔸
📔 منبع: کتاب #می_خواهم_با_تو_باشم ، به روایت "مجتبی صالحی پور" 🌸
.
.
.
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
🏷 #چه_آموزشی_دیدی ؟ 🤔
🍃
🌸
🍃
🔶 پس از عزیمت به جنوب و استقرار در پادگان #دوکوهه ، ما برای برادران #بسیجی ، یک دورهی فشردۀ آموزشی داشتیم.
یک روز همان طور که سرگرم کار روی نیروهای #گردان_حمزه در محوطۀ #دوکوهه بودیم، #حاج_احمد از راه رسید. او می خواست با محک زدن بچه ها بفهمد که آموزش های ما تا چه اندازه توانسته برای آنها مثمر ثمر باشد. به همین منظور، به یکی از بچه #بسیجی_ها گفت: «برادر جان! شما بیا و برای من توضیح بده که ظرف این مدت چه آموزش های دیدین؟»
آن بندۀ خدا با دیدن #حاج_احمد و هیبت خاص او، دست و پایش را گم کرد و نتوانست توضیحات قابل قبولی ارائه دهد.
وقتی او از تشریح محورهای آموزشی عاجز ماند، #حاجی خیلی عصبانی شد، طوری که بلافاصله دستور داد او روی زمین سیمانی میدان صبحگاه سینه خیز برود.
بعد از این که تنبیه تمام شد، #حاج_احمد جلو رفت و او را در آغوش گرفت، صورتش را بوسید و گفت: «برادر جان! تموم این سخت گیری ها به خاطر اینه که می خوایم توی #عملیات ، حتی المقدور کمترین تلفات رو داشته باشم. منم شما رو تنبیه نکردم، کمی تمرین دادم.»
ظهر، #وقت_نماز ، دیدم #حاج_احمد #وضو گرفت و رفت پشت سر همان #بچه_بسیجی ایستاد و به او #اقتدا کرد و نمازش را خواند.
🔸
🔸
🔸
📔 منبع: کتاب #می_خواهم_با_تو_باشم ، به روایت "مجتبی صالحی پور" 🌸
.
.
.
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat