🍁زخمیان عشق🍁
مملکتی را که شهدا پاک کردهاند آلوده نکنیم ... رزمندگان گردان جعفرطیار لشکر هفت ولیعصر (عج) عکاس
.
آیتالله جوادی آملی حفظهالله:
شهدا با شهادتشان كشور و نظام را از هر تيرگي و تاريكي، پاك كردهاند و پاك ميكنند. يك وقت كنار مزار شهدا ميرويم، گلی آن جا میگذاريم و عطرافشانی میكنيم، عرض ادب و احترام و طلب مغفرت میكنيم؛ اين ها يك سلسله وظايف عادی است كه همه ما بايد انجام دهيم؛ ثواب هم دارد. اما رسالتی كه به عهده مسؤلان و به عهده فرد فرد ملت است، اين است كه در فرهنگ ديني ما به ما آموختهاند كه شهدا اين سرزمين را پاك كرده اند، شما آلوده نكنيد. زيارت وارث را كه شنيدهايد؛ در زيارت وارث چه میخوانيم؟ در زيارت وارث به پيشگاه شهدا عرض مي كنيم «طبتم و طابت الأرض الّتي فيها دُفنتم» اي شهداي بزرگوار! شما طيب و طاهريد و اين نظام و كشور را پاك كردهايد. ما از خدا توفيق مي خواهيم كه اگر اين را پاك نگه نداشتيم، دست كم آلوده نكنيم. مگر ايران آلوده را با موعظه، منبر و نماز جماعت میشد طيب و طاهر كرد؟! اين همه موعظه در اين همه سال ها بوده است اما اثر قابل توجهي نداشته است. اين خون است كه كشور را پاك مي كند «طبتم و طابت الأرض الّتي فيها دُفنتم"
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
🕊 «حاج قاسم» توسط حسن باقری کشف شد
🤲🏻 نمازی که خیلی به شهید سلیمانی چسبید
💠 شهید سلیمانی در زمان ظهور داعش در عراق این باور را برای مجاهدان عراقی ایجاد که میتوان در برابر آمریکاییهای خبیث و داعش ایستادگی کرد.👇
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کربلایی_محمدحسین_پویانفر
🎞 بباراشکدیده؛کهمهمانرسیده...
#حآجقاسم💔
...♡نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
هدایت شده از 🍁زخمیان عشق🍁
خدایما دوقطره محبوبدارد؛
#قطرهخونی و #قطرهاشکی
کهدرراهحقریختهشود ...
هدایت شده از 🍁زخمیان عشق🍁
"وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ"
آن روز همه چی آشکاره
آن روز دهانها بسته است
مناجات و دعا ؛ توشهاند ...
nohenab20_audio(2).mp3
7.25M
#سیدرضا_نریمانی
🎼 دستاتو میبینم؛ افتاده تو صحرا
آروم خوابیدی؛ رو دامن زهرا...
...♡
عشق که میآمد
پیر و جوان نمیشناخت !
جان ناقابل میشد در راهِ معشوق
#نوجوانان
#پیرمردان
#دفاع_مقدس
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
هادئٌ
مثل جَرحٍ قَديم...
همچون زخمی کهنه،
آرامِ آرامم...
#احمد_صباح
#شـهید_شهروز_مظفرینیا🌿🌻
تاریخ تولد: سال ۱۳۵۷
محل تولد: قم
تاریخ شهادت: ۱۳۹۸/۱۰/۱۳
محل شهادت: بغداد_عراق
وضعیت تأهل: متاهل با دوفرزند
مزار شهید: حرم حضرت معصومه(ص)_صحن امامرضا(ع)
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دلمون رو بدیم به خدا!
🔰 صحبتهای دلنشین شهید #محمدابراهیم_همت
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
ساخت تمثال #حاجقاسم توسط هنرمندان لبنانی، به سفارش شهرداری منطقه غبیری در #ضاحیه لبنان
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_ابراهیم_همت
✫⇠قسمت :5⃣2⃣
✍ به روایت همسر شهید
☀️ساکش را دادم دستش، سرش را انداخت پایین
گفت : " قول بده ناراحت نشی. "
گفتم : " چی شده مگه؟ "
گفت : " ممکن است به این زودی ها نتوانم بیایم ببینمتان. "
گفتم : " تا کی؟ "
گفت : " تا بعد از عملیات. "
☀️ابراهیم که رفت تمام ساختمان های خراب آنجا را گذاشتند برای تعمیر.
کل خانه آن روز ما، با دوتا اتاق و دستشویی و حمام، شاید به اندازه هال خانه امروزمان نبود.
☀️تمام وسایل مان را جمع کردم گذاشتم یک گوشه تا بنایی خرابش نکند.
خانه آقای عبادیان زندگی می کردیم. که بعد ها شهید شد.
☀️ابراهیم آمد. نه آنقدر دیر که خودش گفته بود.
توی راه برایش می گفتم که چرا آمده ایم خانه آقای عبادیان،
چی شد که خانه هارا دارند تعمیر می کنند،
چی شد که بنا آوردند، چی شد که همه جا به هم ریخته ست.
ولی انگار نه انگار، توی خودش بود.
☀️کلید را انداخت توی در و در را باز کرد و خانه را دید و گفت : "چرا خانه این ریختی شده؟ "
گفتم : " پس من تا حالا داشتم قصه لیلی و مجنون برات می گفتم؟ "
☀️بیست و نهم بهمن شصت و دو، زمستان و سرد بود.
هیچ امکاناتی هم نبود و اصلا نمی شد زندگی کرد.
خانم عباس کریمی هی می آمد اصرار می کرد شب برویم پیش آنها، توی ساختمان آنها،
ولی ابراهیم می گفت :نه.
می گفت : " دوست دارم امشب را خانه خودمان باشیم، کنار هم. "
☀️هرگز آن روز را فراموش نمی کنم. تا ابراهیم کلید برق را زد، نگاه کردم به چهره اش، دیدم گوشه چشمش چروک های زیادی افتاده و پیشانی اش دو سه خط برداشته.
☀️بغض کردم، گریه کردم، گفتم : " چی به سرت آمده توی این دو هفته ای که خانه نبودی، ابراهیم؟ "
گفت : " هیچی نگو، هیچی نپرس."
گفتم :" دارم دق می کنم، این خط ها چیه که افتاده زیر چشمت، روی پیشانیت؟ "
☀️هیچ وقت بهش نمی آمد بیست و هشت سالش باشه، همیشه به جوان های بیست و دو ساله می ماند.
ولی آن شب، زیر آن نوری که ناگهان پخش شد توی صورتش، دیدم ابراهیم پیر شده است.
☀️دلواپسی ام را زود می فهمید.
گفت : " اگر بدانی امشب چطور آمدم!؟
لبخند زد و گفت : یواشکی.
خندید و گفت :اگر فلانی بفهمد من در رفته ام..... "
دستش را مثل چاقو کشید روی گردنش و گفت : " کله ام را می کند. "
☀️انتظار داشت من هم بخندم. نتوانستم. او ابراهیم همیشگی من نبود.
همیشه می گفت : " تنها چیزی که مانع شهادت من است وابستگی ام به شما هاست. "
مطمئن باش روزی که مساله ام را با شما حل کنم دیگر ماندنی نیستم.
یا می گفت : " خیلی ها ممکن است به مرحله رفتن برسند، ولی تا خودشان نخواهند نمی روند. "
ادامه دارد
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh