🍁زخمیان عشق🍁
آنچه در حال رخ دادن است شبیه به یک صحنه آرایی با گفتماندفاع ازجمهوریت است که این انتخابات نیستوانت
روند تخریب ها پر شتاب شده ...
اولویت برنامههای عملیات روانی جریان
بانیان وضعیت موجود تخریب با برنامه
و پشتیبانیصدها کانال واتاقهای گفتگو
و تمام ظرفیتوپتانسیل رسانهای بشدت
و ؛ وقیحانه در حال تخریب کاندیداهای
انقلابی و پمپاژ یأس در جامعه هستند ...
و یکموج آتش بیار این معرکه وطراح
طرحهای شیطانی تخریبهستند دست
بکار شدهاند و هدف یک چیز است ...
تحت هیچشرایطیقدرت نباید به دست
یک نامزد مردمی بیفتد و این خط قرمز
است آنها خوب می دانند خطر در کمین
مافیای سیاسی اقتصادی کشور است و
کاندیدایجبههانقلاب هرکدام که بیایند
آتش بر دودمان مافیا خواهد خورد ...
علتاین هجمه تخریبها یکوجهدیگر
هم دارد تحلیل و خطای محاسباتی که
در جریان انقلاب خود را پیروز میدان
کارزار انتخابات میدانند ...
وایفاینقشها سست شده و این رخنه
فرصت بزرگی به جریان مقابل داده ...
و یکیدیگر انشقاقهایجدیطرفداران
و گاها اختلاف جدی که دیده میشود ...
تحریم انتخابات و اعتبار زدایی از یک
سو و از سوی دیگر اثر گذاری و اعتبار
زاییاز یک سوی زنگ خطری جدیست
شرایط پیچیده تر خواهد شد ایفای
نقش ها اگر سست شود دوقطبیمد
نظر ؛ جریان بانیان وضعیت موجود
رقم خواهد خورد ...
هوشیار باشیم ؛ و ایفای نقش فرد
فرد ؛ همگان بدون تردید اثرگذاری
جدی خواهد گذاشت ...
خدایا!
هنگامی که شیپور جنگ طنینانداز میشود، قلب من شکفته شده به هیجان در میآید؛ زیرا جنگ #مرد را از #نامرد مشخص میکند. 😇❔😈
جنگ بهترین محک امتحان برای فدائیان از جان گذشته است. در جنگ همه #شعارهای_میانتهی، همه #ادعاهای_پوچ، همه #خودنماییها و #غرورها و #خودخواهیها فرو میریزد..! 🤔 🗣 📛
🌷🖇 شـهید چمران ~ #انتخابات
🦋🌈🍄☔️
🌈🦋
🍄
☔️
🦋🌈عاشقانه ای شور انگیز را بخوانید #رمان_روژان 🦋
باقلم شیوای بانو فاطمی🍄🌈
🦋⚡️ رمانی متفاوت با آنچه که تا به حال خوانده اید.❣
روایتی عاشقانه❣مذهبی ، از دختری بد حجاب که بعد از شناخت #امام_زمانش دلبسته استاد راهش می شود.🌟
💖عشقی پاک که او را از فرش به عرش برساند.🍄🌈
🌟💕بعد از ازدواج عاشقانه ی #روژان و کیان ادامه ماجرای زیبا و خواندنی را به زودی در #فصل_دوم دنبال میکنیم😍💕
😍 #فصل_دوم رمان زیبای
#روژان را در کانال زیبای
زخمیان عشق دنبال کنید
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_نود_هشتم
دو سه روزی از رفتنش گذشته بود .گهگاهی دوستانش خبر سلامتی او و حمیدآقا را برایم می آوردند.
ولی از روز چهارم به بعد خبری نمیرسید.
نگران بودم و دل آشوب کابوس های شبانه ام شروع شده بود.
هرلحظه اخبار عراق را دنبال میکردم تا ببینم خبری از عملیات های موفقیت آمیز می دهند یا نه؟
طبق قرارمان قرار بود دوروز دیگر کیان برگرد تا به ایران برگردیم.
از سر شب دل آشوب و بودم و نمیتوانستم لحظه ای آرام و قرار بگیرم .نجلاء هم هرلحظه نق میزد،انگار او هم دلتنگ و نگران کیان بود.
باران شدیدی میبارید.تو بین الحرمین ایستاده بودم.مردم زیادی گوشه ای ایستاده بودند و انگار به چیزی چشم دوخته بودند .
به سمت جمعیت رفتم ،زن ها با دیدنم کنار می رفتند.
جلو که رفتم چشمم به جسم بی سری افتاد که روی پارچه ای سبز رنگ قرار گرفته بود .
ترسیده بودم ،به یکی از خانم ها گفتم
_میدونید کیه؟میشناسیدش؟
با انگشت به دست آن جنازه اشاره کرد
_اونجا یک نشون داره
به دستش که نگاه کردم،چشمم به انگشتری افتاد که خودم برای کیان خریده بودم .کنار جنازه نشستم و با تمام وجود جیغ زدم.
ترسیده با صدای گریه نجلاء از خواب پریدم.
عرق سردی بر پیشانی ام نشسته بود.احساس میکردم هوای اتاق سنگین است و احساس خفگی میکردم.
به سختی از روی تخت برخواستم و پنجره را باز کردم.
چشمم به گنبد که افتاد ،زدم زیر گریه!
همانجا روی زمین نشستم و زانوهایم را بغل کردم واشک ریختم .
خودم را تکان میدادم و زمزمه میکردم
_از قدیم گفتن خواب زن چپه،حتما خوابم الکیه،محاله تعبیر بشه .اصلا مگه کیان میتونه زنش رو تو یک کشور غریب رها کنه و بره دنبال آرزوهاش ،محاله !اون برمیگرده!من مطمئنم اون بر میگرده!
صدای اذان صبح که از حرم بلند شد.انگار جانی دوباره گرفتم.
نجلاء گریان را بغل کردم و شیشه شیرش را به دهانش دادم و چند لحظه بعد که خوابش برد دوباره روی تخت گذاشتم.
به سرویس بهداشتی رفتم و وضو گرفتم .
سجاده را پهن کردم و به نماز ایستادم.
نماز صبحم را که خواندم دوباره قامت بستم و دو رکعت نماز حاجت خواندم تا به خواست خداوند کیانم صحیح و سالم برگردد.
خواب به چشمانم نمی آمد همانجا سر سجاده نشستم و قرآن خواندم.
انقدر غرق مناجات و درد ودل با خدا بودم که متوجه نشدم که خورشید به وسط آسمان رسید.
با صدای زنگ تلفن هراسان به سمتش دویدم.
دل تو دلم نبود تا صدای مهربان کیانم را بشنوم ولی به جای او صدای حمیدآقا به گوشم رسید.
_سلام روژان خانم
با ترس و تردید گفتم
_سلام.کیان خوبه؟اتفاقی افتاده؟
نفسی گرفت
_نه اتفاقی نیفتاده کیان هم خوبه .تا عصر برمیگرده،پیغام داد بگم نزدیک اذان ظهر بیاین حرم اونم بعد از ماموریت میاد حرم .گفت تو بین الحرمین منتظرش باشید
حمیدآقا که خداحافظی کرد نمیدانستم چه حال دارم هم پر از شوق بودم و هم پر از تشویش .
دلی آن همه نگرانی و تشویش را نمی فهمیدم .
کسی چه میداند سیب وقتی به زمین میرسد چند بار دور خود می چرخد.
&ادامه دارد...
☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_نود_نهم
لباس های نجلاء را عوض کردم و پیراهن زیبایی به تنش کردم ،شبیه عروسک شده بود دخترکم!
خودم هم لباس پوشیدم و چادر عربی ام را به سر کردم .دلم میخواست حالا که قرار است باهم به ایران برگردیم، برای همه سوغاتی بخرم.
حتم داشتم مادرم به این زودی حالا دلش بامن و کیان صاف نمی،شد.
با شوق وافر نجلاء را به آغوش کشیدم و به سمت حرم رفتم.
دلم میخواست این روز آخری ساعتهای زیادی را داخل حرم بمانم و کمی فارغ از هیاهوی عراق و داعش و نگرانی های مداومم برای کیان ،با امامم خلوت کنم.
نجلاء از فرصت استفاده کرد بود و توی صحن بازی می کرد و من باعشق نگاهش میکردم.
یکی دوقدم برمیداشت وروی زمین می افتاد.
به آینده فکر کردم. آینده ای که، من بودم و کیان و نجلاء کوچکم!
چه حس شیرینی است که سالها کنار عشقت عاشقانه زندگی کنی!
ساعتها غرق بودم در خیال آینده ای که بیش از حد امیدداشتم به رسیدنش!
نزدیک اذان ظهر بود که نجلا را به آغوش کشیدم و از حرم خارج شدم.
با چشم به دنبال کیان همه مسیر را دنبال کردم .
کمی که گذشت چشمم به حمید آقا افتاد که به دنبال ما می گشت.
میخواستم به سمتش بروم که متوجه ما شد و به سمتمان آمد.
نگران گفتم
_کیان کجاست؟
لبخند به روی لب نشاند و در حالی که نجلا را از آغوشم بیرون می کشید،گفت
:علیکم سلام
شرمنده سربه زیر انداختم
_ببخشید سلام.انقدر کیان ذهنم رو به خودش مشغول کرده که ادب رو فراموش کردم.
بوسه ای روی گونه نجلاء کاشت
_خواهش میکنم.زن و شوهر عین همید ،کیان هم تو ماموریت همه حواسش پیش شما بود.نگران نباشید الان هرجا باشه پیداش میشه.با اجازه اتون من برم زیارت کنم و برمیگردم .همینجا بمونید کیان میرسه.
_چشم ،شما بفرمایید.
حمیدآقا نجلاء را به من داد و به سمت حرم امام حسین ع رفت.
دوباره دلنگرانی به سراغم آمده بود.
انگار این عاشقی مرا به جنون رسانده بود.
&ادامه دارد...
☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
دعـای هفتمـ صحیفـهـ سجادیهـ
به توصیهـ #رهبر عزیزمون،جهت رفع بیماری #کرونا ... ان شالله🍃
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗
قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان
اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ،
أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ
اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ
اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ،
وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
اللهم عجل الولیک الفرجــ✨
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh