ضمـــــــیر
استاد قاسم گند زد به قالی... استاد خسته نباشی😂 @zamiirr
پرداخت قالی یکی از حساس ترین مراحل تولید قالی دست بافته که اگر یکنواخت و مناسب انجام نشه قالی موج برمیداره،حلوه نقش و نگارش از دست میره،خواب نامنظم پیدا می کنه، اصطلاحا بدقیچی یا دم قیچی میشه و از ارزشش کم میشه.
البته بعیده ادعای این کلیپ درست باشه و روی دار فقط پرداخت اولیه انجام میشه نه پرداخت نهایی.
@zamiirr
تو زندگیتون مثل این بزرگوار باشید😁
هرچی محکم تر کوبیدنتون زمین،بیشتر و سریع تر برید بالا...
البته فراموش نکنید که بالا رفتن و پایین اومدن دست خداست.مرحله اول اینه که با خدا ببندی!
@zamiirr
در حلال زادگی کسی که به حرام زادگی اسراییلی ها شک داره باید شک کرد!
#لبنان
#پیجر
#ترور
#نزنی_میخوری
@zamiirr
دنیایی رو تصور کنید که همه وسایل از لباس گرفته تا ساعت و گاز و یخچال و کفش و در و پنجره و...با تکنولوژی های IOT یا همون اینترنت اشیا به اینترنت وصل هستند.
همزمان تصور کنید که این شبکه اینترنت نه یک شبکه معمولی بلکه بر بستر Blockchain و به صورت کاملا خاموش نشدنی و تمرکز زدایی شده در دنیا تسری داره.
همزمان تصور کنید که یک مرکز پردازش و هسته یادگیرنده هوش مصنوعی تصمیم به نفوذ گسترده در تمام قطعات اینترنتی دنیا و کشتن انسانها بگیره...
داستان پیجرها و بی سیم ها صرفا یه نشونه است از خطراتی که بیخ گوش همه هستند و میتونند باشند...
@zamiirr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همینجوری که حالم از دنیا به هم میخورد
این کلیپ رو که دیدم دنیا متعفن تر از قبل شد برام...
⚠️هشدارمحتوای ناراحت کننده!
@zamiirr
اینجا امامزاده حسن کرجه.از دوران نوجوانیم خیلی پیش ایشون میرفتم.خیلی از دردها و گلایه هام رو پیش این شهید سر بریده گفتم و باهاش درددل کردم.
این آقا یه جورایی پناه خیلی از مردمان کرجه.
جلوی در امامزاده همیشه ی خدا یه عده ای دارن نمک پخش می کنن و خیلی وقتها هم یکی حاجت گرفته و داره لقمه نون پنیر سبزی پخش می کنه.تو کرج و اطرافش جایی معنوی تر از صحن و ضریح امامزاده حسن پیدا نمی کنید.
@zamiirr
این هندی بی شرف کسیه که هویت نروژی گرفته بعد رفته یه شرکت واسط تو بلغارستان راه انداخته و پیجرهارو از تایوان خریده و دستکاری کرده و فرستاده مجارستان و از مجارستان رفته لبنان.
دقیقا روز ترور هم ناپدید شده و ظاهرا از نروژ رفته.
@zamiirr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر از نظر اجتماعی بخواییم بررسی کنیم اینجور اقدامات قدرتنمایی های اولیه و به نوعی مقدمه ای برای قدرت نمایی های بزرگتر و نهایتا هویت طلبی،سهم طلبی و حتی تجزیه طلبی های بعدیه.
یادمه چندسال پیش افغانی ها به بهونه عروسی و...یکی از جاده های بین شهری رو بسته بودن و به بدترین وضع و با مستی و عربده کشی در حال رقص و...بودند.
موضوع افغان ها شبیه به بسیاری دیگر از موضوعات در کشور ما به جهت حماقت و بی لیاقتی بسیاری از مسئولین در کنار تصمیم سازی و تصمیم گیری تعداد زیادی خائن و نفوذی از مرحله بحران عبور کرده.
منتظر فاجعه باشید...
@zamiirr
ما انسانهای ناسپاسی هستیم،
چون هر روز صبح که از خواب بیدار میشویم،
خدا را به خاطر اینکه دیگر به مدرسه نمیریم،
شکر نمیکنیم!
