eitaa logo
کانال زادگاهم تویه دروار
656 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
64 فایل
ارتباط با کانال: @mohammadtavakoliyan
مشاهده در ایتا
دانلود
به یاد عزیز سفر کرده ، دوست نازنینم مهندس و عمو -محمد_رستمیان با ذکر صلوات ... 🌹🌹🌹🌹 ✳️ سلام علیکم . مردم تویه دروار برحسب زمان و مکان همیشه یک قدم جلوتر از دیگران هستند . تا سالهای ۱۳۳۸ و ۱۳۳۹ تویه دروار برای ارتباط و تردد به شهرستان دامغان فاقد یک وسیله نقلیه منظم بود . طی این سالها عده ای از بزرگان محل تصمیم گرفتند با مشارکت و همفکری یکدیگر این مشکل را رفع نمایند . شنیده بودم خانواده ها حتی بانوان محترم برای سفر زیارتی مشهد و غیره مجبور بودند در بالای بار کامیون ها سوار شوند و خطرات زیادی را به جان بخرند . تردد خودروهای باری و متفرفه هم در تویه دروار بسیار محدود و در صورت نیاز مردم مجبور بودند با التماس و درخواست از آنها مساعدت بگیرند . به خاطر دارم برای پیشواز حجاج در برگشت از سفر مکه پدرم به همراه عده ای از اقوام بوسیله چهارپایان تا قوشه رفتیم . هنگامی که دانش آموز سال ۵ یا ششم دبستان تویه دروار بودم ، جلسات چند نفره از بزرگان تویه دروار را درخانه ابوی به خاطر دارم ، که برای راه اندازی سرویس (پست تویه دروار) بحث های جدی وجود داشت . حضور مرحوم امام_داد_وفایی_نژاد از بزرگان محله پاشا را کاملا به خاطر دارم و دیگران........ عمو حاج محمد پدر دو شهید بزرگوار (عمو شاه محمد ) تازه از سربازی برگشته بود و رانندگی را احتمالا در مدت سربازی آموخته بود . یک انگیزه مهم برای راه اندازی سرویس، وجود یک راننده بومی و سربازی رفته بود. اما نه عمو شاه محمد نه هیچکدام از بزرگان آن روز توان مالی برای خرید یک دستگاه مینی بوس را نداشتند. لذا نتیجه بحث جلسات به این جا رسید که : اولا با عمو شاه محمد مذاکره و ایشان را برای قبول رانندگی سرویس راضی کنند. ثانیا برای خرید یک دستگاه مینی بوس که قیمت دست دومش حدودا ۱۰ هزارتومان( یکصد هزار ریال) بود،ده نفر شریک شده و هر کدام هزار تومان برای این منظور سرمایه گذاری کنند. با جمع آوری سرمایه اولیه عمو شاه محمد ماموریت یافت برای خرید مینی بوس احتمالا به تهران سفر کند و خلاصه پس از چندی موفق شد اولین مینی بوس چوب کبریتی با صندلیهای چوبی را در محوطه ورودی باغستان نزدیک خرمن (مخابرات امروزی ) پارک کند. حتما قربانی صورت گرفته و خریداران دور خودرو جمع شده و عمو شاه محمد هم گزارش کار می داد. از اینکه نتایج تصمیمات به نتیجه مطلوب نزدیک می شود همه خوشحال و امیدوار بودند. از این تاریخ کار اینجانب سکه شد، جلسات متعددی جهت چگونگی و میزان تعیین کرایه،دستمزد شوفر و شاگرد با پیشنهاد عموشاه محمد نحوه دخل و خرج تعمیر و سرویس خودرو ( کرایه هر نفر از تویه دروار تا دامغان و بالعکس ۲۰ ریال در نظر گرفته شده بود) در منزل ابوی تشکیل می شد و دفتر حساب و کتاب هم دست میرزا بنویس(خودم) بود. کاش بعضی از اوراق را نگهداشته بودم . هر روز صبح سری به مینی بوس می زدیم ، روشن کردن شعله آتش در زیر خودرو برای گرم کردن موتور ، طرز روشن کردن خودروهای سنگین با میله آهنی (شبیه حرف که ( ک) منهای ه) وقتی شاگرد سنگینی وزنش را برای گردش چند دور میله با استفاده از زور بازوها روی میله اندل مینداخت ، برای امثال ما خیلی جالب بود ، هوس می کردیم ما هم یک امتحانی کنیم. وقتی هم صدای موتور با صدای مقطع که بتدریج تقویت می شد ذوق و شوق ما دو چندان می شد. ناخود آگاه خودمان هم صدای موتور و گاز دادن را تکرار می کردیم. مثل اینکه موتور ما هم راه افتاده است ، از بحث اصلی خارج نشویم. سرویس منظم رفت و آمد به دامغان شکل گرفته بود. پس از چندی شرکاء به این نتیجه رسیدند که ادامه کار ماشین داری به این نحو ممکن نیست و خودرو را با شرایطی به عمو شاه محمد واگذار کردند، زیرا همه به هدف اصلی خود رسیده بودند. سال ۱۳۴۰ به اتفاق چند تن از دوستان برادر عزیز و سرورم و مرحوم مهندس از محله دشتبو که فردی مردم دار و خیر در زمان حیاتشان بودند، برای ادامه تحصیل به دامغان رفتیم. هر ماه یکبار با ماشین عمو شاه محمد برای دیدار خانواده به تویه دروار می رفتیم،هنگامیکه ماشین با صلوات ممتد مسافران از سر بالایی روستای دروار می گذشت ، نسیم دلنشین تویه را لمس می کردیم و هر چه به تویه دروار نزدیک تر می شدیم در و دیوار و درخت ها، کوه ها، بوته های اسپند، رهگذران هم ولایتی، به اتفاق چارپا یا گوسفندان برای ما پیامی داشتند و بوی آشنایی و طعم دیدار نزدیکان وجودمان را لبریز از عشق می کرد. ادامه دارد ... *⃣*⃣*⃣*⃣ ۱۸ خرداد ۹۶ @zadgahamtuyehdarvar