تو جلسه ردیف دوم کنار آقای مهندس نشستم.بنده خدا هی معذب بود و میگفت شما پشت سر نشستید و...
وسط جلسه میوه اوردن.گفت "آقا میوه پوست بکنم؟"گفتم ممنون دم شما گرم نمی خورم!
گفت آقا سیب بخور کمی.بازم گفتم نه!
یه مرتبه فرمودن که:
آدم اسیر حقه ی شیطان و سیب شد
پس ناخلف نباش!تو هم اشتباه کن!
تو جواب گفتم:
سیب سرخی را که آدم خورد ماهم خورده ایم
هرکسی در زندگی اش اشتباهی داشته...
😁😁
پ.ن:عکس خوب خواسته بودی.بفرمایید!
پ.ن2:میگفت یقه ام رو سفت بستم.اینور تو این دنیا اذیت میشم ولی اون دنیا راحتم😄
#عشق_منی_مهندس
#بت_شکنی_مهندس
#گوله_نمک
#خوشا_به_حال_شماها_که_شاعری_بلدید
@zamir_elyas