#باد_ریزان
(گردو هایی که بر اثر باد می ریزند )
سلام.
در چهارمین روز مهر ، فصل پاییز با توپ و تشر فراوان همراه با سرما ، به جنگ تُواِستان بیامی تا اورا از گردونه روزگار بیرون و موقعیت خودشا در این فصل زیبا تثبیت هاکنه .
اول از همه لُباس تُواِستانی مردما از تنشان در بیرد و امر هاکرد همه لُباس گرم پایبزیا تنتان دَکُنین (بَپوشین)
با باد و باددم شدید پاییزی یک التیماتومی به دار و درختا هادا (داد) ، که حُواسِتانا جمع هاکنین ، پاییز سر بَرِسیه ، اوِّل کار که دار و درختا باد و طوفانا جدی نِگِتِن(نگرفتن) ، مثل همیشه در حال رقص و پاییکوبی بین ، اما این باد و باددم تُواِستانی نَبه ، اسپی دارا تا کمر خم بین (میشدند) هنوز کمر راست نکِرده یک باد سهمگین پشت سرش میامه و کلی وَلگ و واشا به هُوا پرتاپ کِرد . ولگا مثل یکدسته پرنده در آسُمان به پرواز درمیامین ، از اینها که بُگذِریم ، حوزهایی ( گردوهایی) که تا ایسا حوز داری سر جا خوش هاکردین ، از ضربات وشته حوز تو ( کسیکه گردو را می ریزد) جان سالُم در بَبُردین (بردن) به لرزه در بیامین و به طرُف زمین پرتاپ بِن (میشوند ) گردو های این فصل خیلی دیدنی اِن ، بعضی هاشان با پوسته چکولو حوزی دیم ( صورت ) دُماسیِن و رنگ حوزا با خودشان بِگِتین ، بعضی ها موقع زمین بیامین از پوسته سبز حوز جدا و سر و صورت شسته منتظر صاحبانشان دَرِن ، بعضی ها همچنان داخل پوسته حوز قایُم هابین و دلشان نِمخواه پوست دِنداجِن . حوز های خجالِتی وقتی پاسِنگشانا به دست گیری و پوسته سبزا از روشان گیری ، وینی ( می بینی ) حوزا با ریش و پشم سفیدشان پوسته سبز رنگی دله جا خوش هاکردین ، خلاصه هر کدام از حوزا در فصل پائیز مثل ولگ درختان یکجور اِن ( هستند ) الان حدث زِنُم هم ولایتی های که باغشانی دله حوز دارِن ، چه حالی دارِن ، افسوس خورِن ، کاش تویه دروار دَبِیم ( بودیم ) شِیم حوز جمع کنی .
جاشان خیلی ولایتی دله خالی اه ، اول صبح که از دروازه بیرون بیامییُم ( آمدم ) خیلی از هم ولایتی ها را بَدیُم (دیدم) شال و قبا کرده با لَباس گرم ، کیسه بدست به طرُف باغا سرازیر هابین ( شدند) ، بعضی ها هم شوگیر بَشین حوز جمع کنی ، با کوله بار حوز به طرف خانه روانه اِن ، چه صحنه های زیبایی ، آدُم هوِس کنه بَشو حوز داری جیر ، حوز جمع هاکنه ،
بسم الله الرحمان رحیم ،
خدایا به امید تو ،
هنوز پات باغی دله نرسیه ، حوز هایی که توی کوچه هُکُفته را جمع کنی ، حوز ( گردو ) هم از برکات خداوند اه ، هر حوزی که پیدا کنی ، یک خوشحالی بهت دست دی و خدا را شکر کنی ، خُجی حُواستا جمع کنی ، دو تا چشم داری ، دوتا چشم قرض کنی ، جلو پات ، اطرافا برا پیدا بَکِردن حوز گِردی ، خودش یک ورزش چشمی اه ، اما تو فصل پائیز علُفا نِمِلِن حوز هایی که ولگ و علفایی دله قایُم هابینا بِینی ، اینجاست که کف پاها به کومِکِت میان ، به هر چیز گرد زیر پات حساس بی ، تا حوزا را تشخیص هادی . در همین موقع صدای هُکُفتِن حوز از درخت را مِشنوئی ( می شنوی ) و بطرُفش شی ( می روی ) اما آدُمهای با تجربه کارشان به اینجا ختم نَمبو ، با یک چوب نازک ولگها را زیر و رو کنِن و از میان آنها حوز پیدا کنِن .
خلاصه حوز جمع کنی در باد ریزان یک صُفا و لذِّتی داره تا خوشتنت امتحان نکنی ، متوجه این شور و حال نَمبی . قدیما گُتِن ، باغ آدُما نا امید نَمکنه و هرکِس باغی دله بَشو نا امید وَنِمگِرده .
با کمبود حوز در تویه دروار ، به یاد جوانیها سری به باغا بَزیُم و اندازه چند تا ، حوز خورشت حوز جمع هاکردُم .
خدا به همه شما هم ولایتی ها و مردم خوب ایران سِلامِتی و تندرِستی هادی .
*⃣*⃣*⃣*⃣*⃣
✍📸 #حاج_رحیم_رستمیان
۵ مهر ۱۴۰۰
@zadgahamtuyehdarvar
هدایت شده از کانال زادگاهم تویه دروار
#باد_ریزان
(گردو هایی که بر اثر باد می ریزند )
سلام.
در چهارمین روز مهر ، فصل پاییز با توپ و تشر فراوان همراه با سرما ، به جنگ تُواِستان بیامی تا اورا از گردونه روزگار بیرون و موقعیت خودشا در این فصل زیبا تثبیت هاکنه .
اول از همه لُباس تُواِستانی مردما از تنشان در بیرد و امر هاکرد همه لُباس گرم پایبزیا تنتان دَکُنین (بَپوشین)
با باد و باددم شدید پاییزی یک التیماتومی به دار و درختا هادا (داد) ، که حُواسِتانا جمع هاکنین ، پاییز سر بَرِسیه ، اوِّل کار که دار و درختا باد و طوفانا جدی نِگِتِن(نگرفتن) ، مثل همیشه در حال رقص و پاییکوبی بین ، اما این باد و باددم تُواِستانی نَبه ، اسپی دارا تا کمر خم بین (میشدند) هنوز کمر راست نکِرده یک باد سهمگین پشت سرش میامه و کلی وَلگ و واشا به هُوا پرتاپ کِرد . ولگا مثل یکدسته پرنده در آسُمان به پرواز درمیامین ، از اینها که بُگذِریم ، حوزهایی ( گردوهایی) که تا ایسا حوز داری سر جا خوش هاکردین ، از ضربات وشته حوز تو ( کسیکه گردو را می ریزد) جان سالُم در بَبُردین (بردن) به لرزه در بیامین و به طرُف زمین پرتاپ بِن (میشوند ) گردو های این فصل خیلی دیدنی اِن ، بعضی هاشان با پوسته چکولو حوزی دیم ( صورت ) دُماسیِن و رنگ حوزا با خودشان بِگِتین ، بعضی ها موقع زمین بیامین از پوسته سبز حوز جدا و سر و صورت شسته منتظر صاحبانشان دَرِن ، بعضی ها همچنان داخل پوسته حوز قایُم هابین و دلشان نِمخواه پوست دِنداجِن . حوز های خجالِتی وقتی پاسِنگشانا به دست گیری و پوسته سبزا از روشان گیری ، وینی ( می بینی ) حوزا با ریش و پشم سفیدشان پوسته سبز رنگی دله جا خوش هاکردین ، خلاصه هر کدام از حوزا در فصل پائیز مثل ولگ درختان یکجور اِن ( هستند ) الان حدث زِنُم هم ولایتی های که باغشانی دله حوز دارِن ، چه حالی دارِن ، افسوس خورِن ، کاش تویه دروار دَبِیم ( بودیم ) شِیم حوز جمع کنی .
جاشان خیلی ولایتی دله خالی اه ، اول صبح که از دروازه بیرون بیامییُم ( آمدم ) خیلی از هم ولایتی ها را بَدیُم (دیدم) شال و قبا کرده با لَباس گرم ، کیسه بدست به طرُف باغا سرازیر هابین ( شدند) ، بعضی ها هم شوگیر بَشین حوز جمع کنی ، با کوله بار حوز به طرف خانه روانه اِن ، چه صحنه های زیبایی ، آدُم هوِس کنه بَشو حوز داری جیر ، حوز جمع هاکنه ،
بسم الله الرحمان رحیم ،
خدایا به امید تو ،
هنوز پات باغی دله نرسیه ، حوز هایی که توی کوچه هُکُفته را جمع کنی ، حوز ( گردو ) هم از برکات خداوند اه ، هر حوزی که پیدا کنی ، یک خوشحالی بهت دست دی و خدا را شکر کنی ، خُجی حُواستا جمع کنی ، دو تا چشم داری ، دوتا چشم قرض کنی ، جلو پات ، اطرافا برا پیدا بَکِردن حوز گِردی ، خودش یک ورزش چشمی اه ، اما تو فصل پائیز علُفا نِمِلِن حوز هایی که ولگ و علفایی دله قایُم هابینا بِینی ، اینجاست که کف پاها به کومِکِت میان ، به هر چیز گرد زیر پات حساس بی ، تا حوزا را تشخیص هادی . در همین موقع صدای هُکُفتِن حوز از درخت را مِشنوئی ( می شنوی ) و بطرُفش شی ( می روی ) اما آدُمهای با تجربه کارشان به اینجا ختم نَمبو ، با یک چوب نازک ولگها را زیر و رو کنِن و از میان آنها حوز پیدا کنِن .
خلاصه حوز جمع کنی در باد ریزان یک صُفا و لذِّتی داره تا خوشتنت امتحان نکنی ، متوجه این شور و حال نَمبی . قدیما گُتِن ، باغ آدُما نا امید نَمکنه و هرکِس باغی دله بَشو نا امید وَنِمگِرده .
با کمبود حوز در تویه دروار ، به یاد جوانیها سری به باغا بَزیُم و اندازه چند تا ، حوز خورشت حوز جمع هاکردُم .
خدا به همه شما هم ولایتی ها و مردم خوب ایران سِلامِتی و تندرِستی هادی .
*⃣*⃣*⃣*⃣*⃣
✍📸 #حاج_رحیم_رستمیان
۵ مهر ۱۴۰۰
@zadgahamtuyehdarvar