#سر_بلوک۸
اسم این داستان (( یک پدیده ))
سلام.
پس از گذشت سالها از روزهای خاطره انگیز دوران آبیاری نوجوانی،وقتی که برای گذران تعطیلات به خونه پدری به تویه دروار آمده بودم،نوبت آبیاری باغهای راستجو بود.هوس کردم به یاد گذشته ها با چراغ بادی و بیل به تنهایی باغ را آبیاری کنم.
یکی از سربلوکهای سابق همسایه خوبمان کلب محمد حسن بود که سالها پیش این مرد خوش خلق و همسر محترشان حاج کبری رستمیان(دختر حاج علی رستمیان از بزرگان محله سراج) از دنیا رفته بودند.چه خوبه قبل از وقایع آبیاری دو خاطره کوچک از این زن و شوهر و همسایه خوبمان خدمتتان عرض کنم.
اولین بار که مادر همسرم(اهل تهران) به روستای ما آمده بود،یک روز از روی کنجکاوی نگاهش به درب و دیواره محله قدیمی میرانی سردروازه (یک اثر قد یمی مقابل خونه پدری) افتاده،همینطور که غرق تماشای این درب بزرگ و راهرو بوده به مرحوم خانم حاج کبری رستمیان یکی از همسایگان برخورد نموده و از تار یخچه این بنای قدیمی سؤال میکند.کبر ی خانم بدون مقدمه ایشان را به خانه خودشان دعوت نموده، ضمن شرح حال تاریخچه سردروازه و ساکنین آن،یک پذیر ایی جانانه ای از مادر همسرم(میشود گفت یک خانم غریبه)با عسل ، کره و سایر محصولات بومی نموده بود.اینقدر این خاطره خوشرویی ، میهمانوازی تویه درواری ها برای یک خانم تهرانی موثر افتاده بود، که تا در قید حیات بود از اینجانب جویای احوالشان بود.
روزی دکتر رستمیان و دوستانشان از کوچه راستجو می گذشتند.بچه ها
از روی شیطنت به درخت گردوی کلب محمدحسن سنگ اندازی میکردند، همزمان مرحوم کلب محمد حسن سر میرسد.همه بچه ها فرار میکنند ، اما دکتر رستمیان تنها در جای خودش ایستاده،بعدها مرحوم تعریف میکرد از حرکت این بچه واقعا لذت بردم ، برخورد (به جای فحاشی و کتک زدن عبدالرحمان)پدرانه ای با دکتر داشته است . روحشان شاد...
اما با گذشت سالها دوری و تغییرات زیادی که در نفرات و صاحبان باغات به وجود آمده،حالا دختر خانمها و آقا پسران کوچولو زمان ما برا خودشان خانمی یا آقای کاملی شده اند.
آنشب همزمان با بستن آب به باغ،یکی از همولایتی ها به اینجانب اعتراض کرد، نوبت شما نبوده!!!همینطور که هاج و واج ایستاده و با هم سر نوبت آب دادن بحث و جدل میکردیم،سرکار خانم طاهره رستمیان با آن هیبت مرادنه(دختر کلب محمد حسن) سر رسید.از ایشان بخاطر اختلاف سنی شناختی نداشتم.متوجه شدم ایشان فعلا به جای پدر تا حدودی وظایف سربلوکی را بر عهده دارد.طاهره خانم با اطلاع و تسلط خوبشان در نوبت آبیاری حق را به اینجانب دادند ، متوجه شدم نفر مقابل اینجانب حسابی از طاهره خانم حساب میبرد ، اینقدر صدا یش( طاهره خانم ) مردانه و قاطع بود ، که به یاد بانوان شجاع و نامدار گذشته تویه دروار افتادم.
بعدا متوجه شدم طاهره خانم حالا به یک پدیده مثبت و تاثیر گذار ، در امر آبیاری محله مبدل شده.
همیشه از حق دفاع نموده و از کسی حرف زور قبول نمیکنه، از آبیاری شبانه ترس واهمه ای ندارد.
همزمان با نوشتار وقایع آبیاری در هشت قسمت بعنوان سربلوک با وفات ناگهانی خواهرم کربلایی معصومه بر اثر تصادف در اردیبهشت ۹۸ این نوشتار نیمه کاره ماند ، در همین روزها که بسیار دلشکسته و نالان بودم ، روزی بر سر مزار خواهرم در یک جمع به شدت متاثر بودم ، طاهره خانم مثل یک مرد ، انتهای آستین کت ( لباسم ) را گرفت و به بیرون قبرستان هدایتم کرده و با همان کلام خواهرانه و قاطعانه اش اینجانب را دلداری داد .
به وجود اینچنین بانوان شجاع و دلیر بعنوان یک خواهر کوچک بر خودم میبالم.
برای درگذشتگان این خاندان (حاج علی رستمیان ، کلب محمد حسن رستمیان ) آرزوی رحمت و مغفرت و برای همه فرزندان و نوادگان این خاندان آرزوی سلامتی و عاقبت بخیری را از خداوند متعال خواهانم .
یک تصویر ارزشمند از این خاندان به دستم رسیده است :
کربلایی محمد حسن ، دختر ان ، پسران ، دامادها و نوه ها در آن حضور دارند . طاهره خانم سمت چپ مرحوم کربلایی محمد حسن ایستاده است ،
آن بچه های کوچولو حالا برای خودشان مادر و پدری ، شده اند ...
داستان ادامه دارد ...
*⃣*⃣*⃣*⃣*⃣
✍ #حاج_رحیم_رستمیان
۲۹فروردین ۱۴۰۰
📸 #حسین_پاشایی_نژاد
@zadgahamtuyehdarvar
👇