eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
351 دنبال‌کننده
29هزار عکس
11.4هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹همسر شهید چمران : وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد، طاقت نمی آوردم و میگفتم : "بسه دیگه ! استراحت کن خسته شدی " او می گفت : " تاجر اگر از سرمایه اش خرج کند بالاخره ورشکست میشود باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد ، ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ، ورشکست میشویم. " اما من که خیلی شب ها با گریه مصطفی بیدار می شدم کوتاه نمی آمدم و می گفتم : " اگر اینها که اینقدر از شما میترسند بفهمند این طور گریه میکنید ... مگر شما چه معصیت دارید ؟ چه گناهی دارید ؟ خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند می شوید خود یک توفیق است " آن وقت مصطفی گریه اش هق هق می شد و میگفت : " آیا به خاطر این توفیق که خدا داده اورا شکر نکنم ؟ پیدار می شدم کوتاه نمی آمدم و می گفتم : " اگر اینها که اینقدر از شما میترسند بفهمند این طور گریه میکنید ... مگر شما چه معصیت دارید ؟ چه گناهی دارید ؟ خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند می شوید خود یک توفیق است " آن وقت مصطفی گریه اش هق هق می شد و میگفت : " آیا به خاطر این توفیق که خدا داده اورا شکر نکنم؟ 🌻شهید مصطفی چمران🌻 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
خوش‌بحال مشهدیا هروقت دلشون بخواد میتونن برن، حرم رفتید حرم مارو یادتون نره...🙏
‍ ‍ ‍ ‍ ✊هستیم بر آن عهد که بستیم قسم به فیض شهادت قسم به سرخی خون به خیبر و نی و هور و جزیره ی مجنون قسم به روح خمینی قسم به سید علی به امر رهبر و فرموده های شخص ولی قسم به عارف جبهه به مصطفی چمران به گریه در دل سنگر ، تلاوت قرآن قسم به ترکش و قطع نخاع و جانبازی قنوت و دست جدای حسین خرازی قسم به جوخه ی اعدام و سینه ی نواب به عالمان شهیدِ فتاده در محراب به انتهای افق ، سرگذشت حاج احمد خوراک کوسه شدن در تلاطم اروند قسم به پیکر بی سر ، قسم به حاج همت به چادر و به حجاب زنان با عفت به صبحگاه دوکوهه ، به درد و صبر از رنج غروب دشت شلمچه ، به کربلای پنج قسم به سید حسن شیرمرد حزب الله به جنگ سی و سه روزه ، نبرد حزب الله قسم به حنجر حجاج خونی مکه به رمل های روان و به مقتل فکه قسم به باکری و باقری و زین الدین به غرش نهم دی به فتنه ی رنگین قسم به تنگه ی مرصاد و عقده از صیاد به غربت اسرا و شکنجه و فریاد قسم به روح هنر از نگاه آوینی به جنگ معتقدان ضد رنگ بی دینی قسم به قدرت خون در برابر شمشیر به یک پدر که نیامد پسر ، و شد او پیر به مادر سه شهیدی که خم نکرد ابرو به تکه تکه شدن در مصاف رو در رو به دست خالی رزمنده ای که میجنگید به آن جنازه که با چشم باز میخندید قسم به خون خلیلی شهید راه حیا به ندبه و به کمیل و زیارت عاشورا که تا رمق به تنم هست مکتبی هستم حسینی ام حسنی ام ، و زینبی هستم و سر سپرده ام و از تبار عمارم به انقلاب و شهیدان حق وفادارم ♻️🌷♻️🌷🍁🌷♻️🌷♻️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅وصیتنامه شهيد محسن عينعلي پروردگارا، در اين برهه از زمان در زير آسمان عظمتت همراه با ارواح مقدس شهدا به سرپرستي امام (ره) وصيت نامه اي مي نويسم، هرچه فكر مي كنم به جز گناه و معصيت باقي نگذاشته ام، و هرچه غير از اين بيان كنم ريا مي شود، چرا كه ندارم و اظهار مي كنم، اما رحمت خدا مرا اميدوار نمود. آنطور كه سعادت شركت در رزم با كفر را پيدا كردم، اصل وصيت من همين شهادتم است كه انشا ءالله خدا مرا مي آمرزد تا بتوانم با خونم از ارزش هاي والاي اسلام حراست كنم، با خونم از ولايت فقيه حمايت نمايم، با خونم از روحانيت هميشه مبارز و از قرآن و اهل بيت (ع) حمايت كنم، دنياي پست را بفروشم و به ارواح مقدس شهدا بپيوندم. ان شاء الله. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
شهید دوچرخه ای داشت و با آن به مسجد جامع نجف آباد می رفت و نمازهای خود را اول وقت می خواند.وقتی از او سوال شد که چرا این راه طولانی را طی می کنی ، ایشان جواب داد: هر چه جمعیت نماز جماعت بیشتر باشد، فضیلتش هم بیشتر است، نماز در مسجد جامع شهر ، حال و هوای دیگری دارد.او اتاق کوچکی داشت .فانوس کوچکش را خودش درست کرده بودو نیمه شبها بیدار می شدو نماز شب می خواند.راز و نیازی با سوز و اشک چشم داشت.این عشق به عبادت را خانواده اش بصورت تصادفی دیدند. این شهید بزرگوار هر گاه می خواست وارد منزل شود یا خارج شود، اگر نامحرمی درب منزل یا کوچه بود، آنقدر صبر می کردتا برود.وی بسیار چشم پاک بود به حدی که هر گاه خواهر یا مادرش در خیابان از کنار او رد می شدند، آنها رانمی شناخت و متوجه آنها نمی شد.او بسیار به مسئله ی حجاب توجه داشت و در نامه هایش به این مورد اشاره می کرد. 🌹 شهید رضا رضایی نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
شَہید آن‌است‌که‌در راہ‌ʾمحبوبشʿ جان‌بسپارد(: ••
🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 باصدای مامان که برای ناهارصدام می کردتلویزیونو خاموش کردم و به سمت آشپزخانه رفتم. پشت میز نشستم،مامان وخانم جونم روبه روم نشستن. بادیدن غذای روبه روم گل ازگلم شکفت زرشک پلوبامرغ،عاشق این غذام. باخوشحالی وصدای نسبتابلندی گفتم: +آخ جون خانم جون بامحبت گفت: خانم جون:نوش جانت عزیزدلم. قاشق تودستم خشک شد،به معنای واقعیه کلمه هنگ کردم آخه خانم جون معمولابابیان جملات محبت آمیزی مثل: _کوفت کن _خوردی که خوردی،نخوردی به درک _خدابزنه به کمرت میدونی همین غذارو چندنفرندارن بخورن؟ و...باهام حرف می زد.بادهان بازو چشم های گردشده سرم وبالاآوردم وبهش نگاه کردم که خانم جون بدون حرفی مثل گربه برام چندتاپلک زد. ترجیح دادم این تعجب وتوخودم خفه کنم وبه امرمهم غذاخوردن بپردازم. اولین قاشق وگذاشتم دهانم ومشغول جویدن شدموسرم رابالاآوردم وبه مامان وخانم جون نگاه کردم،درکمال تعجب غذانمی خوردن. خانم جون بایک لبخندمحبت آمیزکه کاملامشخص بودمصنوعیه زل زده بود بهم مامانم که دیگه هیچی آنچنان نگاه عاشقانه ای بهم می کردکه من تو این۱۸سال عمری که ازایزدمَنان گرفتم تاحالاندیدم به بابام اینجوری نگاه کنه. باتعجب وکنجکاوی گفتم: +چراغذانمی خورید؟ مامان باعشق گفت: مامان:دوست داریم غذاخوردن تورونگاه کنیم. به خانم جون سواای نگاه کردم که یهو عین گشنه های سومالیاافتادروبشقاب وگفت: خانم جون:چراچراحتماالان می خوریم. انگارکه مامان اززیرمیزباپاش زدبه پای خانم جون چون خانم جون به طرز ضایعی حرفش روعوض کرد: خانم جون:آهان آره،یعنی مامانت راست میگه میخوایم تورونگاه کنیم که چجوری عین گاوببخشیدیعنی چجوری مثل پاندایی ملوس غذامی خوری. هرچی بیشترمی گذشت بیشترشک و تعجب می کردم،گفتم: +چیزی شده؟ مامانم گفت: مامان:نه عزیزم برای چی بایدچیزی شده باشه؟غذاتوبخور. دیگه سوالی نپرسیدم وگذاشتم به وقتش بفهمم وبه ادامه ی غذاخوردنم پرداختم. &ادامه دارد.... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 بعدازناهار رفتم اتاقم و خودمو روی تخت پرت کردم و زل زدم به سقف وبه این اتفاقاتی که جدیدن داشت برام میوفتاد فکرکردم،همه چیزیجوری بودحس بدی به خوبی های خانم جون ومامان داشتم آخه کلااین محبت هاتوکتم نمی رفت، خانم جون که زیادبامن حال نمی کنه که بخوادمحبت کنه مامانمم که بدتر، مامانم همیشه به فکرظاهرش بودو زیادبه فکرمن نبود،کل دغدغش رنگ مووبوتاکس وناخن کاشته شده وصورت نقاشی شده وهیکلش بود،بابام وهم زیادنمی دیدم کلایاشرکت وکارخانه بود یاکشورهای مختلف برای قرارداد. کلامن خانوادم وعیدتاعیدکامل می دیدم. بیشتراوقات توخانه تنهابودم،مامان که کلاوقتش وپیش دوستاش وآرایشگاه و باشگاه های مختلف می گذروند،بابام و که گفتم کلاسرش به کارش گرم بودو من وآدم حساب نمی کرد،خانم جونم که کلاسرش به روضه هاوکلاس های قرآنی ومسجدوامام زاده هاگرم بود، تازه خانم جون کلاس نهضت سوادآموزی هم درس می خواندوتنهاچیزی که به من تواین خانه حال می دادهمین بودکه باهاش درس کارکنم. ازفکربیرون اومدم،دستی به صورتم کشیدم وگوشیم وازکناربالشم برداشتم. رفتم تلگرام ببینم اون ناشناس که خودش و شایان معرفی کرده بودچی گفته.برام نوشته بود: شایان:معلومه شایان های زیادی روتو زندگیت تجربه کردی چقدرپرروبوداین بشر،براش دوتاایموجی عصبانیت فرستادم ونوشتم: +حرف بی خودنزن یابگوکدام شایانی یاشَرِت وکم کن‌. شایان:باباپسرعموتم دیگه توچقدراحمقی آخه. هنگ کردم،این پشمک بامن چیکارداره آخه؟ +چیکارم داری؟ شایان:هیچی گفتم حرف بزنیم. +وا،چه حرفی داریم ماباهم؟ شایان:کلی اومدم پیویت گفتم شاید مشتاق باشی باپسرعموی جذاب و خوش استایل وپولدارت صحبت کنی. +کمترپپسی برای خودت بازکن،من باتو حرفی ندارم. شایان:بزاریک طوردیگه برات بیان کنم، نظرت راجب دوستی بایک عددپسر جذاب،خوش استایل وپولدارچیه؟ الان این منظورش خودش بود؟این باچه اعتمادبه نفسی اومده به من پیشنهاد دوستی میده؟براش نوشتم: +اولاکمترقیافه نحست وبه روم بیار،دوما الان این حرف یعنی چی؟ شایان:واضح نیست؟ +چراهست ولی من موندم توباچه رویی اومدی به من درخواست دوستی میدی؟ شایان:نیست توبدت میاددرضمن منظورم دوستی معمولیه +بیشتردلم می خواددرحدپسرعموباقی بمونه. شایان:دوست معمولی +بایدفکرکنم شایان:باش دیگه چیزی نگفتم اینترنت وخاموش کردم وگوشیم وگذاشتم کنار،دوستی باشایان؟پسربدی نبودیکم حس بدی بهم دست می دادکه بافامیل دوست باشم هرچندکه توخاندان مااینجورچیزا مهم نبودتنهاکسی که رواین چیزاحساسه خانم جونه که حرفاش برای هیچکس مهم نیست،خیلی وقت بودباپسری دوست نبودم این بهترین موقعیته چون شایان به قول خودش پسری جذاب و خوش استایل وپولدارهستش پس کیس مناسبی برای دوستیه. همینطورفکرمی کردم که کم کم چشمام گرم شدوبه خواب عمیقی فرورفتم. &ادامه دارد.... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
عشقی به پاکی گل نرگس ‏خدايا ؛ دنیا شلوغه ؛ ما را از هر چه حُب دنیا رد صلاحيت كن ؛ از بندگی نه ... إلهى هَبْ لى کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ •• نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...