eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
356 دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
11.2هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
یعنی ؛ به بزرگترین شبکه اجتماعی ؛ متصل به ، بپیوندیم ...
🍁زخمیان عشق🍁
🔸در آسمان #چشم_تو 🔸دریا چه ‌می‌کند⁉️ 🔹در وسعت ‌نگاه ‌تو😍 🔹دنیــ🌎ـا چه‌ می‌کند؟ 🔸ما #غرق ‌ازدحام
💢به اسم حبیب 💠روایت اول 🔰محمدحسین تحصیلات نداشت❌ مثل همت, اما خوب بلد بود چه میخواهد. هر جا که بود بجای اینکه بگوید بروید میگفت: . خودش اول از همه راه میافتاد, . 🔰به نقل از میگفت: شهادت🌷 یه لباسه هر وقت اندازت بشه میپوشیش. محمد حسین زود بزرگ شد. خوب به تنش نشست. بعضی جاها آدم یهو میشه یکیش جنگه💥 اول تو جنگ فرهنگی بزرگ شد بعد تو سوریه شاید بخاطر همین بود راه چهار ساله رو کمتر از یک سال رفت👌(از فرماندهی گردان به فرماندهی تیپ سیدالشهداء رسید) 🔰حتی اینجا هم به اسم جلو رفت از فرماندهیش که نگم, اکثرا نیروهای غیر ایرانی🇮🇷 میگرفت. عراقی, ...زندگی با این آدما سخته, اخلاقشون, کاراشون زندگیشون با ما ولی محمد حسین باهاشون سر یه سفره مینشست همین شد که همشون شدن همه نیروهاش خالکوبی عمار داشتن یا پلاک اسمشو🏷 همیشه چند نفر👥 اسکورتش میکردن طوریش نشه، وقتی اومد همه تعجب کردن چطور با اون فدایی ها عمار شهید شده⁉️ 🔰وقتی درگیری💥 شدید باشه کسی نمیتونه زخمی برگردونه عقب ولی کسی ندید تنها برگرده🚫 بعد از شهادش🌷 یکی از دوستانش که تیرمیخوره توان برگشتن نداشته. پشت بی سیم میگه: مثل تنها شدم کجایی عمار😭 خیلی رو مقید بود, دوران دانشجوییش کل خونه پر بود از عکس . حرمت نگه میداشت, هم اتاقیش میگفت: سیگار🚬 کشیدیم عکس شهدا🕊 رو جمع کرد ورفت. 🔰بعد هیئت کتیبه وپارچه سیاه های هیئت🏴 رو باز میکرد بعد میگفت بشینین به شوخی. میگفت: زیارت که رفتین بدون اذن دخول وارد نشین⛔️ اشکه اونقدر منتظر بمونین تا اذن بگیرین. میگرفت که گره از کار باز بشه اعمال مستحبی📿 که براش عادی بود تا جایی که روزه روز دوشنبه وپنج شنبه📆 رو برای بچه های شورای الزامی کرده بود. 🔰تک خوری نمیکرد هرجا که بود همه تیپ آدمی رو دورش👥 جمع میکرد کتاب میخوند📖 کتاب هم میداد کتاب های ساندویچی تا بچه ها کتابخون بشن. رو همه تاثیر میذاشت✅ ولی تاثیر نمیگرفت. با هر تیپ آدمی که بود موقع بلند میشد به نماز بچه ها هم دنبالش. 🔰محرما غذای هیئت بود میگفت اشک رو زیاد میکنه.گوشت🍖 که میگرفت, گوشت بود شاید براتون سوال بشه چرا گوشت شتر؟ گوشت شتر رو زیاد میکنه. به همین سادگی... ، همون چیزی که ابر قدرت های دنیا ازش هراس😨 دارن. همیشه این بود که اطرافیانش رو جذب میکرد. با همه میجوشید ولی یه نقطه مشترک بین همه رفقاش بود👇 📚برگرفته از کتاب عمار حلب نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
تشنگی امانش را بریده بود از خط بر می گشت... #روزه بود به سنگر که رسید #اذان را گفتند آب را سمتش گرفتم و گفتم: بنوش به یاد لب های تشنه حسین علیه السلام... لیوان را از دستانم گرفت و به دم سنگر رفت منتظر رفیق اش بود که او هم بیاید سوت خمپاره ایی آمد گرد و خاک شد چشمانم را که باز کردم او را غرق در خون یافتم ،سیرآبِ سیرآب... الهی أنت أنت و أنا أنا: تو تویی و من، منم ببخش... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
موذن می گوید ؛ ‏دلِ گرفته، نشانه وقتِ دعاست ... اما دلِ شکسته، نشانه استجابتِ دعاست ...
🍁زخمیان عشق🍁
✍🏼شهیدی که در قبر شروع به خواندن کرد🕊🥀 🥀🕊 مزار این شهید نازنین را مقام معظم رهبری طبق گفته ها ۵بار زیارت کردند...✌️ حتی گفته میشه حضرت آقا در سفر استانی خود به کرمان، نیمه شب ها مزار شهید را زیارت میکردند.💔🥀 پس از حاج عبدالمهدی مغفوری در عملیات کربلای ۴ پیکر پاکش را برای تشیع به کرمان آورده بودند... خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند.🕊 👈مادر خانم حاج‌ عبدالمهدی می‌گفت: وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم، با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید به تلاوت سوره مبارکه مترنم است😊💔 👈پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطره‌ای شگفت دارد: وقتی می‌خواستیم شهید را به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی 😳💔مواجه شدیم،که به‌ یکباره منقلبمان کرد... وقتی پیکر شهید را در قبر می‌گذاشتیم صدای گفتن او را شنیدیم💔👌 🕊 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🔰شهیدی که در قبر #اذان گفت 🌷 #شهید_عبدالمهدی_مغفوری 💠شهیدی که مزارش بارها توسط #رهبر زیارت شده است. 🌸پس از شهادت عبدالمهدی مغفوری در #عملیات_کربلای۴ ، پیکر پاکش را برای تشیع به #کرمان آورده بودند. 🌺خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند. 🌼مادر خانم شهید مغفوری روایت می کند ، وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم، با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید به تلاوت سوره مبارکه #کوثر مترنم است 🔹و پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطره‌ای شگفت دارد: 🔸وقتی می‌خواستیم شهید را به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم،که به‌ یکباره منقلبمان کرد، وقتی پیکر شهید را در قبر می‌گذاشتیم صدای #اذان گفتن او را شنیدیم. ✅مزار #شهید_عبدالمهدی_مغفوری در گلزار شهدای مسجد صاحب الزمان #کرمان قرار دارد و عاشقان راه عشق و #شهادت بر گرداگرد شمع وجودش پرواز می کنند. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
"خاطرا‌ت‌طنزجبهہ"🙃 یڪبار سعید خیلے از بچہ‌ها کار کشید... دستہ بود شب برایش جشن پتو گرفتند... حسابے کتکش زدند من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕 سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے آن جشن پتو ، نیم‌ساعت قبل از وقت صبح، گفت... همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄 بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ بچہ‌ها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت: اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔 گفتند : ما خواندیم..!✋🏻 گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳 گفتند : سعید شاهدی اذان گفت! سعید هم گفت من برایِ شب اذان گفتم نہ نماز صبح نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
‌ نام پدرش علی بود و مادرش زهرا نام خودش ڪریم صمدزاده طریقت... با بانگ بدنیا آمد و هنگام ڪنار تانڪر آب در ڪربلای ۵ بہ شهادت رسید... بیت اله جعفری در شعری گفت: با بانگ اذان آمد و با بانگ اذان رفت... تولد فرزندش را ندید در این دنیا اما از آنجا ناظر ماست و من چہ بی محابا گناه می ڪنم؟ گفته بود: ڪہ اگر لیاقت پیدا ڪردم و شهید شدم مرا پای مزار آقا مهدی(باڪری) خاڪ ڪنید.... ♥️
‌ نام پدرش علی بود و مادرش زهرا نام خودش ڪریم صمدزاده طریقت... با بانگ بدنیا آمد و هنگام ڪنار تانڪر آب در ڪربلای ۵ بہ شهادت رسید... بیت اله جعفری در شعری گفت: با بانگ اذان آمد و با بانگ اذان رفت... تولد فرزندش را ندید در این دنیا اما از آنجا ناظر ماست و من چہ بی محابا گناه می ڪنم؟ گفته بود: ڪہ اگر لیاقت پیدا ڪردم و شهید شدم مرا پای مزار آقا مهدی(باڪری) خاڪ ڪنید.... ♥️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
‍ ‌ ‌ نام پدرش علی بود و مادرش زهرا نام خودش کریم صمدزاده طریقت... با بانگ بدنیا آمد و هنگام کنار تانکر آب در کربلای ۵ به شهادت رسید... بیت اله جعفری در شعری گفت: با بانگ اذان آمد و با بانگ اذان رفت... تولد فرزندش را ندید در این دنیا اما از آنجا ناظر ماست و من چه بی محابا گناه می کنم؟ گفته بود: که اگر لیاقت پیدا کردم و شهید شدم مرا پای مزار آقا مهدی(باکری) خاک کنید.... ♥️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌷 مقید به شرعیات و فرائض بود هیچگاه ندیدم که اول وقتش ترک شود همیشه به این موضوع اهمیت میداد و خانواده را برای خواندن اول وقت تشویق و ترغیب می‌کرد صدای همیشه از تلفن همراهش پخش میشد... شهید ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh