eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 روزه در دمای 47 درجه خوزستان ☀️☀️ خاطره ای از 📎جانشین لجستیک سپاه ●براي او نيازهاي جسمي اش مهم نبود. آنچه برايش مهم بود تلاش و خدمت بود. برخوردش با همه طوري بود كه از دستش رنجيده نمي شدند. در سخت ترين شرايط اقتصادي تلاش مي كرد كه نيازهاي رزمندگان را برطرف سازد. ●هر وقت پشتيباني عملياتي را بر عهده مي گرفت، رزمندگان با مشكلات مواجه نمي شدند، چون در كارهايش برنامه ريزي داشت. تمام مناطق غرب و جنوب و صحنه‌هاي نبرد حسن را ميشناختند، چون تمام شب و روز او در جبهه ها ميگذشت. ●اكثراً روزه بود، مخصوصاً روزهاي دوشنبه و پنج شنبه . در دماي 47 درجه اهواز جهت خودسازي روزه مي گرفت. با اين حال براي رزمنده هاصبحانه درست میکرد و میگفت :ثوابش بر اين است كه خودم صبحانه را درست کنم ، او با كمترين غذا افطار مي كرد. ●حسن اعتقاد به تجملات نداشت و دنيا طلب نبود . هميشه منزل او مهمان بود. او به حلال و حرام توجه داشت. @yousof_e_moghavemat
⚪ تبــیین حقــیقت و اطلــاع‌رســـانی به افکــار عمــومی تبیین حقيقت و اطلاع‌رسانی به افکار عمومی هم مهم است؛ این را هم نباید فراموش کرد. نباید مردم را در ابهام باقی گذاشت. بنابراین باید اقدام بکنیم، اما حقیقت را هم برای مردم تبیین نماییم. بدون تبیین حقیقت، افکار عمومی در ظلمت و فضای غبارآلود باقی خواهند ماند و دشمن سوءاستفاده خواهد کرد. - در مراسم دوازدهمین سالگرد رحلت امام خمینی رحمت‌الله‌علیه ۱۳۸۰/۳/۱۴ مندرج در کتاب ارزشمند و درخشان صفحه ۴۲ @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏳ ۱ اردیبهشت ١٣٣٦ - سالروز تولد حاج عباس کریمی، فرمانده شهید لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص) متولد قهرود کاشان- دیپلمه در رشته نساجی همراهی با انقلاب در سال57 در بهار ٥٨ به عضویت سپاه درآمد و در قسمت اطلاعات مشغول کارشد. در تابستان ٥٩ داوطلبانه برای مبارزه با ضدانقلاب عازم کردستان شد و در سپاه پیرانشهر با واحد اطلاعات – عملیات همکاری نمود.سپس به نیروهای احمد متوسلیان در مریوان پیوست و در انجام شناسایی عملیات و آزادسازی منطقه دزلی نقش مؤثری ایفانمود. همراه جاویدالاثر متوسلیان، همت، چراغی و ... به جبهه جنوب رفت و بعنوان مسئول اطلاعات – عملیات تیپ محمد رسول الله(ص) فعالیت نمود. پس از شهادت ابراهیم همت، فرمانده لشگر 27 شد. او در ٢٣ اسفند ١٣٦٣ در حالی که آخرین دستور ابلاغی از جانب قرارگاه را در عملیات بدر (منطقه شرق دجله و شمال القرنه) اجرا می کرد (و در حالیکه لبخندی متین بر لب داشت) بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سر به فیض شهادت نائل آمد @yousof_e_moghavemat
🌷 رهبرانقلاب: عید سعید فطر را تبریک عرض میکنم 💐خدا را شکر میکنیم که یک بار دیگر، یک ماه رمضان دیگر و یک عید فطر دیگر را نصیب ما کرد.💐 @yousof_e_moghavemat
. امام علی علیه السلام: 🍃چون روز اولِ ماهِ شوّال فرا می ‏رسد منادی ندا می‏ کندکه: 🌸ای مۆمنان در این صبحگاه بشتابید برای جوائزتان 🍃که به پاداش عبادات رمضان می‏دهند. 📚 «الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏4، @yousof_e_moghavemat
شیر بچه‌های حیدر خیبر دوم نزدیک است سَنُصَلِّیَ فِی الْقُدس قَرِيبَا ... @yousof_e_moghavemat
💢 . ▪️در عملیات بدر حاج‌بصیر فرمانده گردان یا رسول(ص) بود، من هم مسؤول تبلیغات گردان بودم، یکی دو شب قبل از عملیات، حاج بصیر به من گفت: «منصور جان! برو از طرف من به بچه‌های گردان سلام برسان و بگو همه ریش‌های‌شان را بزنند، چون احتمال این که دشمن از مواد شیمیایی استفاده کند زیاد است». من چند نفر از بچه‌هایی که لوازم سلمانی داشتند را آماده کردم و دستور حاجی را به همه اعلام کردم، پیرمردی بود اهل آمل که فامیلی‌اش دنکوب بود، وقتی به او گفتیم ریشت را باید بزنی ناراحت شد و گفت: «من تو عمرم ریشم را نزدم، حالا بیایم بعد عمری ریشم را از ته بزنم؟ اگر گردنم را قطع کنید، من تن به این فعل حرام نمی‌دهم». من ماجرا را به اطلاع حاج‌بصیر رساندم، حاجی پابرهنه به سمت چادر آقای دنکوب رفت و من هم او را همراهی کردم، وقتی به چادر رسید با تبسم همیشگی‌اش به آقای دنکوب گفت: «حاج آقا! اگر بگویم این دستور از جانب من نبود و از سوی آقا و مولای‌مان امام عصر(عج) صادر شد، شما باز هم ریش‌تان را نمی‌زنید؟» آقای دنکوب حاجی را در آغوش گرفت و بوسید و گفت: «همه وجودم فدای امام زمان(عج)، جانم را تقدیم آقا می‌کنم، ریش چه ارزشی دارد!» "راوی: منصور میار عباسی" . @yousof_e_moghavemat
12.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ای قُدس! ای معشوق قدیمی ای مصداق آیه شریفه " ان‌الله‌مع‌الصابرین " ای که در بند اسارت به سر می‌بری ای که مُجاهدان طریقت، شب را به اُمید رزق شهادت سر بر خاک می‌نهند و صبح وصال آن ها آزادی توست اگر بخواهم‌ تو را وصف کنم یقینا حقت ادا نمی‌شود.. ای قُدس! ای آسایش ابدی ما! ما را بدون تو چِ توان؟ ای قُدس چه زیبا شده ای... بله؛ تو آبیاری شده ی خون پاک جوانان حریمت هستی که آنقدر زیبا مانند انگشتر عقیق زرد خراسانی می‌درخشی @yousof_e_moghavemat
● تبییــــــن؛ اســاس کــار نیــروهــای انقــلاب ○ تبیین، اساسِ کار ماست. ما با دهن‌ها مواجهیم، با دل‌ها مواجهیم؛ باید دل‌ها قانع بشود. اگر دل‌ها قانع نشد، بدن‌ها به راه نمی‌افتد، جسم‌ها به کار نمی‌افتد؛ این فرقِ بین تفکر اسلامی و تفکرات غیراسلامی است. _ برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی صفحه ۴۳. @yousof_e_moghavemat
🌿 از جانشین لشگر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس، شهید حاج حسین بصیر : 🌓 چند شب مانده بود به عملیات والفجر هشت، شور و حال عجیبی بین بچه‌ها بود، در آن شب های زمستانی، برای تقویت روحیه، دسته‌های عزاداری به راه می‌‌انداختیم و به گروهان‌ها و گردان‌های هم‌جوار می‌‌رفتیم. یک شب کل گروهان را به دو ستون کردیم و به طرف گردان امام محمد باقر (ع) لشکر کربلا رفتیم. من وسط دو ستون بودم تا حرکت بچه‌ها را منظم کنم. آن شب تاریک، جاده به خاطر بارانی که شب قبل آمده بود خیس و گلی بود و احتمال داشت لیز بخوریم؛ بین راه دیدیم که ستون‌ها به هم چسبیده‌اند، سریع خودم را به آن قسمت رساندم، دیدم فردی با یک پیت نفت به دست، باعث توقف ستون و به‌هم ریختن صف شده‼️ 🌷کمی‌ از کارش دلخور شدم،وقتی رفتم به او اعتراض کنم، دیدم حاج حسین بصیر است که وسط چاله‌ای که در آن آب است ایستاده و با علامت دادن با پیت حلبی، نمی گذارد دیگران توی آب بیافتند. . . . او دستش را طوری روی صورتش گرفته بود که شناخته نشود!! (راوی:همرزم شهید) ا🌿➖🌿➖🌿➖🌿➖🌿 🌷 دوم اردیبهشت ۱۳۶۶ - سردار خاکی و بی ادعای لشگر ۲۵ کربلا، - عملیات کربلای ۱۰ - منطقه ماووت عراق @yousof_e_moghavemat
🔅«می‌خواهم با مردم باشم.» ✍یکی از همرزمان شهید قاسم سلیمانی می‌گوید: با آن اقتداری که داشتند و همه دنیا به دنبال وی بودند، وقتی به کرمان می‌آمد با یک خودروی سمند جابه‌جا می‌شد و حاضر نمی‌شد کسی به دنبالش برود و از وی محافظت کند. می‌گفت: می‌خواهید مرا از مردم جدا کنید. من می‌خواهم با مردم باشم. 📚سردار دل‌ها (سالنامه چند‌رسانه‌ای ۱۳۹۹)، ص۲۵ شهریور @yousof_e_moghavemat
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ قطعاً مؤمنان رستگار شدند همان كسانیكه در نمازشان خشوع دارند سوره مومنون آیه۱و۲ @yousof_e_moghavemat
🌷 امیر المومنین علی (علیه السلام) : ☘ عید فطر شبیه‌ترین روز به روز قیامت است. چون در قیامت عده‌ای که زیانکارند ، تأسف می‌خوردند و غضبناک می‌گردند و عده‌ای که نیکوکارند رستگار و متنعم به نعمتهای الهی می‌شوند. 📘 مجموعه ورام ، ج2 ، ص 158 @yousof_e_moghavemat
📸 تصویری از شهید حاج قاسم سلیمانی در نماز عید فطر سال ۱۳۹۸ @yousof_e_moghavemat
🛑🌷۳ اردیبهشت، سالروز شهادت سرباز وطن، شهید قرنی نخستین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران 🔹همسر سپهبد محمدولی قرنی در مصاحبه‌های پس از ترور همسرش گفته بود: «سپهبد قرنی در زمان شاه و نظام طاغوت تا درجه سرلشکری ارتقاء یافت، اما زمانی که متوجه اسلام‌زدایی و ستمکاری شاه و جنایات و خیانت‌های آمریکا در ایران شد، به تمام مزایای مادی و منزلت سرلشگری پشت پا زد @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 برشی زیبا از مستند «روایت فتح» با صدای بهشتی شهید آوینی در وسط خط مقدم و آتش سنگین شیطان بر جبهه حق ♦️حتما شما هم این جمله شهید آوینی را شنیده اید که می گوید: «آن آستین خالی که با باد این سوی و آن سوی می شود نشانه مردانگی است...» با دیدن این فیلم به راز این جمله عاشورایی پی می بریم... @yousof_e_moghavemat
(ره) 🌀 به روایت: فریده مصطفوی امام نظم خاصی داشتند. کارهایشان در ساعت هایی معین انجام می شد یعنی خیلی‌‎ ‌‏دقیق بودند که در ساعت معین غذا بخورند، در ساعت معین بخوابندو راس ساعتی‌‎ ‌‏خاص بلند بشوند. اگر کاری داشتند یا با کسی قرار می گذاشتند، از آن هیچ عدول‌‎ ‌‏نمی کردند . یک راز موفقیت امام در این بود که در همۀ امور، نظم داشتند و از جوانی به‌‎ ‌‏نظافت و منظم بودن معروف بودند. آنقدر دقیق و منظم بودند که واقعاً وقتی بنا بود‌‎ ‌‏ساعت معینی برای ناهار بیایند، اگر پنج دقیقه دیر می شد همۀ اهل خانه نگران‌‎ ‌‏می شدند که آقا چرا چند دقیقه دیر کرده اند . یعنی همه بی اختیار به سوی اتاق آقا کشیده‌‎ می شدیم و می دیدیم مثلاً حاج احمد آقا رسیده و سوالی از ایشان کرده و این باعث‌‎ ‌‏شده که آقا دیر برسند. 📚 برداشت هایی از سیره (ره) / ج ۲ / ص ۶ @yousof_e_moghavemat
🌷از کودکی عاشق مداحی و تلاوت قرآن بود و از سن پنج سالگی مداحی و قرائت قرآن به سبک مرحوم «عبد‌الباسط» را تمرین می‌کرد. 🌷 زندگی را در کنار حرم رضوی آغاز و تا ۲۰ سالگی در مشهد زندگی کرد؛ خیلی زود همه مراحل زندگی‌اش را پشت سر گذاشت و وارد بازار کار شد و از ۱۸ سالگی برای ازدواج اقدام کرد. 🌷برای تشکیل خانواده به استان کرمان سفر کرد. شغلش حسابداری بود و همسرش هم نیز کارمند دولت بود و از لحاظ مالی هم چیزی کم نداشتند، در همین حال بود که خدا به آنها یک فرزند دختر به‌نام «فاطمه» عطا کرد. 🌷برای اینکه به سوریه برود به آموختن زبان افغانستانی پرداخت و با لشکر فاطمیون عازم سوریه شد که سرانجام سوم اردیبهشت‌ماه ۹۶ مصادف با روز شهادت اربابش امام موسی کاظم (ع) به شهادت رسید. @yousof_e_moghavemat
یاران به "بسم‌الله" گفتن رد شدند از آب ؛ من ختمِ قرآن کردم و درگیر مُردابم ..! @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تا چشم کار می کند جای تو خالی‌ست...🌹 🔹لحظاتی از حضور شهید حاج‌قاسم سلیمانی در نمازهای عید فطر به امامت مقام معظم رهبری @yousof_e_moghavemat
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور(حافظ) تابستان 1360 اتاق بی سیم سپاه مریوان به ترتیب نشسته از سمت راست ، ، جواد اکبری @yousof_e_moghavemat
امام صادق عليه السلام: اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام در روز فطر خطبه ايراد كرد و فرمود: اى مردم! همانا اين روزِ شما، روزى است كه در آن نيكوكاران پاداش مى يابند و هرزه كاران زيان مى بينند و شباهت بسيارى به روز رستاخيز شما دارد. پس، با بيرون آمدن از خانه هاى خود به سوى مصلّايتان به ياد آن روزى افتيد كه از گورهايتان به سوى پروردگارتان بيرون مى آييد و از ايستادن در مصلّايتان به ياد آن روزى افتيد كه در پيشگاه پروردگارتان مى ايستيد و از بازگشتن به سوى خانه هايتان آن روزى را ياد آوريد كه به خانه هاى خود در بهشت باز مى گرديد! اى بندگان خدا! كمترين چيزى كه براى مردان و زنان روزه گير مى باشد، اين است كه در روز آخر ماه رمضان فرشته اى آنان را ندا مى دهد: بشارت بادا بر شما اى بندگان خدا! كه خداوند گناهان گذشته شما را بخشود. پس مواظب باشيد كه از اين پس چه مى كنيد! تنبيه الخواطر و نزهة النواظر, ج2, ص157 @yousof_e_moghavemat
امام على عليه السلام: مَن ساءَ خُلُقُهُ ضاقَ رِزقُهُ آن كه اخلاقش بد باشد، روزى اش تنگ مى شود غررالحكم حدیث8023 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
⭐️ 🌹🕊 ماه رمضان چند سال گذشته همراه با خانواده شهدا برای افطار دعوت شده بودیم. حاج قاسم هم حضور داشت. خودش سر تک تک میزها می آمد و احوالپرسی می کرد . به محض اینکه مرا دید احوال فرزندانم حسین، فاطمه و زینب را پرسید. همیشه اینطور بود، اسم بچه های خانواده شهدا خوب یادش می ماند. پسرم حسین کنارم نشسته بود. از او تشکر کردیم که در مهمانی حضور دارد و ما را به این افطاری دعوت کرده اند. با رویی گشاده گفت: «شما هم دعوت کنید ما می آییم.» باورمان نمی‌شد که حاج قاسم وقت داشته باشد به منزل ما بیاید گفتم: شما با این همه گرفتاری چطور می توانید وقت بگذارید به خانه ما بیایید؟ اصلاً چطور شما را پیدا کنیم؟ نگاهش را به حسین انداخت و گفت: «حسین آقا به من زنگ بزند من می آیم.» حاجی هنوز چند قدمی از ما دور نشده بود که از حسین پرسیدم: «حسین جان! حاج قاسم شوخی که نمی کند؟» حسین هم حسابی تعجب کرده بود و فقط جواب داد: «فکر نمی کنم، کاملاً جدی بود.» دو هفته ای گذشت. به حسین گفتم: «زنگ بزن و حاج قاسم را دعوت کن.» حسین به شماره تلفن یکی از رفقای حاج قاسم زنگ زد، حاج قاسم در ایران نبود. دو هفته بعد باز هم زنگ زدیم باز هم حاج قاسم نبود. چند روز گذشت. ساعت ۷ صبح بود. تلفن منزلمان زنگ خورد، یکی از پشت تلفن گفت: «حاج قاسم سلام رساندند. گفتند برای ناهار به منزل شما می آیم.» باورم نمی شد. هاج و واج مانده بودم. همان ۷ صبح چادر به سر کردم و با حسین روانه بازار شدم برای خرید میوه و سبزی تازه. همه جا بسته بود. سر صبح هیچ مغازه ای باز نکرده بود‍ اما من به شوق مهمان عزیزمان همه جا را زیر پا زدم. یکی از مغازه ها باز بود اما سبزی‌هایش تازه نبود. با حسین خیابان ها را بالا و پایین می رفتیم. فرصت خوبی هم شد که با حسین همفکری کنم. می‌خواستم برای ناهار سنگ تمام بگذارم. حسین گفت: «مامان! این کار را نکن حاج قاسم ناراحت می شود. یک نوع غذا بیشتر نمی خورد.» از ذوق و شوق روی پای خودمان بند نبودیم. بالاخره مغازه ها باز شدند و توانستم خرید کنم. دیگر تصمیمم را گرفته بودم: یک غذای محلی و شمالی درست می کنم. با حسین که رسیدیم خانه باز تلفن زنگ خورد. همان شخصی بود که صبح تماس گرفته بود. ترسیده بودم که مهمانی به هم خورده باشد اما همان آقایی که صبح زنگ زده بود گفت: «مهمان شما فقط حاج قاسم است برای بیشتر از یک نفر تهیه نبینید. حاج قاسم گفتند ناهار ساده باشد.» ساعت به ظهر نزدیک شده بود. سردار تنها آمد، خیلی ساده، بدون هیچ محافظی وارد منزل ما شد. با بچه ها حرف می زد، خاطرات پدرشان را می گفت، از دورانی که حاج اسماعیل در شهر حلب بود. از مهربانی و جنگ آوری پدرشان می گفت. تعریف می کرد که حاج اسماعیل چطور حواسش به بچه های جنگ زده حلب بود. در شرایط سخت، روستاهای ناامن را زیر پا می گذاشت تا برای کارخانه آسیاب اهالی روستا که گرسنه مانده بودند نفت پیدا کند. حرف ها به‌جایی رسید که بچه ها بغض کرده بودند خود حاج قاسم نیز اشک در چشمانش حلقه زده بود. برای اینکه بچه ها را از فضای حزن انگیز بیرون بیاورد شنیدم که گفت: «حاج خانم! نمی خواهید به ما ناهار بدهید؟» خودش اول‌ از همه سر سفره نشست. بچه ها را یکی یکی به اسم صدا کرد: زینب جان فاطمه خانم حسین آقا بیایید بنشینید. بچه ها که نشستند خودش یکی یکی برایشان غذا کشید. @yousof_e_moghavemat
● تبییــــــن؛ روش اسلامــی 🔸️من این را به شما جوانانی که احساس مسئولیت می‌کنید، توی پرانتز عرض می‌کنم که خیلی اهمیت دارد. در مبارزات اسلامی، در همه حال تبیین - بیان و رساندن واقعیت - خیلی اهمیت دارد و این را نباید از دست داد؛ برخلاف تفکر مارکسیستی که آن روز رایج بود و اعتقاد به تبیین نداشتند؛ می‌گفتند مبارزه یک سنّت است، تحقق خواهد یافت؛ چه شما بخواهید، چه نخواهید؛ چه بگویید، چه نگویید. یعنی دیالکتیکی که آنها تفسیر کرده بودند، لازمه‌اش این بود که این مبارزه، احتیاج به تبیین ندارد. - در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه‌های شیراز ۱۳۸۷/۲/۱۴ مندرج در کتاب خواندنی و ارزشمند صفحه ۴۶ @yousof_e_moghavemat