فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸اعطاي درجه سرلشگري به خانواده شهيد
🔹رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، با خانواده شهید عبدالرسول استوار محمودآبادی دیدار و درجه سرلشکری شهید را، به خانواده ایشان اعطا کرد.
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
برای سلامتی
وفرج امام زمان عج
و شفای عاجل آقای صفر اکبری
ختم صلوات گرفتیم دوستان لطف کنید تعداد صلوات هایی که می فرستید اعلام کنید خاص من ممنونم
🌹🍃 الّلهُمَّ
🌸🍃 صَلِّ
🌹 🍃 علی
🌸 🍃 مُحَمَّدٍ
🌹 🍃 وَآل
🌸 🍃 مُحَمَّد
🌹🍃وَعَجِّل
🌸🍃 فَرَجَهُم
🌹🍃 الّلهُمَّ
🌸🍃 صَلِّ
🌹 🍃 علی
🌸 🍃 مُحَمَّدٍ
🌹 🍃 وَآل
🌸 🍃 مُحَمَّد
🌹🍃وَعَجِّل
🌸🍃 فَرَجَهُم
🌹🍃 الّلهُمَّ
🌸🍃 صَلِّ
🌹 🍃 علی
🌸 🍃 مُحَمَّدٍ
🌹 🍃 وَآل
🌸 🍃 مُحَمَّد
🌹🍃وَعَجِّل
🌸🍃 فَرَجَهُم
🦋🌈🍄☔️
🌈🦋
🍄
☔️
🦋🌈عاشقانه ای شور انگیز را بخوانید #رمان_روژان 🦋
باقلم شیوای بانو فاطمی🍄🌈
🦋⚡️ رمانی متفاوت با آنچه که تا به حال خوانده اید.❣
روایتی عاشقانه❣مذهبی ، از دختری بد حجاب که بعد از شناخت #امام_زمانش دلبسته استاد راهش می شود.🌟
💖عشقی پاک که او را از فرش به عرش برساند.🍄🌈
🌟💕بعد از ازدواج عاشقانه ی #روژان و کیان ادامه ماجرای زیبا و خواندنی را به زودی در #فصل_دوم دنبال میکنیم😍💕
😍 #فصل_دوم رمان زیبای
#روژان را در کانال زیبای
زخمیان عشق دنبال کنید
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_بیست_ششم
_ممنونم خانجون.
_ان شاءالله مشکلی که نیست؟
مادرم که تا آن لحظه سکوت کرده بود، به حرف آمد
_اگر این دختر با آبروی خانواده بازی نکنه .مشکلی نیست خانجون
آیا واقعا اینکه من میخواستم مطابق میل کیان مراسمم گرفته شود و گناه در عروسی ام نباشد ، درخواست اشتباهی بود!؟
کاش مادر باور میکرد که من تغییر کرده ام و دیگر آن دختر ساده که دنبال آزادی بود، نیستم
_چیشده مگه؟
مادر درحالی که اخم کرده بود نالید
_روژان پاشو کرده تو یک کفش که الا و بلا بایدعروسی جدا باشه ،نمیخواد مختلط باشه
خانم جان با آرامش لبخندی زد
_خب ایرادش کجاست ؟بزارید هرجور دوست دارن مراسم رو بگیرند .
_اِ خانجون.بعدا چطوری تو روی در و همسایه سرمون رو بالا بگیریم.خیلی از اقوام ممکنه اگه اینجوری باشه ،اصلا نیان .
_یادته عروسی خودتون رو ،مگه شما خودت نبودی که میگفتی عروسی باید باب میل عروس خانم باشه.
حالا هم اجازه بده خودش و شوهرش تصمیم بگیرند.
مادر که ناراضی بودن در چهره اش نمایان بود، به احترام خانم جون چیزی نگفت.
خانمجون که دید مادر سکوت کرده روبه من کرد
_مادر جان پاشو زنگ بزن کیان بیاد ،ببینیم اون چی میگه
_چشم .با اجازه
با عجله به اتاقم رفتم و با کیان تماس گرفتم .
به بوق سوم نرسیده ، تماس را وصل کرد و لبخند به لبم آورد
_سلام عشقم.
_سلام عزیزم خوبی؟
_ممنون ،شما خوبی؟
_خداروشکر .جانم کارم داری؟
_کیان جان میشه الان بیای خونمون .خانجون اینجاست میخواد در مورد موضوعی باهات حرف بزنه
_نمیخوای بگی در مورد چیه؟
_شما بیا خودت میفمی !
_چشم عزیزم الان میام .فعلا خدانگهدار
_خدانگهدار لطفا آروم رانندگی کن عزیزم
_چشم .یاعلی
تماس را قطع کردم.
با عجله کمی به خودم رسیدم و دستی به صورتم کشیدم و به پیش خانم جون برگشتم
&ادامه دارد...
☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_بیست_هفتم
خانم جون با دیدنم لبخندی زد
_یک همسر خوب همیشه باید وقتی شوهرش میاد مرتب و آماده باشه.آفرین بهت .همیشه همینطور باش عزیزم
لبخندی زدم
_چشم خانجون.
نیم ساعتی نگذشته بود که صدای آیفون بلند شد .
برای دیدنش عجیب بیقراربودم .با عجله به سمت آیفون پا تند کردم
_سلام آقا
صدای مهربانش بر جانم نشست
_سلام عزیزم
در را باز کردم و به سمت بیرون رفتم .
مرد جذاب من وارد حیاط شد و به سمتم آمد .لبخند بر لبانش نقش بسته بود.
دوقدم به سمتش رفتم .مقابلم که ایستاد دستش را به سمتم دراز کرد.
به آرامی دستم را میان دستان گرمش جای دادم
_خوش اومدی
_ممنون عزیزم
باهم واردخانه شدیم .
کیان با محبت با مادر و خانم جان خوش و بش کرد و مقابل خانم جان نشست .
من هم بعد از پذیرایی کردن از او کنارش نشستم .با صدای خانم جون چشم از کیان گرفتم و به او دوختم
_خوبی مادر؟خانواده محترمت خوبن
کیان با مهربانی گفت
_ممنونم خانجون .الحمدالله اونها هم خوبن سلام رسوندن خدمتت.
_سلامت باشند .غرض از مزاحمت اینکه من از روژان خواستم زنگ بزنه شما بیای تا در مورد جشنتون صحبت کنیم
_بله ،بفرمایید من درخدمتم
_ببین پسرم واقعیتش اینه که ما دوتا خانواده باهم اختلاف سلیقه داریم .ما مهمونیامون مدتهاست که مختلط بوده ،خدا شاهده که همیشه ناراضی بودم ولی چه کنم که دیگه دوره و زمون باب دل من نمیچرخه .خانواده شما هم که قطعا اینجور مهمونی هایی رو نه شرکت میکنند و نه موافقش هستند،درسته؟
نمیدانم چرا ولی از کیان خجالت میکشیدم که چنین بحثی به راه افتاده وقتی خودم هم کار و اعتقادات او را می پسندم .
_بله درسته.
_عزیزم حالا پدر و مادر روژان اصراردارند که جشن عروسی مختلط باشه
با شنیدن این جمله ،کمی اخمهایش بهم پیچید .
_ببخشید خاتون .من با همه احترامی که برای مامان و پدرجون قائلم ولی نمیتونم این رو قبول کنم .جدای از اعتقاداتم من غیرتم اجازه نمیده چشم مردهای دیگه ای به همسر جوان و زیبام بیفته.نمیخوام خدای ناکرده به کسی توهین کنم ولی من هرچقدر هم بدونم چشم مردان فامیل دو طرف پاکه ولی زیبایی همسرم رو فقط مختص محارمش میدونم
میتوانستم به راحتی ،برق تحسین را در چشمان خانم جان ببینم.
به کیان که مرا نگاه میکرد چشم دوختم.اینبار مرا مخاطب قرار داد
_روژان جان نمیخوام ناراحتت کنم .میدونم که شب عروسیمون چقدر واست مهمه .میخوام بدونی هزاران برابر از شب عروسی تو و رضایت خدا برام مهمه.شرمنده اتم ولی نمیتونم با این تصمیمتون موافقت کنم .
تا خواستم لب باز کنم و به او بگویم که من هم از اول با ا هم عقیده بوده ام .مادر با عصبانیت گفت
_قرار نبود تعصبات کورکورانه اتون رو به دخترم تلقین کنید .مردان طایفه ما اونقدر با غیرت هستند که چشمشون دنبال ناموس مردم نباشه .
&ادامه دارد...
☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
سلیمان
گر شوم، بر تو
غلامی حلقـه بر گوشم
بهشتا
ناز کمتر کن،که
من شیداےشش گوشم
السلام علیک یا اباعبدالله
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
4_5976656771471639066.mp3
2.86M
شبهای جمعه میگیرم هواتو
اشک غریبی میریزم براتو
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh