🍁زخمیان عشق🍁
عاشقانه به تمنای تو تا اوج دعا رفته جانم که بگوید که چه را میخواهد.... #سردارشهید_محمدحسن_نظرنژا
#خاطرات_شـهدا
🍃🌺 در #عملیات خیبر تعداد زخمی ها رو به افزایش و خستگی😰 از چهره ی یکایک نیروها پیدا بود. از آن طرف #دشمن بر شدت حملات خود می افزود و از طرف دیگر پیکرهای پاره پاره ی برادرنمان روی زمین مقابل چشمانمان بود. صدای ناله ی زخمی ها از یک طرف و صدای فریاد #جنگجویان که مهمات طلب می کردند.
🍃🌺از طرف دیگر، #هواپیماهای دشمن مرتب روی سرمان در پرواز بودند✈️ و بمباران می کردند. از قرارگاه خودی هم که #کمکی نمی شد، زیرا آن ها هم وضعیت بدی داشتند. فرماندهان👨✈️ هنگامی که کشته های خود را رها کرده و می رفتند، با صدای بلند #گریه می کردند و می گفتند که برمی گردیم و انتقام👊 شما را می گیریم.
🍃🌺 دجله و #فرات آن روز شاهد کربلای دیگری بودند، چرا که از خون یاران حسین (ع) لبریز بودند😔.اودر عملیات #کربلای پنج را به عنوان فرمانده عملیات پیشاپیش بسیجیان👥 حرکت می کرد. او این عملیات را بزرگترین عملیات هشت سال #دفاع مقدس می دانست و می گفت: «ما در این عملیات جز دعای📿 خیر امامان هیچ چیز نداشتیم.
🍃🌺 ما #متکی به یک مشت بسیجی بودیم که هنوز حتی دوران آموزشی📚 خود را به پایان نرسانده بودند. دو تیپ زرهی و پیاده ی #دشمن بود و در مقابل تنها چند نفر سرباز. من هیچ چیز نمی دیدم، جز برق آتش💥 خمپاره، توپ، تانک و مسلسل. از بس آر.پی.جی زده بودم از گوش هایم #خون می آمد. تعداد زیادی از نیروهای خودی به خط دوم رفته بودند و ما را تنها گذاشته بودند.😭 بالاخره به سراغ آن ها رفتم و گفتم: من #فرمانده عملیات لشکر شما هستم.
🍃🌺شما مرا در میان دشمنان👹 یکه و تنها گذاشتید مگر شما مردم کوفه یا #شام هستید؟ سپس روی خود را به سمت کربلا کرده و گفتم: حسین جان😔! این ها می گویند: ما یاران توایم. در حالی که این جا #نشسته اند و ...» آن روز نظرنژاد با سخنانش تاثیر عمیقی بر نیروها گذاشت💯 به طوری که همه با #سرعت خود را به خط مقدم رساندند و شجاعانهجنگیدند⚔و سرانجام پس از نبردی سخت دشمن #شکست خورد.
📎 فرماندهٔ عملیات لشگر ۵ نصر با بیش از ۱۶۰ ترکش در بدن
#سردارشهید_محمدحسن_نظرنژاد🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۲۵/۳/۳ روستای بوته مرده ، ۸۰کیلومتری جاده مشهد_سرخس
شهادت : ۱۳۷۵/۵/۷ کردستان ، تنگی نفس و ایست قلبی ناشی از عوارض جنگ
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#رسـم_خـوبان
روزی که #بهروز اولین حقوق💰 خود را گرفت به مادرم گفت من این #حقوق را به شما می دهم و شما به مستمندان دهید.😇 مادرم می گفت کمی برای پول تو جیبی خودت بردار که بهروز قبول نکرد و همه را #بخشید.بهروز اهل کار خیر و کمک به مردم بود 👌. ما خودمان بعد از #شهادت فهمیدم و وقتی دیدم خیلی از خانواده پس از تشعیع پیکیرش به ما آمدند و گفتند این آقا مرتب به ما کمک می کرد😍..بهروز کار #جهادی می کرد و همیشه شب تا روز در صداوسیما کار می کرد. در ایام جنگ هفتهای 📆یکبار بهروز را می دیدیم . در همه #عملیات ها حضور داشت..جالب بسیار آدم تودار و رازداری بود 😉بطوری که هیچ وقت ما نفهمیدم کی جبهه رفته و کدام عملیات شرکت کرده است. خیلی #مراعات می کرد..در همه عملیات در خط مقدم بود و گزارش ها و خبرها 🗞و تحلیل ها را تهیه می کرد و به #صداوسیما می رساند.
✍ به روایت پدربزرگوار شهید
#شهید_بهروز_خلیلیان🌷
#سالروز_شهادت
💠 @ramzeamaliyat
#لالههای_آسمونی
#عملیات <<بازی دراز>> بود. صبح 🌤عملیات، حاج علی برای بیدار كردن بچهها، به سمت یكی از #چادرها رفت، غافل از اینكه شب قبل عراقیها پاتك 💥زده، چند تا از چادرها را گرفته بودند. هنگامیكه #حاجی وارد چادر شد، سربازان عراقی او را به رگبار بستند😱، خیلی سریع پشت یكی از صخرهها #سنگر گرفت، اما لغزش پا 👣روی ریگها باعث #سقوط او شد و در اثر اصابت سر به تخته سنگی، برای مدتی بیهوش شد.😴 پس از به هوش آمدن، یكی از عراقیها #نارنجكی را به سمت او پرتاب كرد☄. حاجی كه قصد داشت نارنجك را به سمت #دشمن بازگرداند، آن را در دست گرفت اما نارنجك منفجر شد⚡️ و دست حاج علی را از #مچ قطع كرد. در همین حین ما با شنیدن صدای تیر انفجار💣 متوجه جریان شدیم و به سمت چادرها رفتیم و پس از به #عقب راندن عراقیها حاج علیرضا موحد دانش را یافتیم.💯فكر میكنم همه بچهها با دیدن آن صحنه به یاد #كربلا و علقمه و عملدار لشگر امام حسین (ع) افتادند.😭 حاج علی بعد از #جانبازی باز هم راهی جبههها شد، آخر هیچ چیز نمیتوانست‼️ حضور او را در صحنه جهاد #كمرنگ كند...
📎فرماندهٔ تیپ ۱۰ سیدالشهدا(؏)
#سردارشهید_علیرضا_موحددانش🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۳۷ تهران
شهادت : ۱۳۶۲/۵/۱۳ عملیات والفجر ۲ ، حاج عمران
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#پدر_شهید: 🌷این انگیزه ( نابودی داعش و امنیت مرزهای اسلام) به قدری در مرتضی قوی بود که حتی وقتی شنی
#خاطرات_شهدا 🌷
💠سقای تشنه
🔰مرتضی درتحمل سختی زبانزد هم قطارانش بود. تحمل سختی😪 برای او دوره #خودسازی بود.در عملیات آبی خاکی شمال کشور🇮🇷 در هوای به شدت گرم♨️ ناگزیر می شود چند بار یک #عملیات را تکرار کنند.
🔰وقتی این عملیات سخت تمام شد، همه برای جرعه ای آب💧 له له می زدند ولی اوبه همراه دوستش #اکبرشهریاری که بهمن ۹۲ درحوالی حرم🕌 #حضرت_زینب(س) به #شهادت رسید🌷 سقا شده،وخود بدون نوشیدن #جرعه ای آب به پادگان باز می گردند.
🔰مرتضی درجریان #عملیات_حلب نیز روزه بود و در همان حال مسئول اطلاعات به تنهایی👤 برای شناسایی موقعیت #تروریست های تکفیری👹 خطر می کرد و #آخرشب باز می گشت.
🔰یک شب زمستانی☃ وقتی از شناسایی بازگشت به شدت #گرسنه بود پرسید غذاهست⁉️ گفتیم مقداری عدس داشته ایم که تمام شده وکمی نان🍞 مانده. تکه کوچکی از نان را روی بخاری گذاشت پس از آنکه کمی گرم شد #دولقمه ازآن را خورد وخدا شکر کرد🙂 و خوابید.
#شهید_مرتضی_حسین_پور🌷
#سالروز_شهادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
🔹گفتمش بی تو دلمـ💔 میگیرد 🔸گفت با #خاطره ها خلوت کن 🔹گفتمش خنده به لب می میرد😔 🔸گفت با #خون_جگر عاد
#خاطرات_شهدا 🌷
✍ به روایت #همسرشهید
🔰اردیبهشت بود که آمد. شب #لیلۀالرغائب. شبی که آرزوی دیدن مرتضی برایم مستجاب شد😍. همه فامیل و دوست و آشنا رفتیم فرودگاه🛬 استقبالش. تمام یک ماهی که بود، روز و شب مهمان داشتیم. همه میآمدند ببینند #سوریه چه خبر است.
🔰دو سه سالی که تا #شهادتش سوریه بود، مرتضی دیگر آن مرتضای سابق نبود✘. رشد وجودی و #روحیاش را با تمام وجود حس میکردم. با ما هم که بود مدام دلشـ❤️ پیش نیروهایش بود. مدام با بچههایش در تماس📞 بود.
🔰وقتی از آزادی #نبل_والزهرا میگفت به وضوح برق شادی توی چشمهایش😃 دیده میشد. چقدر ذوق میکرد وقتی میگفت: «مردم از خوشحالی و به نشانه تشکر، روی سر بچههای ما #برنج خشک میریختند😅.»
🔰کوچکترین اتفاقی کمصبرش میکرد؛ #عملیات میشد، فلان نیرویش شهید🌷 میشد، فلان منطقه #سقوط میکرد. مرتضی دیگر دلش با ما نبود🚫. هربار که میآمد، خستگی را به وضوح روی شانههایش #حس میکردم.
🔰مرتضی تا قبل از رفتنش به #سوریه، موهایش یکدست مشکی بود ولی از روزی که رفت، میدیدم #موهایش دارند سفید میشوند. شهید 🕊که شد، 13 تار مویش سفید شده بود.
🔰بین خواب و بیداری حس کردم #مرتضی روی تپهای ایستاده. داشت از سرما❄️ میلرزید و دندانهایش به هم میخورد😖. سرما به جان من هم افتاد. آنقدر سردم شده بود که از خواب پریدم🗯. بلافاصله به مرتضی پیام📲 دادم. به همان اسمی که توی گوشیام برایش انتخاب کرده بودم: #نورچشمم. جواب نداد.
🔰دلم طاقت نیاورد💔، زنگ زدم ولی باز هم جواب نداد😥. دیگر خوابم نمیبرد. جدای از سرما، #نگرانی هم بیخوابم کرده بود. دم اذان صبح بود که تماس☎️ گرفت. بی سلام و احوالپرسی گفتم: «مرتضی! چرا اینقدر لباس کم پوشیدی که #سردت بشه؟ نمیگی سرما میخوری؟»
🔰 مهربان جواب داد: «چی کار کنم #مریمجان، عملیات بود. همین یکدست لباس #نظامیام تمیز بود که پوشیدم🙂.» فهمیدم واقعا سردش بوده. مثل همیشه،قبل ازعملیات #غسل_شهادت کرده بود و با همان یکدست لباس 👕سردش شده بود.
#شهید_مرتضی_عطایی
#شهید_عرفه
#فرمانده_ایرانی_تیپ_فاطمیون
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
مبتلایم کرده ای، درمان نمی خواهم که عشق بی گمان شیرین ترین بیماریِ دورانِ ماست... #شهید_حسن_رکنی🌷
#خاطرات_شـهدا
🌹وقتي حسن آقا از #عمليات تنگه ي چزابه برگشته بود 😇خاطره اي را اين گونه برايمان نقل کرد:" در تنگه ي #چزابه سه شبانه روز مبارزه ي تن به تن⚔ داشتيم و اين چند روز را بدون آب و غذا گذرانديم #شهدايي که در اينجا تقديم انقلاب شد مانند شــ🌷ـهداي کربلا با لب #تشنه به شهادت رسيدند 😔در حالي که شروع به #گريه کرد گفت: نمي دانم چرا من به سعادت اين که به همراه آنها شهيد شوم را پيدا نکردم😰. اين که شهيد نمي شوم بخاطر اين است که #مادر از من راضي نيست. شما مادر را راضي کنيد.💯
🌹وقتي حسن براي #اولين بار مجروح 🥀و به پايش تير خورده بود، به ما چيزي نگفت و ما از #مجروحيت او بي خبر بوديم. تا اينکه يک روز در زدند. من رفتم و درب 🚪را باز کردم. يکباره برادرم را با #عصاي زير بغل و پاي در گچ جلوي درب حياط ايستاده ديدم.🙂 چون براي اولين بار بود که او را به اين #صورت مي ديدم ناگهان از ترس فريادي🗣 کشيدم. برادرم #خنديد و گفت:
🌹"هيس، هيس ساکت باش،😬 سر و صدا نکن مامان جوش مي زند" من خودم را #کنترل کردم و به طبقه پايين منزل🏡 رفتم و با حالتي ناراحت و خيلي يواش به مامانم گفتم: مامان، #مامان حسن آمده. او گفت:" خوب چرا اينجوري مي گويي⁉️ و يواش حرف مي زني بايد با #خوشحالي بگويي." من ديگر چيزي نگفتم.
🌹 مامانم همين که #حسن را ديد، خواست عکس العمل نشان دهد. 😱حسن گفت: #ساکت باشين چيزي نشده من خوب هستم. مامانم هم ساکت شد🚫..زماني که #خرمشهر آزاد شد حسن روي ايوان منزل نشسته بود. وقتي خبر آزادي خرمشهر را از راديو📻 شنيد، شروع به #گريه کرد و گفت: چرا الان من آنجا نيستم من بايد حالا آنجا 😭مي بودم.
✍ به روایت خواهر بزرگوار شهید
#شهید_حسن_رکنی🌷
#سالروز_شهادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
🔹روز #شهادت حضرت معصومه (س) خدام، پرچم حرم🚩 را به منزل #شهید اوردند وخانواده شهیدزاهدپور🌷 میزبان #خا
9⃣8⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠یکی ازدوستان اومیگوید:
🔰حاج اسماعیل #عاشق شهید و شهادت🌷 بود و هرجا #یادواره شهدا برگزار میشد باذوق وشوق😍 درآن مراسم شرکت میکرد و معتقد بود هرچه که درآن مراسم میل میشود تبرک✨ است و #شفا…
🔰او دراین ماههای آخر بسیار بی تاب بود و دائما به #سپاه رفت وآمد داشت وپیگیر اعزام🚌 به #سوریه بود. به اوگفتم: اگر به سوریه بروی و #شهید شوی بچه ها، ارمیا چه میشود⁉️ تو که از وابستگی #ارمیا به خودت با خبری!
🔰حاج #اسماعیل درجواب گفت: آرزوی ما انسانها تمامی ندارد❌ نگران #فرزندانم هستم اما انها را به خدا و #حضرت_زینب (سلام الله علیها) میسپارم💗
#علی_زاهدپور "فرزندبزرگ شهید" تعریف میکند از #خوابی که شب قبل ازعملیات کربلا دیده بود میگفت:👇
🔰خواب دیدم پدرم و چند نفر از همرزمانش👥 در #محاصره قرارگرفتند ونیروهای بی دین و وحشی #داعش به آنها حمله💥 میکنند وپدرم #شهید میشود.
🔰فردای آن روزحاج اسماعیل با #خانواده تماس☎️ میگیرد تابچه ها از راه دور به بی بی #زینب (سلام الله علیها) سلام بدهند و او نیز با آنها خداحافظی👋 کرد. علی خوابش را تعریف میکند و از پدر میخواهد که به این #عملیات نرود🚷
🔰اسماعیل میخندد😄ومیگوید نگران نباش #پسرم من هیچیم نمیشه وجام خیلی خوبه👌 علی هم پدر رابه #حضرت_زینب (سلام الله علیها)میسپارد.
#شهید_اسماعیل_زاهدپور
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
❗این مقاله بسیار مهم است،
در خواندن و نشرش همت کنید:
⛔عمار که شهید شد علی(ع) مجبور شد به مالکش بگوید برگرد، شرایط امروز این است!
🖤
از واقعه هواپیما واقعاً متأسفیم و با داغداران این حادثه همدرد!
👈امّا دو هفته قبل از ترور حاج قاسم، ترور نافرجام #سردار_حاجی_زاده در سوریه روی داد.
این یعنی به همان اندازه که #سپهبد_سلیمانی برای دشمن اهمیت داشت، #سردار_حاجی_زاده نیز برای او اهمیت دارد. واقعیت هم جز این نیست! سلیمانی در خارج از مرزها و #حاجی_زاده در آسمان دژ مستحکم ایران بوده و هستند.
🛑
در یک پرونده کاملاً #مشکوک و در حالی که سامانه های پدآفندی ایران تا کنون به شدت دقیق عمل کردهاند، به ناگاه بروز یک اشتباه یا حتی ضربۀ یک #نفوذی همه چیز را زیر سئوال برد. حقیقت ماجرا بالاخره مشخص خواهد شد. امّا چیزی که بسیار مهم است:
‼از امروز طرح #روانه_سازی_نفرت به سوی #سردار_حاجی_زاده برای ترور شخصیت او آغاز شده است و مهمترین نتیجه آن عزل این سردار از مسئولیت بسیار بسیار مهم و کلیدی هوافضای سپاه است، که بر عهده دارد. اگر حد نفرت از سطحی بگذرد که رهبر انقلاب نتواند با آن مواجهه داشته باشد، مجبور به عزل #سردار_حاجی_زاده خواهد شد و این یعنی ایران در کمتر از 8 روز دو #قاسم_سلیمانی خود را از دست بدهد!
به تعبیر بهتر اگر علیِ زمان جمعه 13 دیماه عمار خودش را از دست داد، در شنبه 21 دیماه مجبور شود به مالکش نیز بگوید بازگرد.
▪حقیقت این است که در بدترین حالت یک اشتباه از سوی عوامل زیر مجموعه #سردار_حاجی_زاده روی داده است، امّا ممکن بود اشتباه بر عکس باشد و امروز #حاجی_زاده را به خاطر شلیک نکردن محاکمه میکردیم.
🔺جوانان انقلابی، یک #عملیات مهم در پیش داریم: اکنون که خلوص و صداقت #سردار_حاجی_زاده را در رسانه دیدیم و دیدیم که چگونه از آبروی خود مایه گذاشت، وظیفه ما این است که تا میتوانیم از او دفاع کنیم و نگذاریم #خامنهای سلیمانی دیگری را از دست دهد.
1⃣ در تمام صفحاتی که دارید عکسهای #سردار_حاجی_زاده را قرار دهید.
2⃣ (علیرغم غم سقوط هواپیما) هشتک #حاجی_زاده_تشکر را تا میتوانید داغ کنید و میدان رزم فضای مجازی را از آن خود کنید. واقعیت هم جز این نیست که #حاجی_زاده فرمانده سیلی محکمی بود که به آمریکا زدیم! مراقب باشیم مصداق لم یشکرالخالق نشویم!
3⃣تا می توانید از #سردار_حاجی_زاده در فضای مجازی دفاع کنید، تا دشمن بداند که سربازان حاج قاسم سرزنده و محکماند!
و در پایان: #سپهبد_سلیمانی را دشمن دانا ترور کرد، مراقب باشیم #سردار_حاجی_زاده را دوست نادان ترور نکند!
#سردار _حاجی_زاده_تشکر
#حاج مهدي در روز دوازدهم محرم ، در #عمليات والفجر ۴ مريوان ، سال ١٣۶٢ به #شهادت رسيد. 😭 مسئوليتشون #فرماندهي طرح عمليات لشكر ثارالله بود. به همراه دوستانش براي شناسايي به منطقه ی مريوان مي روند.
🍃⚘🍃
قبل از ورودش به منطقه ، به يكي از دوستانش ميگويد : حيفه كه آدم با يك گلوله #شهيد بشه و دشمن يك گلوله خرجش كنه . بايد يك خمپاره خرج #شهادتمان كنند. در حين شناسايي منطقه ، #خمپاره اي به #ايشان اصابت ميكند. 😭
🍃⚘🍃
#حاجی با اينكه از كمر نصف شده بود با دوستانش حرف مي زد. يكي از دوستانش به سمت حاجي رفته و از او ميخواهد تا اشهدش را بگويد.
حاجي ميگويد : اشهدم را گفته ام. 😭
🍃⚘🍃
#حاجي ميگويد : تو بچهها را ببر من خودم ميآيم. احساس نمي كرد كه نصف شده باشه. 😭 دوستانش وقتي مي بينند حاجي به خوبي صحبت مي كند و آه و ناله اي نميكند ، پتو ميآورند تا #حاجي را از آنجا ببرند.
🍃⚘🍃
زماني كه بلندش ميكنند دل و روده اش بيرون ميريزد. 😭 براي همين ميگذارند در آمبولانس ، در آمبولانس هم ذكر ميگفت و ميگفت كه : من تا كي بايد منتظر بمانم ؟! بعد خنده اي ميكند و تمام مي شود. 😭
🍃⚘🍃
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#ادامه
(#حضورسردار حاج قاسم #سلیمانی بر سر مزار #حاج مهدی کازرونی)
🍃⚘🍃
خيلي چيزها را بعد از شهادتش فهميديم. هيچ گاه از مسئوليت هايش حرف نمي زد و خيلي #متواضع بود. وقتي #سردار حاج قاسم سليماني به ديدارمان آمدند تازه متوجه #مسئوليت هاي او شدیم.
