eitaa logo
شهیده زینب کمایی
285 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
23 فایل
۞﷽۞ با‌نام‌تو‌شروع‌کردیم‌وتمام‌خواهیم‌کرد.💕 راه های ارتباطی: @RY_313 @HR_313 (کپی از مطالب کانال با صلوات برای سلامتی و فرج آقا امام زمان(عج) آزاد..🌹) 🦋شروعمون↯13 '2' 1399 پایانمون↻ظهور اقا صاحب زمان💛
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 کتاب خاطرات شهیده زینب کمایی 🌹 روایت اول (کبری طالب نژاد، مادر شهید) در نه سالگی به کربلا رفتم، حال عجیبی داشتم. خودم را روی گودال قتلگاه می انداختم. آنجا بوی مشک و عنبر می داد. آنقدر گریه کردم که زوار تعجب می‌کردند. مادرم فریاد می‌زد و می گفت :((کبری، از روی قتلگاه بلند شو، دشمنان اهل بیت توی سرت می زنن.)) اما من بلند نمی‌شدم.دلم می‌خواست با امام حسین علیه السلام حرف بزنم؛ بغلش کنم به او بگویم که چقدر دوستش دارم. مادرم من را از چهار سالگی برای یادگیری قرآن به مکتب خانه فرستاد. بابام سواد نداشت، اما از شنیدن قرآن لذت می برد. برادری داشت که قرآن می‌خورد. درویش می‌نشست و با دقت به قرآن خواندنش گوش می کرد. پدر و مادرم هر دو دوست داشتند که من قرآن یاد بگیرم. مکتب خانه در کپر آباد بود. یک آقای اصفهاني که از بد روزگار شیره ای بود به ما قرآن یاد می‌داد. پسر ها خیلی مسخره اش می‌کردند. می‌گفت، باید علاوه بر پولی که خانواده هایتان برای یاد دادن قرآن می دهند، از خانه هایتان نان و کره و مرغ و هرچه که دستتان می‌رسد برای من بیاورید. بعد از مدتی که به مکتب خانه رفتم، به سختی مریض شدم. در آنجا حالم بد شد که رفتند و مادرم را خبر کردند. او خودش را رساند و مرا بغل کرد و برای همیشه از مکتب خانه برد و یاد گرفتن قرآن نیمه تمام ماند. 😔 شهدا را یاد کنید با ذکر یک صلوات 🌷🌹 @z_kamae