وودی آلن(نویسنده،کارگردان و بازیگر)
@zamiirr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید و بشنوید از بخشی اسطوره ای،استاد بلامنازع موسیقی مقامی و نوازنده چیره دست دوتار؛ مرحوم حاج قربان سلیمانی.
اینجا در قالب بحر طویل دارند در مدح و منزلت حضرت رسول الله(صل الله علیه و آله و سلم) و حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) میخوانند و مینوازند.
@zamiirr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من از این دنیا چی میخوام...
(البته در کنار لوکیشن بالا دو سه میلیارد دلار هم باشه لطفا)
@zamiirr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهتر بود در کل کشور عزای عمومی اعلام می شد نه فقط در خراسان جنوبی!
ناسلامتی ۵۱ شهید دادیم ها...
#معدن
#کارگر
#بچه_کارگرم
@zamiirr
ضمـــــــیر
بهتر بود در کل کشور عزای عمومی اعلام می شد نه فقط در خراسان جنوبی! ناسلامتی ۵۱ شهید دادیم ها... #م
زمان ما روز شروع سال تحصیلی معلم ها همیشه اول کار دوتا سوال میپرسیدند.
اسم و فامیل و شغل پدر!
کاری با درست و غلط بودن این مواجهه و سوال ندارم اما باور کنید بچه های کلاس یکجورایی خلاصه ی شغل پدرشون بودند.از لباس، لوازم تحریر و پول تو جیبی گرفته تا اخلاق و چهارچوب شخصیت.
من بچه ی کارگر بودم.
هنوز هم بچه ی کارگرم.
من تا آخر پسر یک کارگرم.
پسری که بابای کارگرش غروبها با خستگی و دستهای سیاه و زبر از سرکار برمی گشت.
بابایی که عادت داشت شبها حتما ساعتی بعد از شام با خانوادش بشینه و چای و میوه بخوره و بگو بخند کنه.
شب قبل از خواب از نادرشاه گرفته تا کلیله و دمنه و از اشعار اقبال لاهوری،امام خمینی و... گرفته تا روایات حضرات معصومین رو برامون بخونه و هرشب خدا تاکید کنه که انسانیت و اخلاق بر هر چیزی مقدمه.
صبح هم ساعت ۴ صبح باز بلند شه و بره سرکار و فرداش باز حدود ساعت ۸ شب برگرده.
هنوز هم وقتی کسی از اقوام و...به من میگه شبیه باباتی تمام وجودم پر از غرور و افتخار میشه.از اینکه شبیه یک قهرمانم!
@zamiirr
ضمـــــــیر
بهتر بود در کل کشور عزای عمومی اعلام می شد نه فقط در خراسان جنوبی! ناسلامتی ۵۱ شهید دادیم ها... #م
آقا نصف شبی چقدر با این شعر گریه کردم...
ضمـــــــیر
آقا نصف شبی چقدر با این شعر گریه کردم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه جوانهایی اسماعیل!
چه جوانهایی...
کارگری...
نزدیک ده سال پیش یک جایی کارمند بودم.پژوهشگر بودم.خوش می گذشت.هم مطالعه و تحقیق می کردم هم حقوق متوسطی می گرفتم که کفاف اجاره خانه و خورد و خوراک خانواده بود.
بعد از حدود سه سال شرایط طوری شد که برای حفظ عزت نفسم نخواستم آنجا بمانم.
بیرون که زدم بیکار شدم.بعد از ده پونزده روز پس انداز و...هم تمام شد.رفتم کارگری.جاهای مختلف به عنوان برقکار می رفتم کار می کردم.یکباری رفتم در یک مجتمع بزرگ تجاری در حال ساخت کارگری کنم.محل کار ما لابی سینمای مجتمع بود.تقریبا ۱۵ متر ارتفاع سقفی بود که ما باید برق کشی می کردیم.
صبح اول رفتیم یک آقای مهندسی که یک زنجیر سنگین و بزرگ طلا به گردتش بود به ما آموزش ایمنی داد.آموزش ایمنی که چه عرض کنم خیلی صریح گفت خونتان پای خودتان و امضا گرفت.از کارگرانی که طی مدت پروژه همانجا کشته و فلج شده بودند هم چندتایی عکس و فیلم نشانمان داد تا حساب کار دستمان بیاید.
فردا رفتم سرکار ولی خب کمی زود رسیدم.دم در داشتم "بدایه الحکمه" مرحوم علامه را میخواندم تا وقت کار برسد و در را باز کنند.هوا سرد بود و دستهام لای کتاب میلرزید.
بلاخره عوامل آمدند و ما کارگرها که شاید حدودا ۷۰ نفر شده بودیم رفتیم داخل.
یک آقایی داشت یک گوشه کفش و کمربند ایمنی پخش می کرد.هر کارگری که میرسید با لحن مشفقانه ای میگفت "باباجان قربون جوانیت بشم.مراقب خودت باش.خانواده ات چشم انتظارند."این را به من که گفت من خیلی یاد دختر حدودا ۳ سال و نیمه ام افتادم.که همان ساعت در خانه مان کنار بخاری خوابیده بود.البته خانه ی ما که نبود مستاجر بودیم.سال بعد هم مالک آمد رهن و اجاره را کمی بیشتر از دو برابر کردو ما هم بلند شدیم رفتیم پی خودمان.
خلاصه از داربستها رفتم بالا و مشغول به کار شدم.نامردها نصف حد استاندارد داربست زده بودند و یک سوم حد لازم هم تخته بنایی گذاشته بودند.قرار بود آن روز یک لاین رایزر بکشیم.تنها نبودم و یک جوان ۳۵ ساله مجرد بچه مشکین آباد فردیس کرج با من بود.داشت پول جمع می کرد که بلاخره ازدواج کند و به قول خودش ناکام نمیرد.مادرش هم گفته بود زن نگیری عاقت می کنم!
رفیقمان همان اول کار گفت فلانی اگر از این ارتفاع روی کف سیمانی مجتمع بیفتیم حتی جنازه مان هم سالم نمی ماند...
ترسیدم!
خدا می داند نه برای خودم؛برای پدر و برادرم که شماره تلفنشان را برای تماس های ضروری توی فرم ایمنی و...نوشته بودم.
کار کردیم تا وقت نهار و نماز.رفتیم سمت کانکس ها.چندتایی از کارگرها داشتند نماز می خواندند.وضو گرفتن و نماز خواندن در آن سرما و گل و لای واقعا خداباوری میخواست.
بعد از ظهر روز بعد یا روز بعدترش بود.همان بالا داشتم کار می کردم.کمربندهای ایمنی از ضعیف ترین جنس بودند و اکثرا هم با وصله و پینه و صرفا برای شکل کار سرپا بودند.برای ارزان شدن یا شاید از سر بی حوصلگی و بی اهمیتی همه را سایز کوچک خریده بودند که به ما نمی خورد.گیره های کمربند هم کوچک و ناکارآمد بود.لذا اکثر اوقات بدون کمربند کار می کردیم.
داشتم روی تخته ها راه میرفتم که یکی از تخته ها تکان خورد.درست روبروی رفیق مشکین آبادی و در فاصله حدودا ۵ متری با تمام قد و هیکلم رفتم که بیفتم پایین.همکارگرم فریاد زد یا امام رضا!
من حرم امام رضا زیاد رفتم.خیلی رفتم.اصلا نمی دانم چندبار رفتم.اما معنوی ترین یا امام رضایی که شنیدم همان بود.از یا امام رضاهای حاج منصور که در حرم میگفت هم معنوی تر و از یا امام رضاهای حسن حسینخانی هم خوش لحن تر!
من چندسانت با سقوط فاصله داشتم.ناخودآگاه دستم را بردم لبه کانال بزرگ تهویه و نوک انگشتانم لبه نبشی دور کانال را گرفت!به زور خودم را بالا کشیدم.رفیقم داشت گریه می کرد.
لحظه ای که آویزان بودم در کسری از ثانیه یاد همسر و فرزندم بودم.و جمله همکارگرم توی سرم چرخید که جنازه مان هم سالم نمی ماند...
چند روز بعد از آنجا رفتم و دیگر در آن مجتمع تجاری تفریحی کار نکردم.
نه برای کمبود داربستها و تخته ها
نه برای ساعات زیاد کار
نه به خاطر نبود حداقل امکانات ایمنی
نه به خاطر اینکه خبری از بیمه و مزایا و...نبود
باور کنید نه حتی از سر ترس.
شکم گرسنه که ترس نمی شناسد مشتی...
به خاطر اینکه حقوقی که میخواستند بدهند دست کم یک سوم کمتر از حداقل حقوقی بود که باید به ما می دادند.حقوق همان چند روز را هم ندادند...
می دانی برادر!
طرف از قطر آمده بود ایران مجتمع تجاری و تفریحی بسازد ولی خب اینجا کسی نبود اجبارش کند که حبیبی! حالا که آمدی ایران خب بیا و نهایتا یک دهم درصد از سود کوتاه مدتت کم کن بگذار جوانهای ما اینجا نمیرند و ناقص نشوند.و کمی بیشتر پرداخت کن که کارگر ما پیش خانواده اش له نشود.
خلاصه اینکه
ما آنجا کار نمی کردیم!
ما داشتیم مصرف می شدیم.
مثل سیمان،آجر،آهن و...
ما داشتیم مصرف می شدیم...
#کارگر
@zamiirr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ضمـــــــیر
آه این دختر کمر خیلی هارو میشکنه... من تاریخ زیاد خوندم.از تاریخ پیداست که خدا سر یه سری مسائل با ا
19.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاد جمله اون مداح افتادم که با لحن خاصی میگفت:
#بر_پناهیان_لعنت...
در مورد درست و غلط خصوصی سازی و...حرف زیاد هست ولی دیدن این کلیپ خالی از لطف نیست!
@zamiirr
ضمـــــــیر
ایشون؟؟!! بله همین ایشون! باور کنید همین ایشون!! پریروز در حضور پزشکیان و قالیباف و ظریف و...منبر ر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ضمـــــــیر
آه این دختر کمر خیلی هارو میشکنه... من تاریخ زیاد خوندم.از تاریخ پیداست که خدا سر یه سری مسائل با ا
اسمش اصلا نوح نبود!
اسمش سکن و لقبش عبدالغفار بود.
بعد معرکه نفرین کردن و طوفان و غرق شدن مردم.یک روزی زیر آفتاب نشسته بود.خدا وحی کرد که بلند شو کوزه بساز.خیلی وقت گذاشت و کوزه ها ساخت.
خدا دستور داد که محکم بزن کوزه ها را بشکن!
سر خدا غر زد که این همه زحمت کشیدیم ساختیم حالا می گویی بشکن؟حیف نیست؟
خدا عتاب کرد؛
بندگان من ساخته من نبودند؟
کوزه گلی تو که نه پدر دارد و نه مادر حیف است،آدمیانی که من خلق کردم حیف نبودند که نفرین کردی و اصرار کردی همه بمیرند؟
از آن روز تا آخر عمر فقط گریه کرد آنقدر گریه کرد که اسمش شد نوح(گریه کن).و الا قبل تر اسمش اصلا نوح نبود.
می دانی رفیق!
خدا روی تک تک خوب و بد بندگانش غیرت دارد.
کسی حق ندارد بندگان خدا را مصرف کند.
چه رسد به اینکه در مصرف بندگان خدا اسراف هم بکند...
@zamiirr
ضمـــــــیر
اسمش اصلا نوح نبود! اسمش سکن و لقبش عبدالغفار بود. بعد معرکه نفرین کردن و طوفان و غرق شدن مردم.یک ر
بعضی دوستان متعرض شدند که شما با این داستان داری به حضرت نوح علی نبینا و آله و علیه الصلاه و السلام توهین می کنی و عصمتش را زیر سوال میبری و این ماجرا سند نداره و از این حرفها!
عرض کنم که؛
باباجان!
اولا عصمت انبیا با عصمت حضرات آل الله مخصوصا خمسه مبارکه متفاوته که خب الان حوصله توضیح ندارم.ولی ریشه کج فهمی دوستان ندونستن همین تفاوته.
دوما عین این داستان البته به صورت کمی مفصل تر در کتاب مستطاب جامع النورین معروف به انسان(با کتاب مجمع النورین معروف به حیوان،نوشته همین مولف اشتباه نگیرید) نوشته ی مرحوم ملا اسماعیل سبزواری فقیه،محدث و فیلسوف بزرگ شاگرد مرحوم علامه ملاهادی سبزواری نقل شده.
خیلی شبیه به همین داستان و روایت رو مرحوم آیت الله شهید دستغیب در کتاب گناهان کبیره ،مستند به کتاب با عظمت حیاة القلوب مرحوم علامه مجلسی نقل می کنند.البته آخرین باری که من کتاب حیاة القلوب رو دوره کردم شاید ۱۲ سال پیش بود و دقیق خاطرم نیست که در نسخه ای که من خوندم روایت فوق الذکر موجود بوده یا نه،ولی فکر می کنم خوندم.کتاب رو در کتابخانه دارم و حالا همین روزها یه سری بهش میزنم.
ضمنا در مصیبت نامه مرحوم عطار نیشابوری هم این ماجرا به صورت منظوم نقل شده.
بازهم تاکیدا عرض می کنم که عصمت انبیا متفاوت از عصمت حضرات آل الله بوده و توصیه می کنم کتاب شریف و دوست داشتنی حیاة القلوب مرحوم علامه مجلسی رو مطالعه کنید و بر مبنای روایات با زندگی و سیره انبیا بیشتر آشنا بشید.
پ.ن:دوستان گلم تو فاز علمایی که میرید گوگولی،دوست داشتنی و جذاب میشید😍
پ.ن۲:تصویر از کتاب انسان
@zamiirr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معماری منطبق بر طبیعت جاندار...
@zamiirr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش صادقانم به آلارم وقتی مجبورم پاشم...😔
@zamiirr
هر چقدر آمار و اطلاعات مربوط به حوزه محیط زیست رو میخونم به این نتیجه میرسم که ما رسما داریم با طبیعت میجنگیم و به حریم طبیعت تجاوز می کنیم.
این خیلی خطرناکه!
طبیعت همیشه انتقام خودش رو گرفته و میگیره...
طبیعت صبوره اما به شدت اهل انتقام گرفتنه.انسان باید با طبیعت رفاقت و تعامل داشته باشه.نباید با طبیعت جنگید.
@zamiirr
ضمـــــــیر
کارگری... نزدیک ده سال پیش یک جایی کارمند بودم.پژوهشگر بودم.خوش می گذشت.هم مطالعه و تحقیق می کردم ه
در مورد این یادداشت بعض از دوستان سوال کرده بودند که داستان واقعیه یا خیالی؟
عرض کنم که داستان واقعیه و خودم نوشتم.یعنی یک خاطره ی واقعی از زندگی خودمه!
متن ها و کپشن هایی که تو کانال هست خودم مینویسم.اگر نوشته ی کس دیگری باشه اسمش رو مینویسم و یا اطلاع میدم که نوشته ی من نیست و من صرفا منتشر کردم.
@zamiirr
این را باید همه ایرانی ها بدانند.
چه حزب اللهی چه غیر حزب اللهی
چه مذهبی چه ملی
چه آدم سیاسی چه حتی آدم غیر سیاسی!
خلاصه هر کس که ایران برایش اهمیت دارد باید این حقیقت مهم را بداند؛
حرب الله لبنان سقوط کند،ایران هم سقوط می کند!
سقوط ایران هم مساوی تکه پاره شدن این کشور برای حداقل صدها سال است.مساوی با هزاران قتل و غارت و تجاوز غیر قابل جلوگیری و ردگیری است.
مساوی با خاکستر شدن زیرساختها و امنیت و موجودیت شهرها و حتی روستاهای ایران است.مساوی با قحطی،غارت،نکبت و از دست رفتن همه چیز است!
اسراییل با موجودیت ایران مسئله دارد.اسراییل ایران را فارغ از هر نوع حکومتی خاکستر شده و ویران می خواهد.
چیزی که تا به حال ایران را در مقابل اسراییل محافظت کرده بازوان منطقه ای ماست که اصلی ترین و مهم ترینش حزب الله لبنان است.
حزب الله لبنان دروازه امنیت ماست.اسراییل از حزب الله عبور کند تا تهران می آید.
اینهارا برای ثبت در تاریخ نوشتم.
@zamiirr