🍃⚘🍃
#سردار از ابتداي جنگ تا #شهادت همراه #حاجي بود. #سردار از شجاعت ها و رشادت ها و فعاليت هاي #حاج مهدي برايمان گفت. گويي در كردستان براي سر ايشان #جايزه ی كلاني تعيين كرده بودند.
🍃⚘🍃
سرانجام#شهید حاج مهدی کازرونی هم در تاریخ ۱۳۶۲/۷/۳۰ در #عملیات والفجر مقدماتی بر اثر اصابت خمپاره به آرزویش که همانا شهادت در راه خدا بود رسید.
🍃⚘🍃
مزار#شهید
گلزار #شهدای شهر کرمان
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
به مناسبت سالروز شهادت شهید حسن باقری🌺 نشر معارف شهدا درایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh
🍀فکه ، سرزمینی است؛ که هر قسمت اش ، قصه گوشت و پوست و استخوان رزمنده هایی را در #دل به یادگار دارد.دلاور مردانی که با #شهادت عاقبت بخیر شدند. و خونشان ، این روزها، دل هر #زائری را به بازی می گیرد.
🍀در روز ولادت #امام_حسین ، چشم به جهان گشود و در شناسنامه اش نام #غلام_حسین_افشردی ثبت شد اما همه او را با نام #نظامی حسن باقری می شناسند.
🍀فرمانده ای که هدایت #عملیات را نه از پشت میز بلکه در منطقه عملیات به عهده گرفت .شناسایی مقر #دشمن را به نیروهایش آموزش داد.همانی که لقب #نخبه دفاع به او دادند و همیشه یک قدم جلوتر از دشمن بود..
🍀مثل همان روز سرنوشت ساز ، که برای شناسایی مکان عملیات با #مجید_بقایی همراه شدند و هردو با خمپاره دشمن و با ذکر #یا_حسین آسمانی شدند .آسمانی از جنس #عشق که شاید مزد شب زنده داری های شهید بود .
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🍁به مناسبت سالروز شهادت #شهید_حسن_باقری
📅تاریخ تولد : ۲۵ اسفتد ۱۳۳۴
📅تاریخ شهادت: ۹ بهمن۱۳۶۱
📆تاریخ انتشار : ۹ بهمن ۱۳۹۹
🥀محل دفن : بهشت زهرا تهران
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#یک_خاطره
🔸ماجرای یک رویای صادقه و یک امدادغیبی در عملیات
🌼 #رویای_صادقه|شب عملیات، یکی از رزمندگان اعزامی از سپاه شهرستان خمین، امامخمینی رو توی خواب دید که به شونههاش میزنن و میفرمایند: چرا معطلید؟ حرکت کنید! حضرت مهدی(عج) با شماست! صبح بچهها با شنیدنِ این رویا حالت عجیبی بهشون دست داد.
🌼 #عملیات|عملیات از ساعت ۹شب با تعداد بسیارکمی نیرو شروع شد؛ و به خواست خدا تا ساعت ده صبح فردا، تمامی ارتفاعات موردنظر رو فتح کردیم. توی عملیات بچهها، با ندایِ اللهاکبر چنان وحشتی توی دل دشمن ایجاد کردند که نزدیک به ۲۰۰نفر از نظامیان ارتش بعث، یکجا اسیر شدند.
🌼 #اشکافسربعثی|اونجا شهید همّت از یه افسربعثی پرسید: فکر میکنید ما با چه تعداد نیرو به شما حمله کردیم؟ او گفت: دو گردان! شهیدهمّت گفت: نه! خیلی کمتر بود... خلاصه وقتی شهیدهمت تعداد واقعیِ نیروهامون رو گفت؛ افسربعثی باور نکرد و گفت: منو مسخره میکنید؟! آخر سر هم وقتی باورش شد تعداد نیروهای ما چقدر کم بوده؛ به گریه افتاد و گفت: ما اگه میدونستیم تعدادِ شما اینقدر کمه، به راحتی میتونستیم همهتون رو دستگیر کنیم؛ اما وقتی حمله کردید، انگار همهی این کوهها داشتند اللهاکبر میگفتند و ما تصورمون این بود شماها خیلی زیادید.
اینجا بود که حکمت خواب دیشب رزمندهی شهرستان خمین رو فهمیدیم و امدادغیبی خداوند برا همهمون به اثبات رسید.
📚منبع:کتاب"تکسوار دشتِزید" [خاطرات زندگی شهید جاویدالاثر اسماعیل قهرمانی]؛ صفحه ۳۳