#پارت_۲۶۷
#پرستار_محجوبم
مشغول خوردن سوپ می شود که به آشپزخانه می روم. تبش زیاد بود و خطرناک! باید پاشویه می شد. آهی میکشم. کاش مامان اینجا بود. خیلی وارد نبودم و الان هم نمیدانستم چطور باید تب او را پایین بیاورم. یا حتی کاش میشد که میرفت بیمارستان..
پارچه تمیز و مقداری آب برداشته و به اتاقش برمیگردم. چشمهایش بسته بود و سوپ را تا آخر خورده بود. لبخند کمرنگی زده و کنارش روی تخت می نشینم. دستمال را کمی نمدار کرده و میگویم.
-میشه اینو بزاری روی پیشونیت؟
چشمانش را باز نمی کند. یعنی خوابیده بود؟
لب گزیده و به آرامی دستمال را روی پیشانی اش میگذارم. واکنشی نشان نمی دهد. از اینکه خوابیده بود نفس راحتی کشیده و حدود دو ساعت با همین حرکت تبش را پایین می اورم. خانه در تاریکی کامل بود و فقط نور آشپزخانه به پذیرایی و اتاق سرایت میکرد. احساس خوابالودگی میکنم که صدای اذان صبح بلند می شود.با خستگی کش و قوسی به تن کوفته ام داده و با همان مهر همیشگی داخل کیفم مشغول نماز خواندن می شوم. نماز که تمام می شود برای بهبودی بیشتر او دعای نور را میخوانم.
زهرا علیپور✍
🍃
🌸🍃
#پارت_۲۶۸
#پرستار_محجوبم
همچنان خواب بود. کنار تختش نشسته و خیلی نامحسوس با سر انگشتانم تبش را چک میکنم. خیلی بهتر بود. انقدر چشمهایم خواب داشت که نمیفهمم چطور همانجا سرم را روی تخت گذاشته و به خواب می روم!
با احساس دستی که آهسته روی موهایم حرکت میکرد از خواب بلند می شوم. اما قبل از ان که چشم هایم را کامل باز کنم کمی موقعیت را در ذهنم حلاجی میکنم. اینکه من کجا بودم و الان کجا هستم؟ ناگهان با یادآوری دیشب و حال بد ماهد به سرعت چشم هایم را باز میکنم. هوا گرگ و میش بود و ماهد در حالی که به پشتی تخت تکیه داده بود به من خیره شده بود.
با دیدن من که نشسته بودم و با شوک نگاهش میکردم تک خنده ای میکند.
-خوب خوابیدی؟
دستی به صورتم کشیده و به ساعت مچی ام نگاه میکنم. ساعت 5 صبح بود.
-وای..
-چی شده؟
زهرا علیپور✍
🍃
🌸🍃
نویسنده | زهرا علیپور🇵🇸
#پارت_۲۶۸ #پرستار_محجوبم همچنان خواب بود. کنار تختش نشسته و خیلی نامحسوس با سر انگشتانم تبش را چک م
پارتای قشنگمون
و ۵ صلوات...😍
تقدیم نگاه امام رضا علیهالسلام و
مردم شجاع غزه و مقاومت حزب الله برای
زمینه سازی ظهور انشاءالله...❤️
نویسنده | زهرا علیپور🇵🇸
"شرایط VIP رمان پرستار محجوبم" 📌داخل کانال VIP 😍 (پارت ۴۴۲ هستیم) به ارزش ۳۹ هزارتومان🥰 🔸داخل
داخل کانال VIP رمان
پرستارمحجوبم " پارت ۴۳۴" هستیم☝️🏻
📌فایل کامل رمانهای زهرا علیپور 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وضعیت شما بعد خوندن پارتای امروز😁
نویسنده | زهرا علیپور🇵🇸
سلام من اینجام🖐🏻 شرح حال من🧕🏻 رمان هامون😍👇 قسمت اول رمان #استاد_مسیحی🔥👇🏻 🔸https://eitaa.com/zahra_
سلام رفقای قشنگم😌🖐🏻
به خانواده ما خوش اومدید✨🪞🫀
شروع رمان ها اینجاست☝️🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فسقلی داشتن اینطوریه باید صبور باشی!
مسیر ده دقیقه ای که
نیم ساعت طول میکشه برسی..😮💨
البته گاهی هم طبیعیه به خاطر خستگی
یا هر عامل دیگه نتونی صبور باشی اما خب
از خدا بخوایم که بهمون قوت بده❤️
بچه ها نیاز دارند به کشف کردن🥰
پ.ن: البته اینم بگم آخرش به زور کشوندمش خونه. دیگه خیلی داشت کاشف میشد😂
تو ناشناس بهم یک اسم خاص
(شخص یا غیرشخص)پیشنهاد میدین؟!👇🏻🥰
🔸https://gkite.ir/es/10461022