💠بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ💠
💟 #عقیق_157
نگاهی به شکمم می اندازم و میگویم: مامانی من واقعا شرمنده ام...میدونم این مواد شیمایی
ممکنه برات ضرر داشته باشه...ولی فقط یه رژ لبه برای اینکه بابات اومد خونه با یه مرده طرف
نشه.... خواهش میکنم به خاطر همین رژ آبرو ریزی نکن و عقب مونده ومسخره به دنیا نیا خب؟
بالاخره من که نمیتونم از پدرت بزنم برای تو میشه؟
عکس العملی از خود نشان نمیدهد ومن بلند میخندم: دختر ناز نازی مامان قهرکردی؟ خب توام!
همان موقع بود که زنگ در به صدا در آمد. خودش بود...حضرت شوی!
آخرین نگاه را به خودم کردم و ازاتاق خارج شدم و در را برایش باز کردم...
تکیه داده به چهارچوب در عروسک دست ساز و محلی دخترانه ای را بادستش تکان داد وگفت:
اینم از دوستِ دختر بابا...
باذوق عروسک را از دستش میگیرم وداخل میشود. نگاه میکنم به چهره ی آفتاب سوخته و
مهربانش....
کاش میشد از برخی از صفحات زندگی ات اسکرین شات بگیری و توی پستوی خاطرات با همان
وضوح ذخیره کنی....
دوباره به عروسک نگاه میکنم و میگویم: اینو ازکجا آوردی؟
نگاهم میکند و میگوید:خاله سمیرا برای دخترمون درست کرده بود.
خاله سمیرا پیرزن نان محلی فروش بازارچه نزدیک خانه مان بود که هر دوشنبه بایداز او نان
محلی میخریدیم.پیرزن مهربان و زحمت کشی که نان محلی هایش همیشه طعم و عطر عطوفت
داشت...
سمت آشپزخانه میروم و در همان حال عروسک را روبه روی دلم میگیرم و میگویم :نگاه ببین چی
داده بهت خاله سمیرا...
عروسک را روی اپن میگذارم و سراغ کیک میروم . شربت زعفران را هم با وسواس داخل ظرفش
میریزم... حیدرم از دستشویی بیرون می آید و خسته روی مبل مینشید و میگوید:زحمت نکش
صاحب خونه اومدیم خودتونو ببینیم!
میخندم و میگویم:عالیجناب دارم برایتان کیک و شربت آماده میکنم اساعه آمدم...و بعد سینی به دست از آشپز خانه بیرون میروم ....کنارش مینشینم و بوسه ای به پیشانی ام
مینشاند ومیگوید:راضی به زحمت نبودیم مهربون
_نوش جونت پهلوون
باکلی تعریف و تمجید کیک و شربت را میخورد
میپرسد:دختر بابا چطوره؟
_ناز نازیــــــــ
میخندد و نگاهم میکند.موهایم راحلقه حلقه میکنم و میگویم:تو واقعا شش تا بچه از من میخوای؟
بابا همین یکشیو نمیشه جمع کرد و نازشو خرید وای به حال بقیه!
دوباره میخندد و بعد میگوید:عزیزم اگه خیلی ناراحتی من علی رقم میل باطنیم یه راه حل
دارم...زن دوم و سوم و چهارم!!!ببین فکر بد نکنیا! اصلا زن دوم به بعدو گذاشتن واسه همین
موقع ها!واسه راحتی زن اول... فکرشو بکن وظایف یه نفر بین چهار نفر تقسیم بشه!این عالی
نیست!؟
چشم غره ای میروم و میگویم:حیدر جان سکوت کن عزیزم...من واقعا نمیخوام بچمو بی پدر
بزرگ کنم
قهقهه ای میزند وبعد خیره به شکمم میگوید:اسم چی گذاشتی حالا برای دختر بابا؟
لبخند میزنم و میگویم:گفتن از حقوق پدره انتخاب اسم برای بچه
میخندد:من ازحقم میگذرم بفرمایید بانو...
دستی میکشم روی شکمم ...
_نمیدونم راستش تا خود دیروز فکر میکردم باید پسر باشه و قاعدتا اسمش علی باشه! ولی خب
نشد...واسه اسم دختر فکری نکردم...
فکری نگاهم میکند ومیگوید: منکه عاشق دختر بودم و خدا هم طرف من بود...ولی هیچ وقت
اسمشو در نظر نداشتم...
بعد یکهو از جا بلند میشود و چند لحظه بعد با قرآن جیبی اش بر میگردد. راه حل خوبی بود.
#نویسنده_نیل2(کوثر_امیدی)
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
شهر به "شـب" نشسته ام
مـاه هلال مـن تـویـی...🌙
#یغما_گلرویی
#شهیدجاویدالاثر_علی_آقا_عبداللهی 💔
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗
قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان
اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ،
أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ
اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ
اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ،
وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
اللهم عجل الولیک الفرجــ✨
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
تــو با روز شکوفا می شوی
و آفتـاب را
با چشمانت به خانه ام می آوری ..
بگذار این روز
یادگار مهر تــو باشد ..
📎فرمانده مظلوم حشدالشعبی
#شهید_عصام_العلیاوی🌷
📎سلام ، صبـحتون شهـدایـی🌺
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
یاد سید هادی بخیر ...
علمدار گردان امام حسن (ع) بود
سال۶۴ انفجار مين
دست سيدهادی را پراند!
و بعد از آن سيدهادی بود و يك دستی
كه با آن فرماندهیپادگانشهيدرجايی سپاه
شهركرد و آموزش نیروها را انجام میداد.
سال ۶۶ با رزمندگان گردان امام حسن(ع)
وارد کارزار والفجر۱۰ شد. با شجاعت تمام
ارتفاعات صعبالعبور شاخ شمیران را پشت
سر گذاشت ولی روحبلندش دیگر تاب ماندن
در قفس تن را نداشت و به قافلهی عشقی
پیوست كه سرور جوانان اهل جنت ،
امام حسن (ع) و امام حسين (ع)
قافلهداران آن هستند ...
#شهید_سید_هادی_موسوی
#فرمانده_گردان_امامحسن
#تیپ_44_قمر_بنی_هاشم
#شهادت_شاخشمیران1366
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
با تو گر خواهی
سخن گوید خدا
قرآن بخوان ...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#دفاع_مقدس
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
━═━⊰❀⊰❀❀⊱❀⊱━═━
#رمضان_بهار_قرآن
#انس_با_قرآن_در_جبهه
خداوند متعال می فرماید: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون» قرآن کریم نیز یکی از مصادیق ذکر و یاد خداست. رزمندگان عزیز با این موهبت الهی، یاد پروردگار متعال را در دل های خود زنده نگه می داشتند و با قرآن، انس ویژه ای داشتند. انس و ارتباط با قرآنِ رزمندگان به شکل های مختلفی بود؛ مثلاً جلسات آموزش و تلاوت جمعی قرآن، تفسیر و... داشتند...
گاهی در سنگرها، رزمندگان به طور فردی، قرآن می خواندند و برخی در آیات نورانی آن، تدبر و تفکر می کردند. برخی نیز به ویژه در ماه مبارک رمضان برنامه حفظ قرآن داشتند، از طرفی خواندن سوره مبارک واقعه، شب ها پیش از خواب و قرائت سوره مبارک الرحمن عصرها و شب های جمعه و تلاوت سوره یاسین صبح ها از کارهای معمول بیشتر رزمندگان بود. یکی دیگر از جلوه های انس با کلام الهی، تمسک به قرآن و تلاوت آیات خاصی از آن بود؛ برای مثال در لحظات سخت و ویژه «آیة الکرسی» و «أمَّن یجِیب» به طور جمعی و هنگام شلیک، آیه «وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکنَّ اللهَ رَمی» خوانده میشد. آیه دیگری که رزمندگان، زیاد به آن متوسل می شدند تا دشمن آن ها را نبیند، آیه شریفه «وَ جَعَلْنا مِنْ بَینِ أَیدیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیناهُمْ فَهُمْ لا یبْصِرُونَ» بود.
یکی از رزمندگان چنین نقل میکند:
در دستهای بودم که قرار بود کمین دشمن را منهدم نماییم. قبل از حرکت قرار گذاشتیم آیه «وجعلنا» را مرتّب زمزمه کنیم و به یاد داشته باشیم. به کمین رسیدیم، از کنار عراقیها گذشتیم، باید ما را میدیدند، آنها را دور زدیم؛ ولی متوجه نشدند. [وقتی] بالای سرشان رسیدیم تازه فهمیدند. کار تمام شده بود. نتوانستند دست از پا خطا بکنند. یکی از بچّه ها ذوق زده شده بود و داد میزد: «وجعلنا» گرفت «وََ جَعَلنَا» گرفت.
نشر معارف شهدا در ایتا
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
*زنده زنده سوخت....*
*اما آخ نگفت....*
😭😭
حسین خرازی نشست ترک موتورم🏍 بین راه، به یک #نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش🔥 می سوخت.
*فهمیدیم یک #بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد😰 من و #حسین_آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.
گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش🔥 جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا #ضجه و ناله نمی زد❌ و همین پدر همه ی ما را درآورده بود!
بلند بلند فریاد می زد:
#خدایا!
الان پاهام داره می سوزه!
می خوام اون ور ثابت قدمم کنی☝️
*خدایا!*
الان سینه ام داره می سوزه😭
این سوزش به سوزش سینه ی #حضرت_زهرا نمی رسه
خدایا!
الان دست هام #سوخت
می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم🤲
نمی خوام دست هام #گناه کار باشه!
*خدایا!*
#صورتم داره می سوزه!
این سوزش برای امام زمانه♥️
برای #ولایته
*اولین بار "حضرت زهرا" این طوری برای ولایت سوخت!*
آتش که به #سرش رسید، گفت:
خدایا! دیگه طاقت ندارم،
دیگه نمی تونم،
دارم تموم می کنم.
لااله الا الله😭
*خدایا!*
خودت شاهد باش!
خودت #شهادت بده آخ نگفتم😭
آن لحظه که #جمجمه اش ترکید💥 من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت.
حال حسین آقا از همه بدتر بود.دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد😭 و می گفت:
خدایا!
ما جواب اینا را چه جوری بدیم⁉️
ما #فرمانده ایناییم؟
اینا کجا و ما کجا؟
اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه #جواب اینا رو چی می دی؟
زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر #گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد.
#شهید_حسین_خرازی 🌺
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
خدایا
بگذار
اگر
هیچی
هم
نشدیم
در
راه
تو
باشد
بگذار
بگویند
به
سمت
خدا
رفت
ولی
هیچی
نشد
رَنج تو بر جانِ ما بادا
مَبادا بر تَنَت...
#مولانا ✍
#شهید_خلیل_فاتح ❤️
#سالروز_شهادت 🌹
-----------------------------------------
نشر معارف شهدا در ایتا.
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh