#شهدای_حسینی
ﭘﺎﺵ اﺯ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻣﺸﻜﻞ ﺩاﺷﺖ.....
ﺷﺐ ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ چشم هاش از گریه سرخ شده بود.
گفتم چی شده سید؟
گفت حتما تو هم فکر می کنی, با این پای لنگم نمی تونم بیام تو عملیات...
اما من با همین پا,توی تمام آموزش ها, پا به پای بچه ها اومدم که بگم با یه پای علیل هم می شه از کشور دفاع کرد و. ﻣﻂﻤﺌﻦم اگر شهید شدم, جدم امام حسین به خاطر این پا ردم نمیکنه!
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ فرمانده را راضی کرد.همون شب با ذکر #یاحسین ع شهید شد!
#شهید_سید_ایاز_خردمندان 🌷
#شهدای_ﻏﺮﻳﺐ_فارس
♡نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
رباب ڪم ڪم برای دلت روضـہایے بخـوان دارند برای گـل پسرت نقشہ میکشند... #یاعلے_اصغر ⚫ مرا
⚜⚜شناسنامه حضرت علی اصغر علیه السلام
عبدالله بن حسین علیه السلام که به علی اصغر معروف است فرزند امام حسین علیه السلام است. مادرش رُباب دختر اِمْرَءُ الْقَیْس و خواهرش سکینه می باشد. عبداللّه در مدینه متولد شد.
در زیارت ناحیه مقدسه، درباره این کودک شهید، آمده است: «السلام علی عبدالله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمی الصریع، المشحط دما، المصعد دمه فی السماء، المذبوح بالسهم فی حجر ابیه، لعن الله رامیه حرملة بن کاهل الأسدی». و در یکی از زیارتنامه های عاشورا آمده است:«و علی ولدک علی الأصغر الذی فجعت به» از این کودک،با عنوانهای شیرخواره،شش ماهه، باب الحوایج، طفل رضیع و...یاد می شود و قنداقه و گهواره از مفاهیمی است که در ارتباط با او آورده می شود.
علی اصغر (ع)
عبدالله بن حسین بن علی (ع)
⚜باب الحوائج بزرگترین سند مظلومیت
«علی اصغر، یعنی درخشانترین چهره کربلا، بزرگترین سند مظلومیت و معتبرترین زاویه شهادت ...چشم تاریخ، هیچ وزنه ای را در تاریخ شهادت، به چنین سنگینی ندیده است.» علی اصغر را «باب الحوائج» می دانند، گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خدا والاست.
⚜⚜چگونگی شهادت
علی اصغر یکی از فرزندان امام حسین«ع» است که شیر خوار بود و از تشنگی، روز عاشورا بی تاب شده بود امام، خطاب به دشمن فرمود:از یاران و فرزندانم، کسی جز این کودک نمانده است. نمی بینید که چگونه از تشنگی بی تاب است؟ در«نفس المهموم»آمده است که فرمود:«ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل» در حال گفتگو بود که تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علی اصغر را درید. امام حسین«ع» خون گلوی او را گرفت و به آسمان پاشید.
📒منبع: سایت جهانی کربلا
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
تمام روز نگاه من به چشمهای زندگیم خیره گشته بود به آن دو چشمِ مضطربِ ترسان که از نگاهِ ثابتِ من م
ׂ#خاطره
#شهید_عادل_سعد ❤️
ساعت ٧ صب بود
منو بيدار كرد گفت بابا امروز من ميرسونمت دانشگاه...
ماشين را كه روشن كرد طبق معمول هميشه آيه الكرسي را زير لبش زمزمه كرد...
نصف مسير را گذرانديم و يك فلش رو گذاشت رو ضبط ماشين و آهنگى را انتخاب كرد...
لبخند ميزد ، حالش از هميشه بهتر بود...
با خنده گفت بابا اين آهنگو ميشنوى؟
ازت ميخوام اين آهنگو براى مراسم شهادتم بذارين مردم فيض ببرن(با خنده)
قلبم درد گرفت از شنيدن اين جمله حتي تصورش هم برام دردناك بود
گفتم بابا اين چه حرفيه اول صبح ميزنى؟!گفت: خلاصه يادت نره
يك هفته بعد رفت سوريه
وقتى شب وداع بابا شد ياد اون روز افتادم .آهنگو براى عمو فرستادم شب وداع گذاشتن همونطور ك خودش خواست...
#راوی_فرزندشهید ✍
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
آخرین باری که اکبر به مرخصی آمده بود حال عجیبی داشت، در آن چند روز مدام از من و فرزندانمان می خواست مراقب خود باشیم. می گفت من مراقب خودم هستم، شما هم از خود مراقبت کنید و در لحظه خداحافظی سه بار به من گفت برای اتفاقات آینده 'صبر پیشه کنید'.
نظری در پایان از سختی های زندگی کردن بدون اکبر می گوید اما این را هم اضافه می کند که دلش محکم است، همسفر زندگیش راه درستی را انتخاب کرده است، راهی که به جاودانگی و سعادت در دنیا و آخرت تبدیل خواهد شد.
شهید اکبر نظری اول فروردین 1342 در کرمانشاه متولد شد و روز 15 شهریور 1395 در نبرد با تکفیری های داعش در حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
از این شهید والامقام سه فرزند (2 پسر و یک دختر) به یادگار مانده است.
#شهید_اکبر_نظری ❤️
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
دوست داشتنت
شهریوری ترین خیال من است
و نبودنت
سر آغاز بی مهری هایم ...
خنده ات
شکوفه ریزترین رویای من است
و نداشتنت
بهمن ترین حال و هوایم ...
محبوب من !
تو هستی ...
تو نیستی ...
و من تمام روزها
تمام فصل ها را
در خودم یکجا دارم ...!
#فرشته_رضایی ✍
#شهید_اکبر_نظری ❤️
#سالروز_شهادت 🌹
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
شهیدمدافعحرم حاج حسین علیخانی
ما در منزل یک اتاق کوچکی داشتیم من این اتاق را برای خودم برداشته بودم . شهید حسین منزل ما زیاد می آمد
گاهی شب هم میماند، من عکس شـــــهدا را به دیوار زده بودم یک شب با شهیدحسین نشسته بودیم دستش را بلند کرد گفت: یک روز عکس مرا آن وسط میزنی خندیدم و گفتم : شاید من زودتر رفتم مقداری فکر کرد گفت : نه من زودتر میروم حالا بعداز ۱۷ سال علت فکرش را فهمیدم ، آری او زودتر رفت چون زمینی نبود، مهمان زمین بود.
#شهید_محمدحسین_علیخانی ❤️
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh